معنای یک رفتار
هر رفتاری فراتر از ظاهر آن معنایی ضمنی دارد که بهطور صریح بیان نمیشود یا حتی میکوشند پوشیده بماند. بیایید دو کشور یونان و ترکیه را در نظر بگیریم که در موارد معینی با یکدیگر در تقابل جدی هستند. روشن است که حکومت هر دو کشور باید در پی تحقق منافع ملی خود و مردمش باشد. این هدف را میتوان از دو طریق انجام داد؛ اول از طریق تعریف متمرکز و تعیین معنای منافع ملی و جلوگیری از هرگونه اظهارنظر مغایر با آن در رسانههای رسمی انجام میدهند.
فرض کنیم که هم در تعیین منافع ملی و هم در تطبیق مصادیق رفتارها با آن نیز کاملاً دقیق و درست عمل کنند. صاحبان قدرت در کشور دوم بر عکس اولیها میپذیرند که بر حسب فهم خود از منافع ملی عمل نمایند ولی مانع بیان نظرات دیگران ولو مغایر با آن نشوند. هرچند اطمینان قطعی دارند که فهم خودشان درست است. ما بهعنوان ناظر بیرونی چه درکی از این دو رفتار خواهیم داشت؟
به نظر میرسد که نباید در بهتر دانستن روش دوم تردید کنیم. چون پایدارتر و عملیتر و نزدیکتر به صواب است. زیرا منافع ملی حقیقتی است که باید مردم را درباره آن قانع و همراه کرد و این مستلزم اظهارنظر موافق و مخالف است و نتیجه برآمده از آن نشانه اطمینان و اعتمادبهنفس بالای صاحبان این رای و نظر است. درحالیکه شیوه اول برعکس است. اگر شیوه اول را میپذیریم دیگر جای بحثی باقی نمیماند ولی در شیوه دوم باید امکان بیان نظرات مخالف و حتی نادرست را هم در نظر گرفت.
اصولاً مردم از خلال مقایسه این نظرات است که یکی را ترجیح داده و حمایت میکنند. پس به نتیجه رسیدن روش اول نه ممکن است و نه مطلوب. ممکن نیست زیرا نظرات مردم به علل روشنی گوناگون است و نمیتوان از همه خواست به نتیجه واحدی برسند. هنگامی که حتی در موضوعی چون قضاوت هم رویکردها و احکام تا حدی متفاوت وجود دارد که نباید باشد در موضوعات اجتماعی و سیاسی دیگر که تنوع نظرات امری پذیرفته است. مطلوب هم نیست زیرا اتفاقاً بهترین افکار هم در تقابل با اظهارات دیگران صیقل خورده و آبدیده میشوند و به بلوغ میرسند. بنابراین، محروم کردن بهترین افکار از نعمت منتقدان و مخالفان راه بلوغ آن فکر را میبندد.
هرچند چنین افکاری از اساس علاقهای به بلوغ نداشته که بخواهد بالغ شود. شیوه اول یک نتیجه حتمی دارد و اینکه مردم آن را بازتابدهنده مواضع الزامی رسمی تلقی کرده و از آن رویگردانی میکنند. اگر این شیوه مؤثر بود حتماً نیازی به احضار فعالان رسانهای نمیبود چون با در اختیار داشتن این همه رسانههای رسمی، دیگر دغدغهای از وجود چهار رسانه مستقل نبود. ولی متاسفانه نگران همین چهار رسانه هستند و توجه ندارند که تعیین دستورالعمل برای اینکه چه بنویسند و چه ننویسند، موجب رویگردانی نویسندگان مستقل از پرداختن به موضوع میشود و همین نکته برای بیاعتبار کردن سیاستهای رسمی کفایت میکند.
اهمیت این دو رویکرد در نتیجه وحدتبخش آن است. رویکرد اول بهظاهر موجب وحدت میشود. ولی این نوع وحدت شکننده و ناپایدار است. وحدت با چیزی بیرون از مردم است که هر لحظه میتواند اعتبارش را از دست بدهد. وحدتی مکانیکی است که زود به دست میآید و زودتر از آنچه فکر کنیم، ازدست میرود. درحالیکه در شیوه دوم وحدت ارگانیکی و مبتنی بر رویکردها و انگیزههای درونی مردم است. سخت و با زحمت به دست میآید؛ ولی دیرپا و پرقدرت است.
در پایان بر این نکته نیز تاکید باید کرد که عبور از خطوط قرمز همیشه ممکن است و اقدام در مقابل آن لازم است. ولی تعریف مُضَیَّق و پررنگ این خطوط، مفید و کارآمد نیست و عبور از آنها با طرد جامعه مواجه نمیشود؛ چهبسا موجب بیاعتباری خطوط قرمز واقعی هم بشود. نمونه آن را در حجاب میبینیم که این اندازه تاکید بر ضوابط سفت و سخت نهتنها موجب رعایت آنها نشده بلکه مردم از روی لج هم که شده نسبت به عبور دیگران از خطوط واقعی هم بیتفاوت شدهاند.
بهعلاوه، در برخورد با عبور از خطوط قرمز و البته قابلفهم، همیشه باید به شیوههای تعاملی توجه داشت. بهویژه استفاده نامناسب از اعتبار امر قضایی بیش از اینکه چنین سلاحی را بُرَنده و تیز کند، آن را کُند و ناکارآمد میسازد.