نظر جان مرشایمر، نظریهپرداز مشهور درباره سیاستخارجی ترامپ: غریزه درست اجرای بد
جان مرشایمر، نظریهپرداز مکتب رئالیسم، در گفتوگوی ویدئویی اخیرش با مجله اسپکتیتور توضیحات جامع و کاملی درباره سیاستخارجی ترامپ و شیوه اجرای این سیاستخارجی ارائه کرده است.

جان مرشایمر، نظریهپرداز مکتب رئالیسم، در گفتوگوی ویدئویی اخیرش با مجله اسپکتیتور توضیحات جامع و کاملی درباره سیاستخارجی ترامپ و شیوه اجرای این سیاستخارجی ارائه کرده است.
به عنوان اولین سوال دوست دارم بدانم که اگر بخواهید به عملکرد ترامپ در 100 روز اول نمره بدهید چه نمرهای را انتخاب خواهید کرد؟
به نظرم من از 20 به او 5 میدهم. به نظرم 4 موضوع مهم است که میشود با توجه به آنها به ترامپ نمره داد. مسلماً یکی از این موضوعات اوکراین و روابط آمریکا با روسیه بهطور کلی است. موضوع دوم، مسئله ایران است. موضوم سوم، مسئله فلسطین و اسرائیل است و موضوع چهارم، مسئله تعرفههاست. به نظرم در خصوص موضوع اوکراین و ایران، غریزه ترامپ بسیار عالی است.
به نظرم ترامپ میفهمد که ماجرا چیست. بگذارید با ایران شروع کنم. مسئله درباره ایران این است که بهتر است مشکل را از طریق مذاکره حل کنیم تا اینکه مجبور شویم به سراغ گزینههای دیگر برویم. ترامپ به شدت تلاش میکند تا راهحل دیپلماتیکی را در این خصوص پیدا کند؛ بنابراین در این خصوص من عملکردش را ستایش میکنم. در خصوص اوکراین هم به نظرم او میفهمد که آمریکا در نهایت مجبور است به نوعی هماهنگی و تفاهم با روسیه دست یابد و این مسئله بسیار مهم است.
بنابراین راهی نیست جز اینکه اوکراین را بر سر میز مذاکره بیاورد. بنابراین در خصوص هر دو موضوع غریزه ترامپ درست عمل میکند اما در بخش اجرای سیاسی، او بسیار ضعیف عمل کرده است. ترامپ در خصوص برچیدن نسلکشی که اسرائیل در غزه به راه انداخته هیچ کاری نکرده است بنابراین من به او دراین خصوص نمره صفر میدهم. مسئله تعرفهها هم مطرح است. من فکر میکنم ترامپ در خصوص مسئله تعرفهها مدیریت وحشتناکی داشته است. کاملاً واضح است که او استراتژی هماهنگ و منطق قابل انطباقی در خصوص مسئله تعرفهها ندارد. او هیچ درکی از تبعات اقتصادی چنین سیاستی ندارد.
در این خصوص هم به او نمره صفر میدهم. معنای این حرف من این نیست که ما نباید تعرفه وضع کنیم. مسئله این است که او نتوانسته است از تعرفهها در راستای تامین منافع مردم آمریکا استفاده کند؛ چه در داخل و چه در خارج. اما به نظرم اگر به استراتژی بزرگ در پس سیاست تعرفهها نگاه کنید و بعد به توانایی دولت در ارائه منطق برای پیگیری این استراتژی بنگرید، میبینید که هیچ چیز قابل درکی وجود ندارد. بنابراین من در این خصوص به او نمره صفر میدهم. به طور کلی میانگین نمره ترامپ 5 میشود.
نمره 5 خیلی سختگیرانه است. به عملکرد بایدن در طول چهار سال چه نمرهای میدهید؟
به او نمره صفر میدهم. دولت بایدن یک فاجعه تمامعیار بود. دولت بایدن مسئولیت جنگ اوکراین را برعهده دارد. حرف ترامپ کاملاً درست است. من هم معتقدم که اگر ترامپ رئیسجمهور بود جنگی در اوکراین رخ نمیداد. به نظرم او درست میگوید که بایدن مسئول جنگ در اوکراین است. باید گفت که جنگ اوکراین یکی از بزرگترین فجایع تاریخ سیاستخارجی ایالات متحده است.
واقعاً یک فاجعه تمامعیار بود. علاوه بر این، دولت بایدن در خصوص اتفاقاتی که در فلسطین و اسرائیل رخ داد به تلآویو چک سفیدامضا داد و عملاً هیچ کاری برای متوقف کردن نسلکشی اسرائیلیها در غزه نکرد. معنای این حرف من این نیست که اسرائیل حق دفاع از خود را ندارد. اما به اعتقاد من نحوه پاسخگویی اسرائیل به حمله هفتم اکتبر حماس به لحاظ اخلاقی بیاساس بوده و واقعیت این است که دولت بایدن هم در این خصوص به اسرائیلیها کمک کرد و همدست آنهاست؛ بنابراین من به عملکرد دولت بایدن صفر میدهم.
پس به نظر شما غریزه دولت ترامپ درست است اما عملکردش ضعیف است و از نظر شما دولت بایدن هم غریزه بدی داشت و هم عملکرد بدی...
درست است.
