| کد مطلب: ۲۱۳۳۰

بازخوانی خاطرات برخی چهره‌های سیاسی و نظامی درباره شروع جنگ ایران و عراق

و اینک جنگ

و اینک جنگ

خاطرات و ادعاهای زیادی درباره شروع جنگ ایران و عراق و علل و عوامل آن مطرح شده‎است و این جنگ 8 سال کشور و مردم ما را درگیر کرد و منابع انسانی و مالی بسیاری صرف آن شد که شاید نبودش؛ آن هم در سال‌های آغازین شکل گرفتن جمهوری اسلامی حال را متفاوت از آنچه هست، می‎کرد. هر کشوری که تجربه جنگ دارد؛ آشفتگی و سختی‎های آن را درک کرده و بازخوانی خاطرات فرصتی برای عبرت‌آموزی است که امید است همه رهبران کشورها آن را دریابند و پیروزی واقعی نه «در جنگ» بلکه «بر جنگ» رخ دهد.

ایران در سال‎های آغازین پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچون سایر انقلاب‎هایی که در جهان طی سده‎های گذشته رخ داد؛ آبستن حوادث مختلفی بود و فرازوفرودهای بسیاری را تجربه کرد؛ حوادثی که گاه در فضای داخلی براساس بی‎تجربگی‎ها، اختلافات، فرصت‌طلبی‎ها و آشفتگی‎ها شاهدش بودیم و گاه در سطح بین‎الملل به شکل درگیری با کشورهای دیگر مواجه‌اش شدیم. از جمله سخت‎ترین تجربه ایران در این سال‌ها جنگ با کشور همسایه، عراق بود که در بحبوحه اشغال سفارت آمریکا و بحث‎هایی که در پی آن برای ایران در سطح بین‌الملل رخ داده بود، در ۳۱ شهریورماه ۱۳۵۹ آغاز شد. درگیری‌ای که اگرچه براساس تاریخ و خاطرات چهره‎های شاخص و مسئولان کشور، وقوع آن بنا بر اختلافاتی که میان دو کشور بود؛ دور از انتظار نبود اما تبدیل شدنش به جنگ تمام‌عیار ۸ ساله از آن دست اتفاقاتی بود که به ذهن هیچ کسی در آن روزهای آغازین خطور هم نمی‌کرد.

درباره اختلافات ایران و عراق پیش از سال ۱۳۵۹ و شروع جنگ در خاطرات آنها که مسئولیتی داشتند؛ سخنان بسیاری رفته است؛ مثلاً ابراهیم یزدی که در دولت موقت مهدی بازرگان وزیر امور خارجه بود؛ در کتاب خاطرات خود درباره رفتار عراق نسبت به ایرانِ تازه‌انقلاب‌شده چنین نوشته است:«هنوز چند روزی از شروع به کار دولت موقت نگذشته بود که خبر رسید هواپیماهای عراقی چندین دهکده مرزی ایران را بمباران کرده‎اند. انتشار این خبر، موجی از واکنش‎های منفی در میان مسئولان ایران، در شورای انقلاب و در میان اعضای دولت موقت به وجود آورد. در شورای امنیت ملی ایران، که من هم به‌عنوان معاون نخست‌وزیر در امور انقلاب شرکت می‌کردم، پیشنهادی مطرح شد که واحدهایی از ارتش برای مقابله با تهدیدهای عراق به مرز اعزام شوند...حل مشکل سیاست تهاجمی عراق به ایران را نظامی نمی‌دانستیم. در همان اسفندماه... سناریوی تقابل با انقلاب و پیش‌بینی حمله عراق به ایران... مطرح شد و بر این توافق شد که سعی شود مسئله از طریق دیپلماسی حل شود؛ بنابراین، جمع‌بندی دولت موقت در مورد عراق از همان آغاز شروع به کار این بود که حمله عراق به ایران اگرچه قابل پیش‌بینی است، اما غیرقابل پیشگیری نیست و اولین گام، اتخاذ سیاست حُسن همجواری و پرهیز از دادن هر گونه بهانه‎ای به دولت عراق است.»

