هجوم به یک اظهارنظر استاندار و وضعیت ایران
روزنامه «هممیهن» در اقدامی در خور توجه در سلسلهمطالبی به چالشهای سیاسی، مدیریتی و اداری استانهای مختلف کشور میپردازد.

روزنامه «هممیهن» در اقدامی در خور توجه در سلسلهمطالبی به چالشهای سیاسی، مدیریتی و اداری استانهای مختلف کشور میپردازد. این قبیل مطالب در بسیاری از موارد میتواند در مسیر فهم و درک بهتر مشکلات مناطق مختلف و ارتقای نظام تصمیمسازی کشور گامی هرچند کوچک، تاثیرگذار به شمار آید. در هفته آغازین شهریور «هممیهن» در پروندهای به مدیریت سیاسی استان مازندان پرداخته بود و در بخشی از این پرونده به حاشیههای اخیر علیه مهدی یونسی استاندار این استان نیز اشاراتی داشت.
قبل از هر چیز در این نوشتار بیان چند نکته بنیادین ضروری به نظر میرسد: نخست آنکه در خصوص انتخاب استانداران و در یک رویکرد کلان، بایستی معترف بود که در تاریخ معاصر ایران کمتر شاخص و معیار لازم و بایستهای در زمینه شایستهسالاری دخیل بوده و عمدتاً انتسابها در این زمینه، مبتنی بر تعلقات حزبی-جناحی، سیاسی و حتی شخصی بوده است؛ که خود بر وضعیت اداره استانها در ابعاد و زمینههای مختلف تاثیر نامطلوب گذاشته است.
تدقیق در اسامی و پیشینه استانداران بر این تحلیل صحه میگذارد. در نکته دوم و پیرامون آسیبهای اجتماعی-مذهبی بایستی پذیرفت که آسیب به باورهای اعتقادی جامعه و در دهههای اخیر عمدتاً از سوی مبلغین آن و در دوگانگی اعتقادی- زندگی شخصی از یکسو و نیز رویکرد ابزاری نسبت به دین و شعائر دینی از دیگر سو ایجاد شده است. تجربیات ارزشمند تاریخی بهویژه از دوران هزارساله قرون وسطایی غرب و نتایج و پیامدهای مخرب آن نیز بر این تحلیل بیش از پیش صحه میگذارد.
حال در خصوص محور اصلی بحث یعنی عفاف و حجاب که لااقل تلقی اکثریت بر این است که هماکنون حاکمیت، مجری و مُصر بر آن است، اگر بخواهد در جامعه ما نهادینه شود و یا لااقل به عنوان یک امر قانونی مورد پذیرش و تبعیت عموم قرار گیرد، قطعاً نقشهای اقتصادی حاکمیت را به طور جدی میطلبد؛ فلذا استاندار مازندران چندان هم بیراه نگفته است. با یک مثال ساده علت این ناکامیها در اموری همچون عفاف و حجاب به درستی درک خواهد شد. حاکمیت به مانند پدر خانواده است که اگر نتواند لقمه نانی بر سر سفره بیاورد، بیتردید امر و نهی و عتاب و خطابهای وی بر اعضای خانوادهاش نمیتواند نافذ باشد.
یعنی پدر خانواده با سفره خالی عملاً اقتدار خود را دچار خلل و خدشه جدی کرده است. جان کلام اینجاست که پدر با عدم تامین معیشت خانواده دیگر نمیتواند انتظار مطلوب از آنان در پذیرش نظم و نسق زندگی در ابعاد و زمینههای مختلف از جمله پوشش و رعایت ارزشها و هنجارها داشته باشد [لذا بیعلت نیست که جامعهشناسان به درستی نقش خانواده و در رأس آن وجود ستونهایی چون پدر و مادر را در اصلاح جامعه، یک نقش بنیادین و محوری میدانند]. این امر به نظر میرسد امروزه برای جامعه ما صادق است.
وضعیت شغلی جوانان و بهویژه تحصیلکردگان ایرانی اصلاً رضایتبخش نیست و به یک معضل جدی تبدیل شده است. قطعاً نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی و نهادهای دولتی و خصوصی مربوط به کار و اشتغال بر این نکته صحه میگذارند. نقدها نیز عمدتاً متوجه حاکمیت است که به دلائل مختلف نتوانسته است بستر و شرایط لازم را در این زمینه فراهم سازد.