بگذارید کمی درباره خاورمیانه صحبت کنیم. چراکه از آخرین باری که با هم صحبت کردیم اتفاقات زیادی در خاورمیانه رخ داده است. چند هفته پیش دولت آمریکا به شدت از سوی نتانیاهو تحت فشار قرار گرفت تا از اقدام نظامی اسرائیل علیه تاسیسات هستهای ایران حمایت کند و ترامپ از ارائه چنین حمایتی سر باز زد. روزنامه نیویورکتایمز گزارشی در این باره نوشت و فاش کرد که اختلاف عمیقی در تیم امنیت ملی ترامپ وجود دارد. این اختلاف بین وزارت دفاع و وزارت خارجه دیده میشود. بگذارید اینطور بگویم که اختلاف عمیقی بین شاهینها و کبوترها در دولت آمریکا درباره ایران وجود دارد. برای مثال مایک والتز، اختلاف نظراتی بین مشاور امنیت ملی ترامپ که جنگطلب است و افرادی نظیر تولسی گابارد، رئیس سازمان ملی اطلاعات درباره ایران وجود دارد. نظر شما درباره این اختلافات چیست و فکر میکنید که دولت ترامپ تا چه میزان به حمایت از اسرائیل برای حمله به تاسیسات هستهای ایران نزدیک شد؟
به نظرم دولت ترامپ و به طور خاص شخص دونالد ترامپ و جیدیونس، معاون ترامپ و تعدادی دیگر از فرماندهان نظامی آمریکا میخواهند مانع حمله به ایران شوند و فکر میکنم دلایل خوبی برای انجام این کار دارند. نخست اینکه حتی اگر آمریکا بخواهد به تاسیسات هستهای ایران حمله کند، هیچ تضمینی وجود ندارد که بتواند این تاسیسات را نابود کرده و تواناییهای بازفرآوری اورانیوم را از میان ببرد. مسئله این است که نابودی این تواناییها مهم است اگرنه حمله نظامی هیچ فایدهای نخواهد داشت. علاوه بر این، تضمینی وجود ندارد که حتی اگر ما بتوانیم این تاسیسات را نابود کنیم، آنها نتوانند دوباره بازسازی کنند. در واقع گزارش نیویورکتایمز به ما میگوید که دولت آمریکا به این موضوعات فکر میکند.
حامیان حمله نظامی به تاسیسات هستهای ایران گفتهاند که اگر این حمله موفق باشد، به احتمال زیاد تواناییهای هستهای ایران دو تا سه سال به عقب بازخواهد گشت اما بعد از گذشت این زمان آنها خواهند توانست تواناییهای خود را بازسازی کنند. بنابراین فهم این مسئله بسیار مهم است که ما بتوانیم به ایران برویم و خیلی راحت توانایی غنیسازی ایرانیها را نابود کنیم و ایرانیها هم قادر نباشند تاسیسات خود را بازسازی کنند. نکته دیگر تبعات اقتصادی چنین حملهای به ایران است.
اگر آمریکا بخواهد حملهای به تاسیسات هستهای ایران صورت دهد باید بداند که هدف بسیار مهم و بزرگی را انتخاب کرده است و چنین حملهای آسیبهای بزرگی به ایران وارد خواهد کرد و در اینجا این سوال مطرح میشود که ایرانیها چطور تلافی خواهند کرد. اگر آنها با حمله به میادین نفتی منطقه و یا بستن مسیر صادرات نفت از خلیج فارس تلافی کنند، باید گفت که این اقدام آنها تبعات فاجعهباری برای اقتصاد جهان خواهد داشت و مسلماً ترامپ تمایلی ندارد با چنین بحرانی مواجه شود. بنابراین اگر ترامپ بتواند این مشکل را به طور دیپلماتیک حل و فصل کند و نیازی نباشد که از نیروی نظامی استفاده کند، کاملاً منطقی است. بنابراین آنچه که دولت ترامپ به اسرائیلیها و تندروها در آمریکا گفته است، این است که ما در ابتدا سعی خواهیم کرد مشکل را به صورت دیپلماتیک حل کنیم و اگر موفق نشدیم، آنوقت از نیروی نظامی استفاده خواهیم کرد.
کسی که ماموریت یافته این بحران را از طریق دیپلماتیک حل و فصل کند، استیو ویتکاف است. او تا بهحال چند بار در عمان، با وزیر خارجه ایران مذاکره کرده است. به نظر میرسد که دور جدیدی از گفتوگوها هم قرار است در عمان برگزار شود. نظر شما درباره این مذاکرات چیست؟ به نظرتان تا به حال مذاکرات چطور پیش رفته است؟ آیا ممکن است از این مذاکرات راهحلی بیرون بیاید؟ آیا این راهحل چیزی شبیه به راهحلی است که زمانی دولت اوباما به آن رسید؟ میدانیم که ترامپ از توافق زمان اوباما متنفر است. او در دوره اول ریاستجمهوریاش با افتخار از برجام خارج شد؟
برای من خیلی واضح نیست که توافقی در کار باشد. مگر اینکه بخواهیم نسخه بهبودیافتهای از برجام را ایجاد کنیم. نکته کلیدی درباره این مذکرات توانایی غنیسازی ایران است. ایرانیها توانایی زیادی در غنیسازی اورانیوم دارند و معنایش این است که آنها هر زمان که اراده کنند میتوانند اورانیوم لازم برای ساخت بمب را تهیه کنند.
از نظر اسرائیلیها و جنگطلبان در آمریکا، مشکل برجام این بود که به ایرانیها اجازه داده بود توانایی غنیسازیشان را حفظ کنند و آنچه که اسرائیلیها و جنگطلبان در آمریکا میخواهند این است که این توانایی باید از میان برود. آنها همچنین میخواهند که توانایی ایران برای بازفرآوری پلوتونیوم از بین برود. این توانایی، مسیری دیگر را برای دستیابی به مواد هستهای لازم برای ساخت بمب ایجاد میکند. نکته مهم این است که ایرانیها به وضوح اعلام کردهاند که بههیچوجه از حق غنیسازی در خاک خود نمیگذرند.
بنابراین سوال مهمی که اینجا مطرح میشود این است که چطور میشود به توافق رسید آنهم زمانی که آمریکاییها و اسرائیلیها اصرار دارند که ایران باید از حق غنیسازی خود گذشته و تاسیسات غنیسازیاش را برچیند. چراکه در آن سو هم ایرانیها میگویند که این درخواست غیرقابل قبول است. بنابراین از نظر من توافقی درکار نیست. بهترین امیدی که میتوان داشت این است که توافقی شبیه به برجام حاصل شود که طبق آن ایرانیها توانایی غنیسازی را حفظ کنند اما آمریکا بتواند محدودیتهای بسیار شدیدی بر روی میزان غنیسازی و میزان ذخایری که ایران میتواند داشته باشد اعمال کند و این ذخایر را از ایران خارج کند.
محدودیت دیگر، اعمال رژیم شدید بازرسیهای بینالمللی بر برنامه هستهای ایران است. علاوه بر این، این توافق نباید تاریخ انقضا داشته باشد. به معنای دیگر این توافق باید توافقی ابدی باشد. به نظرم اگر شما آمریکا باشید، بهترین توافقی که میتوانید تصور کنید توافقی با چنین شرایطی است. اما همین توافق هم مورد قبول دست راستیها در آمریکا و اسرائیلیها نیست. بنابراین آنها پیشنهاد میکنند که باید برویم به تاسیسات هستهای ایران حمله کنیم.