بر همین اساس رویکرد تقابل‎گرایانه دولت عراق نسبت به ایران در همه این روزهای پس از پیروزی انقلاب تا شروع جنگ وجود داشت تا اینکه روز ۳۱ شهریور به حمله‎ای جنگ‌طلبانه تبدیل شد که روایت‎های مختلفی درباره آن روزها که امروزه با نام هفته دفاع مقدس از آن یاد می‎کنیم، وجود دارد. در ادامه به برخی از این خاطرات می‎پردازیم.

ایران در آغاز جنگ از زبان سیاسیون

«ساعت ۱۸امروز مزدوران بعث عراق با سلاح‌های سنگین و شلیک آر.پی.جی۷ پاسگاه ترمینال نظامی بندر خرمشهر را به گلوله بستند و در پی آن قوای نظامی ایران با آتش سلاح‌های سنگین، دو ناوچه عراقی را در آب‌های عراق به آتش کشید. طی این درگیری‌ها که در سراسر نوار مرزی خرمشهر صورت گرفت، ۱۵ تن از نظامیان ایران زخمی شدند که ۲ تن از آنان در بیمارستان‌های خرمشهر به درجه شهادت نائل آمدند... به دنبال درگیری‌های شدید امروز، قوای نظامی ایران کلیه مرزها را در منطقه جنوب و جنوب غربی ایران زیر کنترل شدید گرفت و شلمچه خرمشهر [از پل نو به طرف بالا] خالی از سکنه شد.»

این متن، بخشی از کتاب تصمیم صدام به جنگ علیه ایران نوشته نعمت‌الله سلیمانی است که در این بخش شروع تحرکات برای آغاز جنگ  را در دو روز پیش از تاریخ رسمی آن یعنی ۳۱ شهریور به تصویر کشیده است.

۱- آیت‎الله علی خامنه‎ای که در آن روزگار نماینده امام خمینی در شورای عالی دفاع بودند، درباره شروع جنگ چنین گفته‎اند:«یکی از هیجان‌انگیزترین لحظات جنگ، لحظه‌ی  شروع جنگ یا به تعبیر درست‌تر، زمانی بود که ما از حمله‌ تجاوزگرانه‌ عراق مطلع شدیم، همان‌طور که همه‌ ملت ایران به یاد دارند، جنگ در بعدازظهر روز سی‌ویکم شهریور سال 1359 اتفاق افتاد. در آن روز من در کارخانه‌ای نزدیک فرودگاه مهرآباد سخنرانی داشتم و منتظر بودم وقت سخنرانی فرا برسد. ناگهان صدای عجیبی از پنجره‌ها و درها شنیدیم که ناشی از موج انفجار بود.برادران پاسداری که با من بودند، بلافاصله بیرون رفتند و خبر آوردند چند هواپیمای شکاری را درآسمان دیده‌اند که روی فرودگاه مهرآباد و جاهای دیگر بمب پرتاب کرده‌اند. طبعاً لازم بود من سخنرانی‌ام را که موجب تقویت روحیه‌ کارگران می‌شد، انجام دهم. پس از انجام سخنرانی به سرعت به محل ستاد مشترک رفتم و با بقیه مسئولان کشور به بحث و بررسی این رویداد غیرمنتظره پرداختیم. برای ما جنگ، غیرمنتظره بود و هر چیز غیرمنتظره‌ای در آغاز، کمی بهت‌انگیز است و برای ملت ایران، که اطلاعات کمتری از مسائل جاری مرزی بین ایران و عراق داشتند و منتظر چنین وضعی نبودند و در جریان تحلیل‌های سیاسی و نظامی قرار نداشتند، بیشتر غیرمنتظره بود.

