شکاف دائمی نسلی
شکاف نسلی واقعیت دنیای امروز است؛ ولی به عللی از جمله محدودیتهای سیاسی و اجتماعی این شکاف در ایران عمیقتر و بهسوی انقطاع و بیگانگی کامل در حرکت است.
سخنان دیروز مقام رهبری و ریاستجمهوری فصل مشترک مهمی داشتند که تحلیل و اشاره به آن بهعنوان یکی از معضلات جامعه ایران ضروری است. گزارش امروز صفحات اجتماعی «هممیهن» نیز مرتبط با این مسئله و درباره اعتراضات سازماندهیشده توسط نسل زد در کشورهای فیلیپین، نپال، اندونزی، مراکش، پرو، ماداگاسکار و سریلانکاست که نقش نسل زد در تحولات این کشورها را بررسی میکند.
ابتدا بخشی از سخنان مقام رهبری خطاب به جوانان و نخبگان کشور را مرور میکنیم که گفتند: «اینجا خانه شماست، اینجا خاک شماست، اینجا مال شماست، اینجا متعلّق به خود شماست، متعلّق به فرزندان شما و نسل شماست. یک بیگانه در یک کشور دیگر نمیتواند با خاطر جمع زندگی کند.» آقای پزشکیان هم گفتند: «اگر نخبگان به میدان بیایند، دشمن هیچ غلطی نمیتواند بکند. راه عبور وضعیت نامطلوب فعلی نه شعار و دستور، بلکه تکیه بر متخصصان، فارغ از نوع پوشش، منش و ظواهر آنان است.»
طرح این نکات حکایت از وجود یک مسئله و پدیده زیانبار میکند که همان شکاف نسلی است. شکاف نسلی واقعیت دنیای امروز است؛ ولی به عللی از جمله محدودیتهای سیاسی و اجتماعی این شکاف در ایران عمیقتر و بهسوی انقطاع و بیگانگی کامل در حرکت است. در واقع، عدم مشارکت نخبگان مورد نظر آقای رئیسجمهور یا توصیه مقام رهبری به عدم مهاجرت جوانان از کشور، هر دو بازتابی از این واقعیت مهمتر هستند که جامعه ما نهتنها قادر به حفظ و جذب این نیروها نبوده، بلکه دافعه و گریز را نیز در آنان ایجاد کرده است.
مسئله فقط در سطح حکومت نیست. نهادهای مدنی و حزبی هم دچار همین معضل هستند. اغلب پیر و فرسوده هستند. این شکاف در جامعه ایران با دختران و زنان جوان بیشتر است. این نسل بهدرستی احساس میکند که به رسمیت شناخته نمیشوند. لذا در میهن خود احساس بیگانگی میکنند. جوانان نخبه چنین برداشتی دارند که به آنان ابزاری نگاه میشود و خبرگی آنان را فقط معطوف و منحصر به اهداف رسمی میخواهند و آنان را آنگونه که هستند، نمیپذیرند. مشکل جامعه سیاسی ایران مهمتر از شکاف نسلی با جوانان و نسلz است.
این ساختار حتی با والدین این جوانان و نسلهای «وای» و «ایکس» هم نتوانسته تطابق پیدا کند. ولی عمق شکاف آن با نسل «زد» بیشتر است. آنان نخستین نسلی هستند که بهطور کامل در عصر اینترنت و شبکههای اجتماعی رشد کردهاند، نه اینکه فقط در بزرگسالی با آن مواجه شده باشد. تجربه زیسته خاص آنان در ایران مهم است که در فضای محدود اقتصادی، تحریمها، کرونا و بحرانهای سیاسی مکرر بزرگ شدهاند و امید به آینده در چارچوب ادامه وضع کنونی را باور ندارند.
آنان دچار تناقضات شدید میان تربیت رسمی در مدرسه و رسانه رسمی با دنیای غیررسمی در اینستاگرام، تلگرام و تیکتاک، هستند. ویژگیهای فرهنگی آنان بهکلی متمایز است. فردگرایی آنان بالاست. گرچه دارای آگاهی انتقادی هستند؛ ولی از نظر سیاسی در وضعیت بیسازمانی قرار دارند. میل به آزادیهای فردی آنان بیش از آرمانهای جمعی است.
گرایش به سبک زندگی جهانیشده (پوشش، موسیقی، ادبیات و زبان) با حفظ رگههایی از هویت ایرانی در این نسل مشهود است و درعینحال، نوعی خستگی از ایدئولوژیها و گریز از برچسبگذاریهای سیاسی در آنان دیده میشود. آنان فاصله عاطفی و شناختی با حکومت و حتی با نسل سیاسی اصلاحطلبان دارند. آنان در عین سیاستگریزی در سطح گفتار متعارف خود، در عمل و در شبکههای اجتماعی مشغول کنشگری سیاسی هستند.
از آینده شغلی خود نگرانند، لذا درباره مهاجرت بیشتر تأمل میکنند. یکی از دلایل مهم کاهش میل به ازدواج و فرزندآوری آنان نیز همین ناامیدی از آینده و اقتصاد است. دافعه ایران عامل مهمتری در مهاجرت آنان است تا جاذبه غرب. در نهایت، آنان میان خود و والدین بیولوژیک و نیز ساختار سیاسی خود شکاف عمیقی را حس میکنند. احساس اینکه زبان مشترکی با نظام آموزشی، فرهنگی یا سیاسی رسمی ندارند.
به دلیل استقلال ارتباطی از طریق فضای مجازی مستغنی از حکومت و والدین شدهاند و در نتیجه، شاهد شکلگیری نوعی «جامعه موازی» مجازی از سوی این نسل هستیم که راه خود را میروند. این نسل نه لزوماً انقلابی است و نه محافظهکار؛ بلکه آگاه، خسته و بیاعتماد است و بیش از هر چیز به دنبال زندگی باکیفیت و معنادار است، و از شعارزدگی گریزان است.
آینده ایران تا حد زیادی به نحوه تعامل ساختار سیاسی و فرهنگی با این نسل بستگی دارد؛ اگر متوجه این حقیقت آشکار نشویم، آنان و در نتیجه آینده کشور را از دست خواهیم داد.