مسئلهای که ترامپ خواهناخواه با آن روبهرو خواهد شد این است که آیا باید به ویتکاف بگوید که به ایرانیها بگویند که آمریکا با توافقی شبیه برجام موافقت میکند یا نه. به نظرم این مسئلهای است که ترامپ با آن روبهرو خواهد شد.
نظرتان درباره نقشی که ویتکاف ایفا میکند چیست؟ چون من فکر میکنم وقتی که او به عنوان نماینده ویژه خاورمیانه منصوب شد، اتهامات ضدیهودی بودن به او زده شد. خیلیها به او شک داشتند. در دور اول، ترامپ دامادش کوشنر را به عنوان نماینده ویژه خاورمیانه منصوب کرد و کوشنر به عنوان یک یهودی ارتدوکس، توصیههای زیادی از کسانی که به شدت حامی اسرائیل بودند دریافت میکرد. اما به نظر میرسد که ویتکاف بدش نمیآید که به اسرائیل فشار وارد کند و گاهی اوقات هم اینطور به نظر میرسد که به اسرائیلیها بیاعتنایی میکند. نظر شما چیست؟
حداقل درباره ایران آنچه که از ویتکاف دیدهایم این است که او تلاش میکند به توافقی با ایران دست یابد؛ که این مسئله به شدت اسرائیلیها را ناراضی میکند. او به وضوح اعلام کرده که با نسخه بهبودیافته برجام مشکلی ندارد. اسرائیلیها، لابیهای اسرائیل در آمریکا و جریانات سیاسی دست راستی در سراسر طیف سیاسی آمریکا و در دولت ترامپ، فشار زیادی بر او وارد میکنند تا این اظهارنظر را پس بگیرد چراکه معتقدند این اظهارنظر احتمالاً نشان میدهد که ویتکاف تمایل داشته باشد به ایران اجازه دهد توانایی غنیسازی خود را حفظ کند.
بنابراین به نظر نمیرسد که بتوان ویتکاف را بازیچه و یا مهره اسرائیل دانست. به نظرم ویتکاف به عنوان سایه ترامپ عمل میکند. موضوع این است که در دولت اول، دستور کار ترامپ بسیار بلندپروازانه بود و او تقریباً در محقق کردن یک یکِ آنها شکست خورد. تنها موفقیت ترامپ در دور اول، سیاست آمریکا در قبال چین بود.
او توانست به صورت بنیادینی سیاستخارجی آمریکا در قبال چین را تغییر دهد. او سیاست همکاری با چین را به سیاست مهار چین تغییر داد. اما تقریباً در خصوص همه موضوعات دیگر سیاست خارجی، و اکثر موضوعات سیاست داخلی، نتوانست سیاستهای ساختاری آمریکا را عوض کند. احتمالاً یادتان باشد که او میخواهد روابط بسیار خوبی با ولادیمیر پوتین برقرار کند. او میخواست روابط آمریکا با روسیه را به صورت بنیادین تغییر دهد. اما موفق نشد. در دورم دوم اما تصمیم گرفت وقتی که به قدرت رسید، همه کارها را به شکلی متفاوت انجام دهد. او دیگر تمایلی نداشت به افرادی در درون ساختار سیاستخارجی آمریکا اعتماد کند.
بنابراین افرادی را خارج از این حلقه به کار گمارد. به همین دلیل به سراغ ایلان ماسک و استیو ویتکاف رفت. چون میتوانست به آنها اعتماد کند. ترامپ به مارکو روبیو یا مایک والتز اعتماد ندارد. تا جاییکه مجبور شد والتز را اخراج کند. حتماً توجه کردهاید که ویتکاف نهتنها مسئول پرونده ایران است بلکه پرونده روسیه و اوکراین و پرونده اسرائیل و فلسطین را نیز در اختیار دارد.
او یک پرونده مهم را در اختیار دارد و میبینیم که او تقریباً تیمی ندارد. او هر جا که میرود 4 یا 5 نفر همراهش هستند. اینها نزدیکترین مشاورانش هستند. همه اینها به من میگوید که ترامپ و ویتکاف در کنار هم سعی دارند به راهکاری برای مقابله با فشارها برسند. نکته دیگر اینکه به نظر من، هم ترامپ و هم ویتکاف خواهان توافق با ایران هستند و هر دو میفهمند که جنگ با ایران در راستای منافع ملی آمریکا نیست.
یکی دیگر از چهرههای خارج از حلقهای که ترامپ به کار گرفت، پیت هگزت است که به عنوان وزیر دفاع مشغول به کار است. او هم عضو حلقه سیاستخارجی واشنگتن نیست. میدانید که بسیاری از افراد کلیدی در وزارت دفاع هگزت بر سر تحقیقات درباره درز اطلاعات پرونده سیگنالگیت برکنار و تصفیه شدند. ظاهراً هگزت هم تحت فشار است چراکه عضو حلقه واشنگتن نیست؟
من هم فکر میکنم که او عضو حلقه نیست. به نظرم چهار نفر در دولت ترامپ هستند که عضو این حلقه نیستند. اول خود ترامپ، دوم ویتکاف، سوم جیدیونس و سوم هگزت. حتماً یادتان هست که هگزت همان کسی است که به اروپا سفر کرده و در تاریخ 12 فوریه راهی بروکسل شد. درست دو روز قبل از اینکه جیدیونس آن سخنرانی معروفش را در کنفرانس مونیخ ایراد کند. هگزت در تاریخ 12 فوریه در بروکسل سخنرانی کرد.
آن سخنرانی خیلی مهم بود. کسی به آن توجه نکرد. هگزت در آن سخنرانی گفته بود که آمریکا تمایل دارد به تدریج نقشش را در اروپا کاهش دهد و بیشتر به آسیا توجه کند. هگزت دشمن چین است و آنچه میخواهد انجام دهد این است که حضور نظامی آمریکا در خاورمیانه را کاهش دهد تا بیشتر به چین بپردازد. او تمایلی به درگیر شدن با ایران ندارد چراکه میخواهد توانایی چرخش به سمت شرق آسیا را حفظ کند. مسلماً این همان چیزی است که ترامپ و ونس و ویتکاف میخواهند.