یادم می‌آید در آن‌جا بحث شد که این مسائل را چگونه به مردم اطلاع دهیم و چطور به آنان توضیح دهیم در مقابل جنگی قرار گرفته‌اند که ابعاد و زمان آن مشخص نیست؟ بالاخره تصمیم جمعی بر این شد که من ـ به عنوان نماینده امام (ره) در شورای عالی دفاع و کسی که هر هفته از طریق نمازجمعه با مردم صحبت می‌کردم و آنها با مطالب و صدایم آشنا بودند ـ مطلب را با مردم در میان بگذارم. اطلاعیه‌ای تهیه کردم و در رادیو خواندم. بارها آن اطلاعیه پخش شد و مردم کشور اطلاع پیدا کردند که ما در حال جنگ هستیم...یادم هست در همان اوقات، سپاه اعتراض می‌کرد که ما در سمت غرب، نیروهای دشمن را می‌بینیم که سنگر کنده‌اند و نیروهایشان را آماده کرده‌اند و این اگر قریب‌الوقوع بودن حمله نیست، پس دلیل چیست؟ و همان وقت بعضی از مقامات نظامی که «بنی‌صدر» نیز حرف آنها را تایید می‌کرد، می‌گفتند:«خیر! هیچ حمله‌ای ما را تهدید نمی‌کند» بنی‌صدر هم به کسانی که می‌گفتند احتمال حمله وجود دارد، ‌اعتراض می‌کرد و نمی‌گذاشت در این مورد سخنی بگویند.»

۲- اکبر هاشمی‌رفسنجانی، رئیس مجلس وقت هم درباره روزهای منتهی به شروع جنگ در سخنانی در واکنش به خاطره‌ای از بازرگان که ایران را هم مقصر وقوع جنگ می‌دانند، می‌گوید: «انقلابی که تازه پیروز شده و مسئله تصفیه ارتش، پلیس، سازمان‌های اطلاعاتی و همچنین مسئله گروهک‌های فراوان چپ و راست و درگیر با جنگی مسلحانه در داخل کشور، چگونه می‌تواند عراق را تحریک به جنگ کند؟»

البته در سالشمار زندگی اکبر هاشمی‌رفسنجانی در سایت او درباره شروع جنگ چنین آمده است:«6و 19شهریور 1359 همزمان با بحث‌های مرتبط با رأی اعتماد مجلس به کابینه، ارتش عراق ابتدا ارتفاعات زینل‌الکش کرمانشاه و سه روز بعد ارتفاعات میمک را تصرف کرد. 26شهریور 1359 صدام رسماً قرارداد الجزایر را ملغی اعلام کرد و گفت می‌خواهد بر آب و خاک عراق مسلط شود. 31شهریور 1359 ارتش عراق از مرز زمینی گذشت و به‌خصوص به خوزستان حمله کرد و جنگنده‌های عراقی فرودگاه‌های ایران را بمباران کردند. جنگ رسماً آغاز شده بود.هاشمی نزد امام رفت و امام به او گفت صدام مرگ خود را نزدیکتر کرده است و به او روحیه داد. 15مهر 1359 با سفیر شوروی در مجلس دیدار کرد و از او خواست اجازه ندهد صدام‌حسین با امکانات شوروی داعیه جنگ و کشورگشایی داشته باشد. 20مهر 1359 امام دستور تشکیل شورایعالی دفاع را داد و اکبر هاشمی‌رفسنجانی به‌عنوان رئیس مجلس عضو آن بود. جلسات شورا اما به دلیل آنکه بنی‌صدر قصد داشت خودش تصمیمات را بگیرد جدی نبود. 23مهر 1359 برای شرکت در جلسه شورایعالی دفاع و بازدید از مناطق جنگی به دزفول رفت...»

و در کتاب «انقلاب در بحران» که واکاوی خاطرات اکبر هاشمی‌رفسنجانی است نیز درباره روز 31 شهریور چنین تصویری ترسیم شده است: «مردم شعله‌های آتش را در نقاط مختلف شهر تماشا می‌کردند. همه مضطرب بودند، حتی نماینده‌های مجلس که فریاد می‌زدند: پس نیروهای نظامی ما کجا هستند؟ همان روز هاشمی‌رفسنجانی، رئیس مجلس به دیدار امام خمینی رفت. آیت‌الله خمینی آرام و مطمئن بود و می‌گفت صدام مرگ خودش را نزدیک کرد. آنقدر نیرومند و مصمم این را گفت که هاشمی هم روحیه گرفت.»

