مسعود سپهر استاد علوم سیاسی تشریح کرد:
فقر مرجعیت نخبگانی و تشدید نارضایتی مردم
یافتههای موج چهارم پیمایش ملی ارزشها و نگرش ایرانیان حاکی از نارضایتی مردم از وضعیت سیاسی کشور است.
مسعود سپهر، فعال اجتماعی و سیاسی و استاد علوم سیاسی در گفتوگو با هممیهن درباره نتایج یافتههای این پیمایش و دلایل نارضایتی مردم براساس فاکتورهای مختلف توضیحاتی داده است که در ادامه میخوانید:
*دلیل اینکه ناامیدی و نارضایتی مردم ایران درباره وضعیت سیاسی کشور در سالهای اخیر رشد داشته، چیست؟
در پیمایش «امید در جامعه» توجه به چشماندازی که این امکان را دارد که وضعیت آینده را بهتر پیشبینی کند، بسیار مهم است اما در چند سال اخیر چه از نظر سیاسی و چه از نظر اجتماعی، منابعی که میتوانند امید را در جامعه افزایش دهند، به شدت دچار نقصان و کاهش شده است و کمتر شاهد بروز و ظهور چنین منابعی هستیم.
ورود امید به جامعه در نتیجه حرکت گروههای مرجع است که در واقع امید را عرضه میکنند و این امید مورد اقبال جامعه قرار میگیرد. اما در حال حاضر گروههای مرجع اجتماعی و نخبگانی که باید امید را به جامعه پمپاژ کنند، مرجعیت خود را از دست دادهاند.
در همین پیمایش، زمانی که به مرجعیت اجتماعی نگاه میکنید، گروههایی که معمولاً مرجعیت دارند، مانند اساتید دانشگاهی و معلمان در سالهای اخیر به دلایل مختلف و شرایطی که بر نظام آموزشی و اقتصادی وجود دارد، خودشان از یک سو پمپاژکننده ناامیدی هستند و از سوی دیگر به شدت مورد تخریب قرار گرفتهاند.
یکی دیگر از گروههای مرجع اجتماعی دیگر که همیشه در ایران وجود داشته، جامعه روحانیت است اما جایگاه روحانیت نیز به شدت تنزل پیدا کرده و علاوه بر پیمایشها، مشاهدات در جامعه نیز این موضوع را تایید میکند؛ برای مثال در خیلی از حوزهها کسی برای روحانی شدن رجوع نمیکند و بسیاری از روحانیون در خیابان لباسهای خود را به تن نمیکنند و این نشان میدهد که مرجعیت این گروه از دست رفته است.
در واقع جامعه با دو عنصر امید و اعتماد سرمایه اجتماعی خود را بازسازی میکند، گروههای مرجع زمانی اعتماد اجتماعی را از دست دهند، از آنطرف نیز اگر اندیشمندان نتوانند به جامعه امید دهند مجموعه این مسائل باعث میشود جامعه آینده مثبت و خوبی را برای خود ترسیم نکند.
در کنار این مسئله، سیستم رسانهای هم بسیار مؤثر است، صداوسیما که مرجعیت اصلی رسانهای از گذشته داشته اکنون در بدترین شرایط خود است و تلاشهایی که میکنند نیز معمولاً نتیجه برعکس دارد چراکه هدف رسانههای جایگزین و فضای مجازی و در واقع کارکرد فضای مجازی این است که یکسری خبرهای بد را به شدت تکثیر میکند و این باعث میشود که پمپاژ شدید ناامیدی و چشماندازی از وضعیت بسیار خراب به تمامی گروههای اجتماعی مخاطب ارائه شود.
مسئله مهم دیگر نیز دوقطبی شدن شدید جامعه است. در واقع جریانی که به تعبیری با واژه خالصسازی از آن سخن گفته شده است شکاف عظیمی ایجاد کرده و کسانی که در طرف خالصشده هستند در خود یک حباب اطلاعاتی دارند و بقیه جامعه نیز یک حباب اطلاعاتی دیگر دارند که بههیچوجه به گروه مقابل ارتباطی ندارد و این دو حباب اطلاعاتی که به صورت مجزا از هم و نه مکمل همدیگر عمل میکنند، باعث میشوند برای بخشهای وسیعی از جامعه در آن حباب اطلاعاتی یک پمپاژ وحشتناک از خبرهای بد و ناامیدکننده و چشمانداز تاریک ترسیم شود.