اما ما این اخراجها و تصفیهها را در وزارت دفاع داریم. البته من دقیقاً نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. آنچه میدانم براساس چند گزارش است که در روزنامهها خواندهام و این گزارشها هم خیلی مفهوم نبودند. نمیدانم که این اخراجها تا چه میزان به اختلافات شخصی ربط داشته است و چقدر به اختلافات بر سر سیاستها ربط داشته است. من هنوز نمیدانم دقیقاً چه کسی با چه کسی مخالف بوده و چه اتفاقاتی رخ داده. اما خیلیها از این اخراجها با عنوان تصفیه افرادی یاد کردهاند که طرفدار خویشتنداری در خصوص ایران بوده و با حمله به تاسیسات هستهای ایران مخالف بودهاند. شاید سخت بتوانیم بگوییم که این تصفیه، چطور بر نظرات ترامپ و هگزت اثر میگذارد.
البته اگر من بخواهم یک نکته دراین خصوص بگویم این است؛ در ابتدای گفتوگو از من پرسیدید که به ترامپ چه نمرهای میدهم. فکر میکنم توضیح دادم که ترامپ با تعداد زیادی از موضوعات مهم و دشوار سیاست خارجی روبهرو است. کار دشوار این است که همیشه حواست جمع باشد و اجازه ندهی وقتی که داری با یک مشکل سر و کله میزنی، مشکل دیگر در کارت دخالت کرده و برایت مشکل ایجاد کند. بنابراین مشکلی که ترامپ با آن روبهروست این است که دیدگاه جنجالبرانگیزی درباره اوکراین دارد، او درباره اروپا متفاوت فکر میکند. آنچه که اروپاییها، اوکراینیها و جنگطلبان دولت او درباره اوکراین میخواهند متفاوت است. بنابراین این تفاوت دیدگاه محدودیتهایی برای آنچه که او میخواهد درباره ایران انجام دهد ایجاد میکند.
چراکه ترامپ در جایگاهی نیست که بتواند در خصوص دو موضوع مهم ایران و اوکراین، در برابر اکثریت شورش کند و حرف خودش را پیش ببرد. در خصوص این موضوع هم باید گفت که هیچ راهحل واضح و مشهودی وجود ندارد. بنابراین اگر ترامپ در خصوص هر یک از این دو موضوع مسیر خودش را پی بگیرد و به مخالفتها توجهی نکند، مجبور خواهد شد در خصوص موضوع دیگر، بهای بسیار سنگینی بپردازد. به دیگر سخن اگر تعرفهها واقعاً در داخل به ترامپ آسیب وارد کند، مسلماً سیاستهایش در عرصه سیاستخارجی با مشکل مواجه خواهند شد. ترامپ چند توپ را همزمان به هوا پرتاب کرده و برخی از این توپها ممکن است توپ ایران را به حاشیه رانده و مسیرش را عوض کنند.
جالب است که در تماس تلفنی مهم ترامپ با پوتین، آنها درباره ایران صحبت کردند؛ پوتین به ایرانیها فشار آورد. اینطور به نظر میرسد که ترامپ تقریباً تمایل داشت به پوتین فضایی برای مانور در خصوص اوکراین بدهد البته اگر پوتین در خصوص ایران به آمریکا کمک کند؟
من یک قدم جلوتر میروم و میگویم که ترامپ که غریزه خوبی درباره سیاست خارجی دارد تمایل دارد که روابط خوبی با روسیه داشته باشد چراکه این رابطه به ایالات متحده اجازه میدهد روی آسیا و چین متمرکز شود. این رابطه به آمریکا این توان را میدهد که بین روسیه و چین شکاف ایجاد کند. این سیاست کاملاً در راستای منافع آمریکاست.
اما همانطور که شما گفتید، آمریکا نیاز دارد که روسیه در خصوص ایران هر کمکی که میتواند ارائه کند. ما نیاز داریم تا روسیه به ما کمک کند اما اگر رابطه خوبی با روسیه نداشته باشیم و نتوانیم با روسها کار کنیم تا به جنگ در اوکراین خاتمه دهیم، آنوقت روسها انگیزه زیادی خواهند داشت تا با ایران همکاری کنند. حتماً میراث بایدن را یادتان هست. دولت بایدن کاری کرد که کرهشمالی، چین و ایران با روسیه همکاری کنند. سیاستهای دولت بایدن بود که به این چهار کشور انگیزه داد تا با هم همکاری کنند تا ایالات متحده را پس بزنند.
چراکه هر چهار کشور به این نتیجه رسیدند که یک دشمن مشترک دارند. ترامپ سعی میکند به شکلی این اتحاد میان این چهار کشور را متوقف کند. او میخواهد روسیه به سمت آمریکا متمایل شود تا روسها بار دیگر به ما کمک کنند تا بتوانیم چین را مهار کنیم. روسها همچنین میتوانند به آمریکا کمک کنند تا ایران مهار شود. اما فکر نمیکنم که ترامپ تا اینجای کار در محقق کردن این هدف موفق بوده باشد و فکر نمیکنم که او موفق شود با روسها به نتیجهای برسد. در نهایت روسها احتمالاً به طرق مختلف به ایرانیها کمک خواهند کرد.
چند دقیقه مورد قبول درباره تلافی آمریکا در پاسخ به حمله به تاسیسات هستهای صحبت کردید. بحثی که از زبان جنگطلبان در واشنگتن مطرح میشود این است که ایران در سالهای اخیر بیشتر یک ببر کاغذی بوده و به شدت تحت فشار قرار داشته است. آنها میگویند که گروههای نیابتی ایران به شدت آسیب دیدهاند و ایران توان لازم برای ارائه یک پاسخ سنگین به حمله آمریکا را ندارد. شما با این دیدگاه موافق هستید؟
وقتی که درباره ایران و درباره تواناییهای ایران صحبت میکنید باید به توان موشکهای بالستیک و کروز آنها و تواناییها در ساخت موشکهای فراصوت توجه کنید. اینها واقعاً مهم هستند. چه شما حزبالله و حماس را نابود کرده باشید یا خیر، هیچ ربطی به تواناییهای موشکی ایران ندارد. واقعیت این است که ایرانیها زرادخانههای بزرگی از موشکهای نقطهزن و کشنده در اختیار دارند و میتوانند با استفاده از این توان، پایگاههای آمریکا در منطقه را هدف بگیرند. آنها میتوانند اسرائیل را هدف بگیرند. میتوانند پالایشگاهها و میادین نفتی در منطقه را هدف بگیرند.