ایران در آغاز جنگ از زبان فرماندهان نظامی

درباره اوضاع ایران و عراق در آستانه جنگ 8 ساله، حسین علایی، از فرماندهان سپاه در دوره جنگ در کتاب «تاریخ تحلیلی جنگ ایران و عراق» می‌نویسد: «ایران [آن زمان] درگیر و مشغول ایجاد بسترهای قانونی برای تشکیل نظام جمهوری اسلامی پس از فروپاشی رژیم شاهنشاهی بود. در نتیجه دچار اختلاف‌نظرها و چالش‌های سیاسی بسیاری بود. از سوی دیگر دچار تروریسم و گروه‌هایی مثل فرقان و درگیری‌های مسلحانه گروه‌هایی همچون حزب دموکرات کردستان ایران و حزب خلق عرب وابسته به عراق در برخی از استان‌های مرزی بود. روابط خارجی ایران اساساً متحول و بسیاری از کشورهای دوست ایران تبدیل به دولت‌های متخاصم یا دولت‌های غیردوست شده بودند. امنیت داخلی در اولویت برنامه‌های دولت ایران قرار داشت و ایجاد یک دولت باثبات و نهادهای قانونی مردمی مهم‌ترین دغدغه مسئولان کشور بود. چالش‌های شدیدی بین افراد و گروه‌های رقیب در صدر حاکمیت وجود داشت که عملاً موجب شد آنان به تهدیدهای مرزهای غربی کشور نگاه جدی نداشته باشند.

از نظر ساختاری ایران قبل از آغاز جنگ فاقد نهادهایی مانند شورای عالی امنیت ملی بود که بتواند به‌طور منظم مسائل مربوط به تهدیدهای نظامی و امنیتی علیه کشور را بررسی و ارزیابی کند و بحران‌های امنیتی و دفاعی را مدیریت نماید... با اینکه پیش از آغاز جنگ تحمیلی، قرائن و شواهد بسیاری مبنی بر آمادگی ارتش عراق برای یک تهاجم گسترده به ایران وجود داشت، ولی یگان‌هان ارتش کاملاً در مرزهای غربی کشور مستقر نبودند...دولت عراق با آغاز جنگ قصد داشت ظرف چند روز یا چند هفته به یک پیروزی عظیم نظامی برسد. عراق سعی می‌کرد از طریق جنگ بر رودخانه اروندرود تسلط یابد و معاهده مرزی 1975 را ملغی اعلام کند.»

۱- علی صیادشیرازی از فرماندهان ارتش در گفت‌وگویی که سعید فخرزاده با او داشته، درباره شروع جنگ و اختلافاتش با ابوالحسن بنی‎صدر، رئیس‌جمهوری وقت گفته است: «همان زمانی که من مسئول منطقه (از مهران تا نزدیکی سردشت) بودم، مرتب گزارش می‌رسید که شاهد و ناظر فعالیت‌های ارتش عراق هستند…بعدها این‌ گزارش‌ها به صورت جدّی‌تر درآمد. دشمن با گلوله تانک پاسگاه «گورسفید» را در منطقه قصرشیرین زد. بچه‌ها هم تعصب‌شان گل می‌کرد و مجبور می‌شدند با موشک تاو و وسایل دیگر آن‌ها را بزنند. در نتیجه بعضی مواقع نبردی در حد تیراندازی متقابل شروع می‌شد…گزارش‌های ما به تهران داده می‌شد که وضعیت را اینطور می‌بینیم و به نظر می‌رسد که نیاز به آماده‌باش داریم. جوری ذهن بنی‌صدر (رئیس‌جمهور وقت و فرمانده کل قوا) را منحرف کرده بودند که در غفلت باشیم و آن‌ها حمله کنند. البته من این انحراف را بیشتر از روی ناآگاهی و کج‌فکری می‌دانم…در آخر، مجبور شدم بنی‌صدر را دعوت کنم به منطقه کرمانشاه؛ به قرارگاه خودمان. او را توجیه نظامی کنم و ببرمش توی نقطه مورد نظر تا ایشان ببیند و از این طریق، باورش بالا برود و تصمیم بگیرد.

