بهمنی را چند سال پیش کشته بودند!
در چندسال گذشته اتفاقهایی افتاد که در کمال تعجب دیدم، برخی از دوستان شاعر همسن و سال خودم که زمانی بیرون درِ فلان فرهنگسرا انتظار میکشیدند که یک تایید سرپایی از بهمنی پای شعرشان بگیرند، چطور بهاسم واکنش اجتماعی، ناخن به صورتش کشیدند! واقعاً تاسفآور بود. بهمنی هم مثل همه شاید یا حتی قطعاً، تصمیمهای درمجموع نادرستی در مراقبت از شعر و هنرش داشته است اما نمیدانم آیا ما در مقام دانا و قاضی مطلق هستیم؟ یا انسانهایی بیمعرف و فراموشکار؟ بهمنی را این دوستان یکبار سه، چهار سال پیش کشتند و این دومین مرگ او بود.
همینکه بسیاری از آنهایی که همیشه پشت سر محمدعلی بهمنی صفحه میگذاشتند، حسادت میکردند و نسبتهایی میدادند، در رثای او خودشان را به آن راه میزنند یا بعضاً از هم سبقت میگیرند، یعنی بهمنی هنرمند مؤثری بوده است.
یک واقعیت بیرحم تاریخی این است که میزان موفقیت یک هنرمند ازجمله یک شاعر، با میزان شهرت یا حتی عمق دانش او الزاماً سنجیده نمیشود، اما قطعاً با میزان تاثیرگذاری او ارتباطی بیتردید دارد. بهجرأت میتوان گفت که محمدعلی بهمنی در سدهای که گذشت، یکی از شاعران مؤثر بوده است. او در سیر تکوینی غزل معاصر نقش غیرقابل انکاری داشت. در دو مقطع هم در سمتوسو و سرنوشت ترانه در موسیقی پاپ ایران، نقشآفرین بود. در دور اول، در سالهای پیش از انقلاب، همراه با شاعرانی چون حسین منزوی، نقشی به سهم خود اثربخش و در دور دوم، در دهه 70 و دور جدید موسیقی پاپ ایران، نقش تعیینکنندهای ایفا کرد.
بهمنی را درمجموع یک شاعر موفق میتوان خطاب کرد. مخصوصاً باتوجه به اینکه او دانش آکادمیک یا شبهآکادمیک نداشت اما مجموع ویژگیهایی داشت که از او انسانی ساخت با درجهای از کمال در زیست که همینقدر کافی است عمر او را مفید قلمداد کنیم. یکی از این ویژگیها، صداقت خاضعانه و خضوع صادقانه بود. اینکه بهمنی خیلی وقتها عمداً از خودش قهرمان نمیساخت تا وجدانش آسوده باشد و اینکه هیچگاه نقش مؤثر دیگران را در سرنوشت شعری خود یا به موازات کار خویش انکار نکرد، چیزی از او کم نمیکرد؛ بلکه باعث میشد هم خودش حدود شعری خویش را بداند و به توهم آزاردهنده دچار نشود، هم باور دیگران را نسبت به ارزش آثارش تضمینشدهتر میکرد.
دیگر ویژگی خوب محمدعلی بهمنی این بود که همیشه به نوگرایی میل داشت. کلاً برخی از چهرههای غزل نو و معاصر، یک ویژگی مثبت و مؤثرشان این است که همواره بهدنبال خلاقیت و ارائه پیشنهادهای جدید هستند. این رویکرد علاوه بر ارتقاهای فرمی، در سطح بالا نگه داشتن محتوای شعری آنان را نیز همراه دارد. این میل به نوگرایی، خود به خود، همدلی و همراهی متقابل با نسلهای جوان را هم در پی دارد.
زیست و رفتار محمدعلی بهمنی بهشکل عجیبی به شعرهایش شبیه بود و شعرهایش به خودش شباهت داشت. مگر ما از شاعر، صداقتی جز این را انتظار داریم؟ آقای بهمنی حتی در آن موقعیتهایی هم که بعضاً در نزد عامه پیشینهاش را زیر سوال برد، باز خودش بود و خیلی روراست عمل کرده بود. همان بود که مینمود و همان مینمود که بود؛ تا جایی که گاهی متر و معیار دیگران برایش هیچ اهمیتی پیدا نمیکرد. پس میتوان گفت، شجاعت داشت، بدون آنکه خیلی شجاع جلوه کند. حالا که بحث به اینجا کشیده شد، اجازه بدهید که یک موضوع را خیلی صریح مطرح کنم. شخصاً با آنکه دو بار مراسم تجلیل از محمدعلی بهمنی را ترتیب دادم، او را به نشستها و میزگردهای مختلفی دعوت کردم و با او به سفرهایی رفتم اما هیچوقت از شیفتگان و دوستان نزدیک او نشدم. پس خیلی بیتعارفتر در اینباره میتوانم حرف بزنم. در همان دو نوبت تجلیل از محمدعلی بهمنی، یکی چندسال پیش در جریان جشنواره ملی شعر دانشجویی و یکبار هم همین چندهفته پیش در تنها حضور عمومیاش بین دو نوبت سکته مغزی و در جریان اختتامیه هجدهمین دوره جایزه کتاب سال شعر ایران به انتخاب خبرنگاران، دریافتم که حتی خیلی از دوستان آقای بهمنی خیلی هم دوستدار او نیستند و اتفاقاً دوست دارند که انکارش کنند.
در چندسال گذشته اتفاقهایی افتاد که در کمال تعجب دیدم، برخی از دوستان شاعر همسن و سال خودم که زمانی بیرون درِ فلان فرهنگسرا انتظار میکشیدند که یک تایید سرپایی از بهمنی پای شعرشان بگیرند، چطور بهاسم واکنش اجتماعی، ناخن به صورتش کشیدند! واقعاً تاسفآور بود. بهمنی هم مثل همه شاید یا حتی قطعاً، تصمیمهای درمجموع نادرستی در مراقبت از شعر و هنرش داشته است اما نمیدانم آیا ما در مقام دانا و قاضی مطلق هستیم؟ یا انسانهایی بیمعرف و فراموشکار؟ بهمنی را این دوستان یکبار سه، چهار سال پیش کشتند و این دومین مرگ او بود.
اگر گروه دیگر که مخاطبان شعر هستند به خودشان این حق را میدهند که یکروز شاعر را تا حد ستایش بالا ببرند، یکروز بهجرم شرکت در یک مراسم عمومی به صلیبش بکشند و یکروز هم در مرگ او در مرثیهسرایی کم نگذارند، مقصرش ما شاعران هستیم که ارزش سرمایههای ملی خود را نمیدانیم و حرمت استادان و پیشقراولان را نگه نمیداریم.