آنها این توانایی را دارند که تنگه هرمز را ببندند و آسیبهای اقتصادی جدی به خاورمیانه و بازارهای جهانی وارد کنند. مهم نیست چه اتفاقی برای حوثیها یا حزبالله و یا حماس رخ میدهد. ایرانیها این توانایی را دارند که با موشکهای کروز و بالستیک اهدافی را در کل خاورمیانه هدف بگیرند. بنابراین معتقدم که این ایده که میگوید ما با ایرانی ناتوان روبهرو هستیم و ایران نمیتواند دست به کاری بزند چراکه به شدت تضعیف شده، احمقانهترین شکل برای فکر کردن درباره تهدیدی است که ایرانیها میتوانند ایجاد کنند.
نظر شما در مورد نتانیاهو چیست؟ مدت زیادی است که نتانیاهو برای اقدامات سختگیرانهتر، اقدامات تهاجمیتر و خشونتآمیزتر علیه ایران تلاش میکند. آیا این نظر، استراتژیک و بلندمدت منطقی است؟ آیا همانطور که برخی معتقدند اسرائیل تلاش میکند تا ایران را به عنوان یک قدرت منطقهای جدی سرنگون کند و خودش به عنوان قدرت برتر منطقهای ظهور کند، درست است؟ و اگر چنین است، آیا این لزوماً ایده خوبی برای اسرائیل است؟
من فکر میکنم آنچه شما توصیف کردید، مدتهاست سیاست اسرائیل برای تعامل با همسایگانش بوده است. ایده اصلی این است که هر کشوری را به سوریه تبدیل کنیم تا کشورهای مختلف در خاورمیانه را تجزیه کنیم. من معتقدم که در نهایت کاری که اسرائیلیها میخواهند با ایران انجام دهند، همان کاری است که در سوریه انجام دادند. البته من معتقدم که اسرائیلیها نقش کوچکی در تجزیه سوریه داشتند. من معتقدم که ایالات متحده و ترکیه نقشهای کلیدی را در سوریه ایفا کردند، اما با این وجود اسرائیلیها هم درگیر بودند. اسرائیلیها از آنچه در سوریه اتفاق افتاده هیجانزده هستند و دوست دارند همین کار را در ایران انجام دهند. آنها میخواهند این کشور را به بخشهای کوچک تجزیه کنند.
یکی از دلایلی که اسرائیلیها و حامیان اسرائیل همیشه از طرفداران پروپاقرص ایجاد یک دولت کردی بودهاند، همین است. وقتی برای اولین بار شنیدم که اسرائیلیها به ایجاد یک دولت کردی علاقهمند هستند، تعجب کردم که چرا چنین است. آنها میخواستند یک دولت کردی ایجاد کنند و این امر مستلزم تجزیه سوریه، عراق، ایران و حتی ترکیه است.
بنابراین اسرائیلیها فکر میکنند که این ایده خوبی است. همه اینها به شما میگوید که اسرائیلیها صرفاً به از بین بردن توانایی هستهای ایران علاقهمند نیستند. من معتقدم که اگر ایران از توانایی هستهای خود دست بکشد، یعنی از تمام توانایی غنیسازی و فرآوری خود دست بکشد، که البته که این اتفاق نخواهد افتاد، اما بیایید فرض کنیم که ایرانیها مایل به انجام این کار باشند، این هم به درگیری اسرائیل و ایران پایان نمیدهد، زیرا هدف نهایی اسرائیل، هدف بسیار بزرگتری است که تجزیه ایران است.
حالا سوالی که باید از خود بپرسید این است که آیا این یک سیاست هوشمندانه است؟ فکر نمیکنم از نظر ما این سیاست هوشمندانهای باشد، فکر نمیکنم ما بخواهیم جنگی را که ایران در آن دخیل است و قصد تجزیه ایران به قطعات مختلف را دارد، تسهیل کنیم. فکر میکنم از نظر استراتژیک ایده احمقانهای باشد. فکر میکنم دولت بایدن تشخیص داد که جنگ با ایران هیچ معنایی ندارد و فکر میکنم ترامپ هم این را میفهمد، بنابراین به نفع ما نیست. در واقع فکر میکنم به نفع اسرائیل هم نیست. فکر میکنم اگر به سیاست خارجی اسرائیل امروز نگاه کنید، به آنچه آنها در رابطه با پاکسازی قومی فلسطینیها انجام میدهند، در رابطه با دخالت عمیق در سوریه، دخالت عمیق در لبنان، آزاردادن اردنیها، آزاردادن مصریها، همه اینها تخریب اعتبار آنها در سراسر جهان است.
من نمیفهمم که اینها چه فایدهای برای اسرائیل دارد. فکر میکنم اسرائیل یک سیاست خارجی احمقانه را دنبال میکند و فکر میکنم تلاش برای تجزیه ایران به چندین کشور مختلف یا تضعیف جدی آن، از نظر استراتژیک برای اسرائیل هم منطقی نیست. البته فکر میکنم اسرائیل با اختلاف قدرتمندترین کشور در منطقه است، وقتی به نیروهای متعارف اسرائیل نگاه میکنید، این امر کاملاً مشهود است. دوم اینکه اسرائیل کاملاً با ایالات متحده متحد است و سوم اینکه، تنها رژیمِ منطقه است که سلاح هستهای دارد. این ایده که این کشور در یک وضعیت استراتژیک ناپایدار زندگی میکند، به نظر من بحث جدیای نیست.