بنی‌صدر به کرمانشاه آمد و یک جلسه نظامی گذاشتیم. گزارش کلی را بنده دادم. بعد برادران ارتش و سپاه گزارش‌های خود را دادند... جلسه طولانی شد... از کرمانشاه به طرف قصر شیرین حرکت کردیم. و به سرعت به پاسگاه گورسفید رفتیم. ایشان دید که دیوارهای پاسگاه ژاندارمری با گلوله تانک سوراخ شده. خودش هم گزارش از عناصر پاسگاه گرفت…خیال‌مان راحت شد که مطلب را به رئیس‌جمهوری رساندیم که اوضاع خراب است و خطر تهدید می‌کند. گفتیم: اینها می‌روند و اقدام می‌کنند. متاسفانه نشان به همان نشان که هیچ اقدامی صورت نگرفت. انگار نه انگار که اطلاعات عینی به ایشان رسیده است. تا به آنجا که یکدفعه حملات عراق شروع شد.»صیادشیرازی اضافه می‌کند که چند روز بعد، او را عزل کردند و درست 24 ساعت پیش از حمله عراق، وادار به واگذاری مسئولیت به فرد دیگری می‌شود.

۲- سیدیحیی رحیم‌صفوی از فرماندهان سپاه هم خاطره‌ای مشابه را در این زمینه و نسبت به شروع جنگ مطرح کرده است. او گفت:«حدود یک ماه قبل از شروع جنگ و قبل از اینکه ارتش عراق ارتفاع میمک را بگیرد، جلسه شورای عالی دفاع در کرمانشاه به ریاست بنی‌صدر، رئیس‌جمهور و فرمانده کل قوا تشکیل شد. در این جلسه آقای رجایی، نخست‌وزیر، سرهنگ فکوری، وزیر دفاع و فرمانده نیروی هوایی ارتش، فلاحی، رئیس ستاد مشترک ارتش و ظهیرنژاد، فرمانده نیروی زمینی ارتش حضور داشتند. جلسه در ستاد لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه تشکیل شد. از سپاه هم، محمد بروجردی، فرمانده سپاه غرب کشور، بنده در سمت فرماندهی عملیات سپاه کردستان و ناصر کاظمی شرکت داشتیم. سرگرد صیادشیرازی و یکی دو نفر دیگر از عزیزان ارتش هم در جلسه بودند.

جناب صیادشیرازی و من گزارشی دادیم و گفتیم عراق قصد حمله به ایران را دارد. بعد از اینکه نظرهایمان را دادیم، آقای بنی‌صدر حرف‌های ما را رد کرد. من هنوز در حافظه‌ام باقی مانده است که ایشان گفت: شما پاسدارها اصلاً می‌دانید جنگ چطور اتفاق می‌افتد؟ باید موازنه قوا بین آمریکا و شوروی به هم بخورد تا جنگ شود. ایشان نظام دوقطبی را کلاسیک تعریف کرد و معتقد بود برای شروع جنگ باید موازنه میان دو قطب جهان به هم بریزد. یکی از فرماندهان محترم ارتش که حالا نمی‌خواهم اسم ببرم با اشاره به ناصر کاظمی گفت: جناب رئیس‌جمهور! اینها توده‌ای هستند که لباس سبز پاسداری را پوشیده‌اند و به بهانه جنگ می‌خواهند از ما سلاح و تجهیزات بگیرند. عراق جرأت نمی‌کند به ایران حمله کند، اگر هم حمله کرد ما دهنش را خرد می‌کنیم... آقای بنی‌صدر گفت من به شما دستور می‌دهم امنیت کردستان را برقرار کنید و جنگ را به عهده ارتش بگذارید. بعد آن اتفاقی افتاد که نباید می‌افتاد و عراق به ایران حمله کرد. این وضع ما بود.»