در همین راستا بیتردید حاکمیت باید با ایجاد اشتغال و کارآفرینی پایدار و به مانند جهان پیشرفته، رفاه و آسایش را برای عموم جامعه و بهویژه جوانان خود ایجاد کند. مهمترین فایده آن نیز کسب اقتدار و در نهایت نافذ بودن خواستههای وی در تار و پود اجتماع در ابعاد و زمینههای مختلف سیاسی، اجتماعی و مذهبی خواهد بود.
نگارنده معتقد است ایران امروز ما و در قیاس با معیار جهانی به شدت سیاسی شده است. همه قشرهای آن از پیر و جوان، زن و مرد و حتی کودکان و نوجوانان به شدت سیاسی شدهاند. در هر خانه و محفلی، بهطور بسیار افراطی و به هر بهانهای بحثهای سیاسی در جریان است [البته در رویکرد مثبت باور به این نکته که توسعه سیاسی بستر توسعه اقتصادی است، قابل استنباط خواهد بود.
بدان معنا که جامعه معتقد است مسائل سیاسی در تحول اقتصادی نقش کلیدی و بنیادین دارند]. ضمن آن که در ناآرامیها و حوادث خیابانی دهه گذشته نقش پررنگ قشرهای مختلف و در رأس آن جوانان ناراضی از وضعیت شغلی-رفاهی مشهود است. در رمزگشایی از آن علاوه بر عوامل متعدد، نمیتوان وجود نرخ بالای بیکاری و در حقیقت مقوله اقتصادی -معیشتی را نادیده گرفت.
اگر فرزندان این آب و خاک مشغلههای شغلی داشته باشند، باور بفرمائید کمتر مجالی برای مباحثات سیاسی و البته در شق افراطی آن و یا حضور در تجمعات و ناآرامیها خواهند داشت. باید آنان را امیدوار به زندگی کرد.
لذت زندگی را به آنان چشاند. لااقل از کشورهای عرب منطقه درس بگیریم که جوانانشان از تکنولوژی و امکانات رفاهی نهایت لذت را میبرند. [البته در خصوص گشودن دروازهای کشور و بدون گمرک و عوارض نقد جدی دارم که خود به صنعت ملی آسیب میزند. لیکن ما ایرانیها از آن طرف پشت بام افتادهایم و به نام دفاع از صنعت ملی و غیره، لذت زندگی را از جوانانمان گرفتهایم].
تردید نفرمائید با ایجاد اشتغال و کار توسط حاکمیت، اتفاقاً جوان ایرانی عزتمندانه زندگی میکند. او دیانتش، هویتش و اعتقادش به ایران و حتی حاکمیت مستحکمتر خواهد شد. ضمناً آن عزتی که در وی و در دهههای گذشته در مقوله اشتغال دچار خدشه جدی گردیده است، باز خواهد گشت. جوان ایرانی دچار تزویر، نفاق، دروغ و دهها رذالت دیگر نخواهد شد. متاسفانه جهان غرب با همه زشتیاش در این عرصه خوب عمل کرده است. جوانش گرچه ممکن است همه زندگیاش قسطی باشد، با این حال برای حفظ لذت آن همیشه مشغول کار است و با طیب خاطر حتی چندشیفته کار میکند.
در همین راستا به نظر میرسد صنعتی شدن ایران که البته ارتباط تنگاتنگی با حاکمیت و سیاستهای کلان آن دارد، میتواند رهگشا باشد. اگر معیشت جامعه درست شود، دموکراسی درست میشود، معاد درست میشود؛ چون با معاش ارتباط و پیوند معناداری دارد(با استناد به احادیث نبوی مَن لا مَعاشَ لَهُ لا معادَ لَهُ: اگر معاش نباشد، معاد هم نیست. کَادَ اَلْفَقْرُ أَنْ یکُونَ کُفْراً: فقر، انسان را در آستانه کفر قرار میدهد)، اعتقاداتش تبدیل به باور میشود، هویت ملی و مذهبیاش تقویت میشود، حتی هویت سیاسیاش و تعلقاتش به حکومت و حاکمیت دوچندان تقویت خواهد شد. امید است سخنان استاندار مازندران به دور از هیاهو و کینهکشی سیاسی، خود دستمایهای برای تفکر درباره این نکته مهم شود که تا چه میزان اقتصاد و وضعیت معیشتی بر اعتقادات و باورهای مذهبی جامعه اثرگذار است؟