بزرگترین تهدیدها برای اسرائیل داخلی هستند نه خارجی. این نیروهای گریز از مرکز هستند که جامعه را از هم میپاشند. امروزه انواع مقالات در مورد پتانسیل جنگ داخلی در داخل اسرائیل منتشر میشود و در چند سال گذشته نیز منتشر میشدند. 60 درصد از اسرائیلیها معتقدند که کشورشان با تهدید جدی جنگ داخلی روبهرو است. این فرضیه به شما میگوید که اسرائیل مشکلات داخلی دارد که باید برطرف شود. البته اگر قرار است اسرائیل آیندهای روشن داشته باشد. بنابراین نکتهای که میخواهم به شما بگویم این است که فکر نمیکنم محیط تهدید خارجی مشکل اسرائیل باشد. در واقع اگر به توازن قدرت در منطقه نگاه کنید، اسرائیل از نظر توازن قدرت از همه همسایگانش بسیار جلوتر است. فکر میکنم تهدید واقعی اسرائیل از داخل ناشی میشود.
در خصوص ایران نظرتان چیست؟ نیروهای گریز از مرکز در داخل ایران در چه وضعیتی هستند؟ واضح است که نارضایتی زیادی در داخل ایران وجود دارد. جامعه ایران فقط این دولت ساده و مطیع مذهبی نیست. مقاومتهایی در مقابل سیستم دیده میشود. ایران مطمئناً میتواند سریعتر از اسرائیل سقوط کند...
شکی نیست که نیروهای گریز از مرکز در داخل ایران در حال فعالیت هستند، اما سوالی که من از شما دارم این است که چه پیشنهادی دارید؟
کمک کنیم تا سقوط کند، بگذاریم سقوط کند...
چگونه این کار را انجام دهیم؟ پاسخ به این سوال دشوار است. منظورم این است که راهحل اسرائیل بمباران ایران است. یک حمله هوایی گسترده با مشارکت ایالات متحده و اسرائیل علیه ایران. اول از همه، فکر میکنم اگر چیزی باعث اتحاد در ایران شود، همین حمله است. دقیقاً برعکس روشی که شما توصیف میکنید عمل خواهد کرد. اما علاوه بر این، وقتی وارد بحث مهندسی اجتماعی در زمینه سیاست خارجی میشوید، همیشه خودتان را به دردسر بزرگی میاندازید.
باید به یاد داشته باشید که ما سعی کردیم مهندسی اجتماعی را در افغانستان انجام دهیم. چقدر خوب جواب داد؟ مهندسی اجتماعی در عراق چقدر خوب جواب داد؟ ما سعی کردیم مهندسی اجتماعی را در لیبی انجام دهیم؟ چقدر خوب جواب داد؟ من میتوانم همین طور برای شما مثال بیاورم و پیش بروم...
ویتنام...
دقیقاً. من از سال ۱۹۶۵ تا ۱۹۷۵ در ارتش آمریکا بودم که با جنگ ویتنام همزمان بود. در آن سالها یاد گرفتم که اگر فکر میکنید میتوانید به کشورهایی مانند ویتنام بروید، در عراق و افغانستان مهندسی اجتماعی انجام دهید، خودتان را در دردسر بزرگی خواهید انداخت. باید به شما بگویم، روسها قبل از ما وارد افغانستان شدند و شکست خوردند. بریتانیاییها قبل از روسها در افغانستان بودند و شکست خوردند.
فرانسویها قبل از ما در ویتنام بودند و شکست خوردند. ضمناً، بعد از اینکه ما در سالهای ۱۹۷۵ و ۱۹۷۹ ویتنام را ترک کردیم، چینیها به ویتنام حمله کردند و آنها هم شکست خوردند. شما باید از این کشورها دور بمانید. شما نباید درگیر مسائل اجتماعی شوید. شما مطمئناً نباید مهندسی اجتماعی را در دریچه لوله تفنگ ببینید.
خب، این دوباره برمیگردد به نکته شما در مورد غریزه ترامپ. چیزی که به نظر میرسد دولت ترامپ آن را بسیار واضحتر از اسلاف خود درک میکند...
کاملاً معتقدم غرایز اولیه ترامپ در سیاست خارجی، مسائلی که من در مورد آنها میدانم و عمیقاً به آنها اهمیت میدهم، درست است. غرایز او درست هستند. این اجرا است که ترامپ در آن مشکل بزرگی دارد. اجرا بسیار مهم است. اینها مشکلات فوقالعاده پیچیدهای هستند. منظورم این است که یکی از اشتباهات اساسی ترامپ در این دوره این بود که فکر میکرد میتواند به راحتی با مشکلات مقابله کند.
او فکر میکرد که میتواند وارد شود و جنگ اوکراین را در عرض یک یا دو روز خاتمه دهد. در واقع او حتی قبل از ورود به کاخ سفید در مورد خاتمه دادن به جنگ اوکراین صحبت میکرد. هر کسی که درگیری اوکراین و روابط ایالات متحده و روسیه را مطالعه کرده باشد، میداند که خاتمه دادن به این درگیری و بهبود روابط با روسها مستلزم یک تلاش بسیار دشوار است. تقریباً غیرممکن است که بفهمید چگونه میتوانید این کار را انجام دهید.
شاید بتوانید این کار را انجام دهید، اما کار بسیار دشواری خواهد بود. اما ترامپ در نظراتش در مورد اینکه چقدر آسان خواهد بود، کاملاً سهلانگار بود و حالا متوجه شده که آسان نیست و همین موضوع در مورد ایران و درگیری اسرائیل و فلسطین و تعرفهها نیز صدق میکند. اینها واقعاً مسائل پیچیدهای هستند. به همین دلیل است که ما به متخصصان و کارشناسان تکیه میکنیم و ترامپ متخصصان را دوست ندارد.
او ترجیح میدهد به غرایز خود تکیه کند. همانطور که وقتی در مورد چگونگی تصمیمگیری در مورد سیاست تعرفه صحبت کرد، گفت که ترجیح میدهد به غرایز خود تکیه کند. شما نمیتوانید به غرایز خود تکیه کنید. شما باید به متخصصان تکیه کنید. زیرا اینها مسائل فوقالعاده پیچیدهای هستند. البته ترامپ تصمیمگیرنده نهایی است و شکی در این مورد نیست و باید هم همینطور باشد. اما او باید به افرادی که این مشکلات را مطالعه کردهاند گوش دهد و به آنها اجازه دهد به او کمک کنند تا بفهمد چگونه از این مشکلات خارج شود. اما او این کار را نکرده است.