درباره اطلاع پیش از حمله گسترده عراق به ایران، ابوالحسن بنی‌صدر، رئیس‌جمهور وقت مدعی می‌شود حداقل دومرتبه [امام]خمینی را در جریان احتمال حمله عراق قرار داده که با بی‌میلی وی مواجه می‌شود.

۳- همچنین هوشنگ صمدی، فرمانده گردان تکاوران نیروی دریایی بوشهر درباره وضعیت ارتش در همین روزهای منتهی به جنگ گفته ‎است:«در اسفند ۵۸ به این نتیجه رسیده بودند که عراق درحال آماده شدن برای جنگ است و اردیبهشت ۵۹ ارتش به هر سه نیرو دستور داد طرح‌های عملیاتی قدیمی را که در دست دارند مورد بررسی مجدد قرار بدهند و بر مبنای تهدیدات موجود طرح جدیدی را تهیه کنند. ما در وضع بسیار نامناسبی جنگ را آغاز کردیم و آمادگی برای جنگ نداشتیم چراکه ما در حال انتقال قدرت بودیم و تحریم‌های شدیدی برای ما وجود داشت. ارتش نیز در وضعی بود که هم هرم فرماندهی آن از بین رفته بود، هم تعداد زیادی از پرسنلش استعفا داده بودند، به معنای دیگر کمر ارتش شکسته بود و ما تا زمان آغاز جنگ استخدام جدیدی نداشتیم ولی ترخیص از خدمت خیلی داشتیم...

زمانی که در سی‌ویکم شهریور ۵۹ از بوشهر به خرمشهر می‌خواستم حرکت کنم با هفتصد کلاه‌سبز تکاور، به آن‌ها گفتم اولین سفارشم به شما این است که این همه آموزش دیدید و مانور و صحرا رفتید، عملیات رفتید، تیراندازی کردید، هرآنچه که آموزش دیدید همه را به کار می‌گیرید برای حفظ جان خودتان، جان شما برای من خیلی مهم است، باید من و شما باشیم تا بتوانیم دشمن را از خاک‌مان بیرون کنیم. اگر شما به کوچکترین وضعی زخمی شوید و از جبهه خارج شوید در حقیقت دست من خالی است...

ارتش ما روزبه‌روز ضعیف‌تر می‌شد چراکه عناصر معاند نمی‌خواستند ارتش وجود داشته باشد برای اینکه برای قبضه قدرت، ارتش را در جلوی خودشان می‌دیدند کمااینکه دیدید که همان‌ها که ارتش ما را تسویه کردند، همان گروه‌ها پای دار رفتند و خائن از آب درآمدند. همان معاندین و گروهک‌ها هم همین وضعیت را داشتند. وقتی می‌گفتند که ارتش باید منحل شود به این فکر نمی‌کردند... حالا برخی می‌گویند که ارتش غافلگیر شد. من ارتشی واقعاً دیوانه می‌شوم و می‌خواهم سرم را به دیوار بزنم.»

او همچنین تصریح کرده است:« اول مهر ۵۹، ۳۴ روز از تکاوران نیروی دریایی ۱۰۳ نفر شهید دادیم، ۲۹۳ نفر جانباز که جانبازان از ۱۰ تا ۹۲ درصد که جانباز ۹۲ درصدی که سه سال پیش شهید شد... اگر کسی از اول مهر در خرمشهر بود هر یک ساعتش برایش یک کتاب خاطره می‌شد... در اول جنگ ما در منطقه خوزستان نیرو کم داشتیم برای اینکه چهل گردان از نیروی زمینی ما در مبارزه با ضدانقلاب درگیر بود، برای همین کمبود نیرو، تکاوران نیروی دریایی بر روی زمین در خرمشهر با دشمنان روبه‌رو شدند.»

سران عراقی‎ درباره شروع جنگ چه گفته‎اند؟

البته آنچه در آن سوی جنگ یعنی عراق درباره شروع جنگ و علل آن مطرح شده است، متفاوت بود.