*در بخش دیگری از این پیمایش برمبنای میزان درآمد میزان نارضایتی از وضعیت سیاسی کشور بررسی شده بود که بیشترین نارضایتی را متوجه گروهی که از درآمد بالاتری برخوردار بودند (بیش از ۱۸ میلیون تومان) دانسته و کمترین نارضایتی متعلق به گروه با کمترین درآمد (بین ۳ تا ۹ میلیون تومان) بود. با توجه به اینکه شاهد هستیم بخش زیادی از گستردگی نارضایتیها در کشور در پی مشکلات اقتصادی و معیشتی ایجاد شده، چرا در گروه با درآمد بالاتر، نارضایتی از وضعیت سیاسی بیشتر است؟
در تمام تحقیقاتی که در مورد جنبشهای اعتراضی در دنیا رخ داده، صاحبنظران همگی تاکید دارند مبنای نارضایتیها در جنبشها و اعتراضات، به هیچوجه فقر نیست. اگر فقر موجب نارضایتی میشد، در خیلی از کشورها و جوامع دائماً باید شاهد اعتراض میبودیم. برای نمونه کشور هند را در نظر بگیرید که شرایط حدود ۳۰۰ میلیون نفر در این کشور از خط فقر پایینتر هم هست اما شاهد اعتراضی درمورد این آدمهای بسیار فقیر نیستید.
جامعهشناسی میگوید آنچه که باعث اعتراض میشود محرومیت نسبی و یا توقعات فزاینده است. محرومیت نسبی و توقعات فزاینده در فقیرترین اقشار رخ نمیدهد چراکه آنها تنها برای بقا تلاش میکنند. این طبقه متوسط است که بخش بزرگی از جامعه نیز هست، به شدت توقعات فزاینده و محرومیت نسبی برای آنها مسئلهساز میشود.
این طبقه متوسط شهری ایران است که در چند سال اخیر لحظه به لحظه در دامن فقر بیشتر میغلتد و خود را در فشار بیشتر حس میکند. تورم فشار را بر روی طبقات متوسط میگذارد، نه بر طبقات خیلی بالا که از تورم روزبهروز ثروتمندتر میشوند و نه طبقه فقیر که گویی شرایط برای آنها فرقی نکرده است. این گروه درآمدی که اشاره کردید دقیقاً طبقه متوسط است که با رِنج حقوقی ۱۸ میلیون تومانی در گذشته امید داشت که بتواند یک ماشین پراید و یک خانه تهیه کند اما حالا این امید و آرزو در او وجود ندارد.
*در این پیمایش، بیشترین نارضایتی در بین استانها ابتدا برای البرز و سپس آذربایجان غربی ثبت شده است. اکثراً اینگونه مطرح بوده است که پایتخت ایران از شناخت سیاسی بالاتری برخوردار است و نارضایتی سیاسی در آن بیشتر است اما چرا استان مجاور تهران با این حجم از نارضایتی و از آن طرف یک استان غربی و مرزنشین ایجاد میشود؟
اگر نتایج در استانها را معنیدار بدانیم، تفاوتی در استان البرز به این دلیل است که در ۵۰ سال گذشته البرز مجموعهای از روستاها بوده و حتی یک شهر نیز نبوده است و حالا به عنوان یک کلانشهر از شهرهای بزرگ ما همچون اصفهان و شیراز پرجمعیتتر است. این بدان معناست که در این استان بیشر افراد مهاجر هستند، البته مهاجرینی که بهخاطر تهران آمدهاند و سر از البرز درآوردهاند و پایگاه اجتماعی و پیشینه آنها از یک طرف نشان میدهد که جزو خردهبورژوازی فرازجوی هستند و از طرف دیگر نتوانستند به ایدهآلها و آرمانهایی که میخواستند با مهاجرت به آن برسند و در استان البرز که در واقع به شهر کرج خلاصه میشود این نتایج قابل پیشبینی است.
همین مسئله در استان آذربایجان غربی به شکل دیگری وجود دارد. آذربایجان غربی نیز یک استان ناهمگن از نظر قومی و مذهبی است و در عین حال این استان از نظر منابع مختلف غنی است اما آن بهرهای که باید در سیاست و اشتغال کشور داشته باشد را هیچگاه نداشته و یک استان حاشیهای شده است و از طرفی مردم این استان از مسئله دریاچه ارومیه نیز به شدت رنج میبرند چراکه یکی از منابع اصلی خود را به شدت در معرض نابودی میبینند و همه اینها باعث میشود این استان نیز بهرغم آنکه از نظر فرهنگی، تحصیلات و تاریخ سرآمد است، احساس عقبماندگی و محرومیت داشته باشند.