شما قبلاً در مورد اینکه یکی از مشکلات سیاست خارجی این است که تمرکز بر روی یک توپ وقتی توپهای زیادی در هوا هستند، بسیار دشوار است، صحبت کردید. اخیراً یک حمله تروریستی وحشتناک در هند اتفاق افتاد و حالا باعث یک درگیری بالقوه هستهای شده که تحلیلگران غربی اغلب فراموشش میکنند. چون ما خیلی روی خاورمیانه و اخیراً اوکراین و شاید چین و تایوان تمرکز کردهایم. اما اگر هند و پاکستان وارد جنگ شوند، یک جنگ تمامعیار خواهد بود. آیا آمریکا راهی برای تعدیل این درگیری دارد؟
جالب است. من پنجشنبه، جمعه و شنبه در یک کنفرانس در دانشگاه ییل بودم که به هند اختصاص داشت. درست قبل از شروع کنفرانس که حمله تروریستی در کشمیر اتفاق افتاد. بنابراین به دلایل واضحی در چند روز گذشته داشتم به درگیری هند و پاکستان فکر میکردم، خیلی جالب است که این روزها پیدا کردن یک بحث جدی در مورد این درگیری در روزنامهها سخت است.
چون کلی مسائل دیگر مثل اوکراین هم هست. تعرفهها، موضوع ایران و غیره و غیره که بر مباحث غلبه کردهاند. بنابراین این موضوع به شکلی به حاشیه رانده شده است. این یک وضعیت بسیار خطرناک است. این دو کشور مسلح به سلاح هستهای هستند که سابقه جنگ دارند و در گذشته ایالات متحده در بحران بین این دو کشور مداخله کرده است تا آنها را آرام کند.
ما عمدتاً سعی کردهایم مطمئن شویم که هندیها حمله بزرگی علیه پاکستان انجام نمیدهند تا پاکستان مجبور نشود از سلاحهای هستهای استفاده کند. اما شما این حس را ندارید که دولت ترامپ توجه دقیقی به این درگیری داشته باشد یا اینکه رئیسجمهور ترامپ به شکلی اساسی برای کاهش تنشها بین دو کشور وارد شده باشد. زیرا او مشغول مسائل دیگر است. بیایید امیدوار باشیم که این مورد از کنترل خارج نشود و شما یک جنگ واقعی نداشته باشید و در آن از سلاحهای هستهای استفاده شود. اگر به توازن قوای متعارف بین پاکستان و هند نگاه کنید، میبینید که توازن به نفع هند است.
ما همیشه از این میترسیدیم که درگیریای که در سطح متعارف آغاز شده است، به سطح هستهای تشدید شود، زیرا پاکستانیها احساس میکنند که اگر در سطح متعارف شکست بخورند، مجبور به روی آوردن به سلاحهای هستهای میشوند. هیچیک از اینها به این معنی نیست که در گذشته یا حتی اکنون جنگی رخ داده و از سلاحهای هستهای استفاده میشود، اما واقعیت این است که پتانسیل واقعی برای یک جنگ واقعی و پتانسیل واقعی برای استفاده از سلاحهای هستهای وجود دارد و در چنین شرایطی ایالات متحده باید عمیقاً در تلاش برای حل و فصل این موضوع درگیر شود. اما من حس نمیکنم که ما کاری کرده باشیم.
شما چند بار به چین اشاره کردید. به نظر من با نگاه کردن به تقریباً هر کاری که دولت ترامپ انجام میدهد، چین به طور فزایندهای تمرکز استراتژیک اصلی اوست و تمام سر و صدا و خشمی که دولت ترامپ در صحنه جهانی ایجاد میکند، همیشه یک عنصر چینی در آن وجود دارد؟
یادتان باشد در مورد دولت اول ترامپ چه گفتم. تنها تغییر اساسی که در سیاست خارجی یا سیاست داخلی آمریکا در دولت اول او ایجاد شد، در رابطه با رویکرد ما در قبال چین بود. تا قبل از ورود ترامپ به کاخ سفید، ایالات متحده سیاست تعامل با چین را دنبال میکرد. این سیاست در دولتهای جمهوریخواه و دموکرات صادق بود. هم دولت کلینتون و هم دولت جورج دبلیو بوش نقش کلیدی در ورود چین به سازمان تجارت جهانی داشتند که به چین کمک کرد تا اقتصاد خود را به سرعت رشد دهد.
اما وقتی ترامپ در سال ۲۰۱۷ به قدرت رسید، تعامل را کنار گذاشت و ۱۸۰ درجه تغییر جهت داد و سیاست مهار را در پیش گرفت. بنابراین ترامپ مدتهاست که چین را به عنوان یک تهدید بالقوه زیر نظر دارد و همانطور که گفتم، او همچنین در دولت اول خود به بهبود روابط با روسها علاقهمند بود، زیرا میخواست روابط خوبی با روسها داشته باشد تا بتوانیم به سمت آسیا بچرخیم و روسها را از چینیها جدا کنیم. بنابراین از همان ابتدا، ترامپ بسیار به سمت مهار چین گرایش داشت. بایدن هم همین مسیر را ادامه داد.
بایدن به سیاست تعامل با چین برنگشت، او به سیاست مهار پایبند بود و در واقع میتوان استدلال کرد که بایدن در مورد مهار چین نسبت به ترامپ در دولت اولش سختگیرتر بود. اکنون ترامپ دوباره به سراغ چین رفته است. او میخواهد روی چین تمرکز کند. این همان چیزی است که ما قبل از اینکه روی پیت هگزت تمرکز کنیم، در مورد آن صحبت میکردیم. هگزت یک چینستیز است. او میخواهد چین را مهار کند. هیچ شکی در این مورد وجود ندارد. اما اینجا چه اتفاقی افتاده است؟ از سال ۲۰۱۷ که ترامپ برای اولین بار وارد کاخ سفید شد، موازنه قدرت بین چین و ایالات متحده به نفع چین تغییر کرده است. ما هنوز هم هستیم. یعنی ایالات متحده هنوز قدرتمندترین کشور روی کره زمین است.
چین به وضوح شماره دو است، اما چین در حال کاهش فاصله است و ایالات متحده در ترس مرگباری زندگی میکند مبنی بر اینکه چینیها قرار است بر فناوریهای پیشرفته تسلط پیدا کنند. ما با چینیها رقابت داریم بر سر اینکه چه کسی قرار است فناوریهای پیشرفته را توسعه دهد و ترس بزرگ در ایالات متحده این است که چینیها ما را در این رقابت شکست دهند و این عواقب اقتصادی بزرگی خواهد داشت.