۱- عبدالجبار محسن، سخنگوی پیشین فرماندهی کل قوا در عراق در گفت‌وگویی با بی‌بی‌سی‌فارسی درباره شروع جنگ ایران و عراق گفته است:«ایران با حمایت از عملیات تخریبی و ترور در عراق و بمباران شهرهای مرزی توسط توپخانه سنگین و هواپیما ما را ناگزیر از جنگیدن کرده بود... ایران شهر‌های مندلی، خانقین و نفتخانه عراق را در چند مورد بمباران کرد...از مدت‌ها قبل نیروهای ایرانی به پاسگاه‌های مرزی ما تعرض می‌کردند اما در ماه آوریل ۱۹۸۰ ایران شهرهای عراق را با سلاح سنگین مورد هجوم قرار داد. بسیاری از شهرهای بزرگ عراقی در فاصله کمی از مرز ایران قرار داشتند به همین دلیل هدف قرار دادن آن توسط ایران کار دشواری نبود. همچنین منطقه‌ای آسیب‌پذیر از دیدگاه نظامی، بین جاده استراتژیک بغداد- بصره وجود دارد که به مرز ایران نزدیک است. این منطقه زمینی مسطح و بدون پستی و بلندی عمده است و ماشین‌آلات زرهی به راحتی توانایی رسیدن به این جاده را دارند. از این جهت عراق بسیار آسیب‌پذیر بود و با توجه به «دخالت‌ها و تحرکات ایرانی‌ها» ما مجبور شدیم که حمله گسترده خود را از اوایل سپتامبر آغاز کنیم.»

۲- وفیق السامرایی از فرماندهان سازمان اطلاعات عراق نیز لحظه رسمی شروع جنگ را اینطور روایت می‌کند: «ظهر 22 سپتامبر 1980، 192هواپیمای جنگنده نیروی هوایی عراق پرواز کردند سمت هدف‌هایشان در خاک ایران، همزمان فرمانده کل قوا، صدام حسین، چفیه  قرمز به سر و نوار فشنگ به کمر بی‌آنکه درجات نظامی‌اش را نصب کند، وارد اتاق عملیات شد. عدنان خیرالله وزیر دفاع به او گفت: سرور من، جوان‌ها بیست دقیقه قبل به پرواز درآمدند و صدام گفت: تا نیم ساعت دیگر کمر ایران، خواهد شکست. (کتاب ویرانی دروازه‌های شرقی)»

جنگ و عبرت‌آموزی

«آنتونی کردزمن» کارشناس آمریکایی درباره شروع جنگ ایران و عراق گفته است:«به نظر می‌رسید عراق با توجه به این حقیقت، حمله هوایی را انجام داد که فقط 18 تا 50 درصد هواپیماهای جنگی ایران عملیاتی‌اند و ساختار فرماندهی این کشور در وضع نابسامانی است... عراق محدودیت‌های عملیاتی هواپیماهای جنگی‌اش را نیز نادیده گرفته بود... آن‌ها تمام جنگنده‌ها و بمب‌افکن‌هایشان را به میدان آوردند و ادعا کردند خسارت سنگینی به ایرانی‌ها زده‌اند، اما در واقع اولین شکست عراق همین حمله هوایی بود.»

خاطرات و ادعاهای زیادی درباره شروع جنگ ایران و عراق و علل و عوامل آن مطرح شده‎است و این جنگ 8 سال کشور و مردم ما را درگیر کرد و منابع انسانی و مالی بسیاری صرف آن شد که شاید نبودش؛ آن هم در سال‌های آغازین شکل گرفتن جمهوری اسلامی حال را متفاوت از آنچه هست، می‎کرد. هر کشوری که تجربه جنگ دارد؛ آشفتگی و سختی‎های آن را درک کرده و بازخوانی خاطرات فرصتی برای عبرت‌آموزی است که امید است همه رهبران کشورها آن را دریابند و پیروزی واقعی نه «در جنگ» بلکه «بر جنگ» رخ دهد.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی