مرد رنسانسی ایران
مختار نوری پژوهشگر علوم سیاسی داریوش آشوری ازجمله روشنفکران طراز اول ایران امروز است؛ دانشور و آموزگاری بزرگ برای نسل دیروز، امروز و آینده ما. ازاینرو، بیان
مختار نوری
پژوهشگر علوم سیاسی
داریوش آشوری ازجمله روشنفکران طراز اول ایران امروز است؛ دانشور و آموزگاری بزرگ برای نسل دیروز، امروز و آینده ما. ازاینرو، بیان هرنوع گفتار و نوشتار درباره آشوری شایسته و بهحق است و اینها همه پاسخی است هرچند کوچک و از سر قدرشناسی به زحمات فراوانش در حوزه تفکر، مدنیت و ایراناندیشی. آشوری از دهه ۱۳۳۰ تا به امروز ناظر تیزبین ساحت سیاست و اجتماع ایرانی بوده و با مشاهده تحولات سیاسی و اجتماعی فراوان بهتدریج در زبان یا به تعبیر هایدگر، «خانه وجود» آشیانه کرده است. پردازش و توجه آشوری به زبان ازآنروست که به نظر او تنها از راه بررسی و گشتوگذارهای زبانی است که میتوان به تفاوتهای بنیادین میان ذهنیتهای مدرن و سنتی پی برد. باری، اگرچه درطول سالیان گذشته همواره به گفتمان روشنفکری ایرانی توجه داشتهام و با بسیاری از بزرگان این دیار کهن دمخور بودهام، اما بهطور ویژه درگیری و اشتغال فکریام به آشوری یک از بختیاریهای زندگی من بوده است. آشوری برای من نماد متفکری است که به قلمروهای فکری مختلف سر زده و این ویژگی او همان چیزی است که اروپاییها به آنان «مرد رنسانسی» میگویند. مرد رنسانسی ما، جستوجوگر عرصهها و ساحتهای مختلف دانش است. او کسی است که در هیچ قالب پیشساختهای از دانشوری نمیگنجد و آز بیپایانی برای دانستن، تجربه کردن و دانشپراکنی دارد. آز و طمع بیانتهای آشوری او را به همسخنی با غولهای جهان فکری غرب یعنی نیکولو ماکیاوللی، تامس مور، ویلیام شکسپیر، فردریش نیچه، فردینان دوسوسور، ژاک دریدا و مارتین هایدگر کشانده است. متفکرانی که بهتعبیر خودش، او را از مسائل و شناخت سطحی دور و به عمق ماجرا رهنمون ساختهاند. اما این همسخنی با جهان فکری غرب، آشوری را از جهان شرقی و هبوطکرده خویش غافل نکرده است و او سالیان درازی از عمر ارزشمند خود را با حافظ و عرفان و تصوف ایرانی و «کشفالاسرار » رشیدالدین میبدی و «مرصادالعباد» نجمالدین رازی دمخور بوده و با معاصرانی چون جلال آلاحمد، خلیل ملکی، غلامحسین مُصاحب، احسان یارشاطر و بهرام بیضایی (برای ترجمه چند متن نمایشی ژاپنی و چینی) ارتباط کاری، دوستیهای صمیمی، اصیل و ماندگار داشته است. درنتیجه قراردادن آشوری با اینهمه تکاپوی فکری و اینحجم از دانشوری ذیل یک مدعا و روایت واحد از دانش و دانشوری برای من کاری بس سخت و سنگین است. اما پس از دو سال اشتغال فکری و گفتوگوی مستمر با این بزرگمرد حوزه اندیشه و فکر، میتوانم اکنون این مدعای کلی را مطرح کنم که هدف و دغدغه اصلی آشوری «مدرنشدن جان پریشان ایران» است و هنگامی که او از مدرنشدن سخن میراند، بیش از هر چیز جامعهای را در نظر دارد که انسان ایرانی بر صدر آن نشسته باشد و شأن و کرامت او از همهنظر پاس داشته شود. بهتدریج و از خلال مطالعه هزاران صفحه از آثار و گفتارهای علمی این دانشمند فرزانه دریافتم که مدرنشدن ایران دغدغه عمرانه آشوری است و دست از گریبان او رها نمیکند؛ او را به حوزههای مختلف میکشاند، به پژوهش از منظرهای مختلف وادارش میکند، جستوجوگریاش را افزایش میدهد، اما مسئلهاش همچنان یکی است: «مدرنشدن جانِ پریشانِ ایران». عمر باارزش و پربرکتاش دراز و سایهاش بر فکر و فرهنگ ایرانزمین استوار باد!