علاوه بر این، اقتصاد چین رشد میکند و شکاف بین اندازه خود و اندازه اقتصاد آمریکا را پر میکند. چین این توان اقتصادی را میگیرد و آن را به قدرت نظامی تبدیل میکند. بنابراین ارتش چین با گذشت زمان قدرتمندتر و قدرتمندتر میشود. چینیها نهتنها در حال ساخت نیروهای نظامی هستند که در شرق آسیا خواهند بود، بلکه در حال توسعه قابلیت نمایش قدرت نیز هستند. آنها در حال ساخت نیروی دریایی آبهای آزاد هستند. آنها ارتشی میخواهند که بتواند با ابتکار کمربند و جاده آنها همخوان باشد.
چینیها در حال تقلید از ایالات متحده هستند و این واقعاً آمریکاییها را میترساند و آمریکاییها میخواهند دوباره چین را مهار کنند. همانطور که گفتم، این سیاست در مورد دولت بایدن هم صادق بود و مطمئناً در مورد دولت ترامپ نیز صادق است. اما چیزی که شاید بخواهید بفهمید این است که چون ما در خاورمیانه گیر افتادهایم و در اوکراین گیر افتادهایم، برای ما بسیار دشوار است که به سمت آسیا چرخش کنیم. بهترین نمونه این موضوع و یک مثال بسیار مهم، جنگ ما علیه حوثیها است.
ایالات متحده تعداد زیادی از داراییهای دریایی خود را در دریای سرخ و اطراف آن به منظور مبارزه با حوثیها مستقر کرد. آنچه اتفاق میافتد این است که ما مقادیر زیادی مهمات را علیه حوثیها صرف میکنیم که برای شرق آسیا مورد نیاز است. تعداد زیادی نیروی دریایی در خاورمیانه داریم که باید در شرق آسیا باشند. این مسئله به شما نشان میدهد که ما در چرخش به سمت آسیا برای مقابله با چین با چه مشکلاتی مواجه هستیم و همه اینها در حالی است که چین از نظر نظامی در حال قدرتمندتر شدن است. اینجا دوباره به سناریوی ایران برمیگردیم، آیا واقعاً میخواهیم یک جنگ بزرگ علیه ایران آغاز کنیم که برای مدت طولانی ادامه داشته باشد؟
فکر میکنم منظور شما در رابطه با چین چیزی است که در روابط بینالملل از آن با عنوان «تله توسیدید» یاد میکنند. به نظرم گراهام آلیسون برای اولین بار این ایده را مطرح کرد. در ابتدا اینطور بود که دو ابرقدرت نمیتوانند واقعاً در کنار هم وجود داشته باشند یا حداقل یک ابرقدرت نمیتواند بدون وقوع یک جنگ بزرگ جایگزین ابرقدرت دیگری شود. آیا فکر میکنید این تله ناگزیر ایجاد شده است؟ آیا یک درگیری بزرگ بین چین و آمریکا اجتنابناپذیر است؟
بگذارید به شما بگویم استدلال اصلی من در اینجا چیست. تلهی توسیدید استدلالی است که گراهام آلیسون مطرح کرده و با استدلال من متفاوت است. استدلال من این است که هر قدرت بزرگی در یک دنیای ایدهآل میخواهد بر منطقهی خود تسلط داشته باشد. میخواهد یک هژمون منطقهای باشد. میخواهد قدرتمندترین قدرت در منطقهی خود در جهان باشد و همچنین میخواهد مطمئن شود که هیچ هژمون منطقهای رقیبش نیست.
ایالات متحده تنها هژمون منطقهای در تاریخ مدرن است. ما بر نیمکرهی غربی تسلط داریم. هیچ تهدیدی از سوی هیچ کشور دیگری ایالات متحده را تهدید نظامی نمیکند. در عین حال، ما تمام تلاش خود را میکنیم تا مطمئن شویم هیچ هژمون منطقهای دیگری چه در اروپا و چه در شرق آسیا وجود نداشته باشد. بنابراین ما تمام تلاش خود را کردیم تا به شکست آلمان امپریال، آلمان نازی، ژاپن امپریال و اتحاد جماهیر شوروی کمک کنیم.
ما نقش کلیدی در انداختن هر چهار کشور به زبالهدان تاریخ داشتیم. زیرا ایالات متحده سلطهجویان منطقهای رقیب را تحمل نمیکند. مشکلی که ما با چین داریم این است که چین آنقدر قدرتمند است که تهدید میکند بر تمام آسیا تسلط یابد. همانطور که ما بر نیمکره غربی تسلط داریم و این برای ایالات متحده غیرقابل قبول است. این تا حد زیادی توضیح میدهد که چرا رئیسجمهور ترامپ در دوره اول، تعامل با چین را کنار گذاشت و سیاست مهار را دنبال کرد. به همین دلیل است که جو بایدن بر سیاست مهار ترامپ دوچندان تأکید کرد، زیرا هر دوی آنها میدانستند که نمیتوان به چین اجازه داد به یک هژمون منطقهای تبدیل شود.
در جنگهای جهانی، ایالات متحده برای جلوگیری از تبدیل شدن آلمان به هژمون منطقهای درگیر شد اما اگر به جنگ سرد فکر کنید میبینید که اتحاد جماهیر شوروی جنگ سرد را باخت و سپس در دسامبر ۱۹۹۱ از هم پاشید. اما بدون جنگ مسلحانه بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی. بیایید امیدوار باشیم که رقابت امنیتی که اکنون آغاز شده است و ایالات متحده در تلاش است تا مانع تسلط چین بر آسیا شود، مانند جنگ سرد تمام شود و نه مانند جنگ جهانی اول و دوم. این بسیار مهم است؛ بهویژه از آنجایی که ما در عصر هستهای زندگی میکنیم، مهم است که جنگی بین چین و ایالات متحده نداشته باشیم. اما احتمال جنگ واقعی هست زیرا چین علاقه زیادی به تسلط بر آسیا دارد. این به نفع چین است و ما هم علاقه زیادی به جلوگیری از تسلط چین بر آسیا داریم.
عکس: Mearsheimer.com
عکس: AFP