دومینوی تحولات لبنان
تضعیف حزبالله و تواناییهایش ممکن است منجر به تغییرات گسترده چشمانداز ژئوپلیتیکی در خاورمیانه شود.
کامران بخاری، مدیر ارشد مؤسسه نیولاینز: تضعیف حزبالله و تواناییهایش ممکن است منجر به تغییرات گسترده چشمانداز ژئوپلیتیکی در خاورمیانه شود. در صورتی که این اتفاق رخ دهد، ایران نیز در استراتژی منطقهای خود دچار مشکل خواهد شد. اگر این اتفاق رخ دهد، نهتنها ایران در منطقه با مشکل مواجه خواهد شد بلکه در داخل نیز با توجه به رویارویی مستقیمش با اسرائیل دچار دردسر میشود. این روند موجب شده تا کشورهایی نظیر ایالات متحده آمریکا، ترکیه و تا حدودی کشورهای عربی، مترصد فرصت باشند تا بتوانند از ضعف احتمالی ایران استفاده کرده و نفوذ خود را در منطقه تثبیت کرده و ایران را کنار بزنند.
در تاریخ فعالیت حزبالله لبنان، تاکنون سابقه نداشته این گروه تا این حد متحمل آسیب و فشار شده باشد. حزبالله در اوایل دهه هشتاد میلادی تاسیس شد و به سرعت به قدرت برتر عرصه سیاسی لبنان تبدیل شد تا جایی که قدرت نظامیاش حتی از قدرت نظامی ارتش لبنان نیز بیشتر شد. در سال 2000، اسرائیل مجبور شد به واسطه مقاومت حزبالله و همچنین نارضایتیهای داخلی در اسرائیل، بعد از 18 سال اشغال، از جنوب لبنان عقبنشینی کند.
شش سال بعد، وقتی حزبالله و اسرائیل بار دیگر وارد رویارویی مستقیم شدند، حزبالله بار دیگر قدرت خود را نشان داد. دستاوردهای حزبالله آنقدر چشمگیر بود که ایران تصمیم گرفت، استراتژی منطقهای خود مبنی بر سیاستخارجی غیردولتی را بر مبنای قدرت و تواناییها و مدل حزبالله لبنان بنا کند. بعدها، تاسیس برخی متحدین مسلح ایران در عراق، سوریه و یمن نیز براساس مدل سازمانی حزبالله لبنان انجام شد.
با این توصیف، بیراه نیست اگر بگوییم که آسیب و تضعیف تواناییهای نظامی حزبالله لبنان، میتواند آسیبی جدی به نفوذ منطقهای و امنیت ملی ایران وارد کند. چراکه حضور حزبالله قدرتمند در شمال اسرائیل میتواند به ایران این امکان را بدهد که یک سیاستخارجی تهاجمی را در جهان عرب اجرا کند و برنامه هستهای خود را بهرغم تهدیدات مختلف آمریکا و اسرائیل حفظ کند.
شاید به همین خاطر بود که اسرائیل در برههای از زمان و در میانه جنگ در غزه تصمیم گرفت دامنه درگیری را گسترش داده و با هدف تضعیف حزبالله به جنوب لبنان حمله کند. واقعیت این است که حمله هفتم اکتبر حماس، چنین فرصتی را برای اسرائیل ایجاد کرد و اسرائیل با استفاده از حمایتهای همهجانبه مالی و نظامی و رسانهای کشورهای غربی، توجیهی برای حمله به لبنان تراشید. تا پیش از این نیروهای اسرائیلی در غزه درگیر بودند و هدفشان خنثیکردن توانایی نظامی حماس بود اما به موازات آن ایران به همراه متحدین مسلح خود در منطقه تلاش کرد تا نیروی ماشین جنگی اسرائیل را بفرساید و در عین حال موقعیت خود و متحدانش را تقویت کند.
اما در مقطع زمانی خاصی، فرماندهی ارتش اسرائیل تمرکز خود را به جبهه شمالی معطوف کرد و به حملات خود علیه حزبالله سرعت بخشید. در چندین ماه گذشته نیز البته ارتش اسرائیل حملات ترور متعددی را علیه فرماندهان نظامی حزبالله و سپاه پاسداران ایران اجرا کرد. اما اوج این حملات به حملات پیجری چند هفته گذشته و پس از آن ترور سیدحسن نصرلله، دبیرکل حزبالله لبنان برمیگردد. در کنار سیدحسن نصرلله چندین فرمانده ارشد این گروه که از دهه هشتاد میلادی در این گروه عضویت داشتند و سنگبنای توان نظامی این گروه بودند، ترور شدند.
بلافاصله پس از این حملات، اسرائیل حمله زمینی خود را به جنوب لبنان آغاز کرد. اسرائیل در ابتدا اعلام کرد قصد دارد حزبالله را از مرز دور کند. با این حال، این احتمال وجود دارد که در صورت موفقیت اولیه، اسرائیل اهداف جنگی خود در جنوب لبنان را گسترش دهد. به نظر میرسد که اسرائیل اکنون میخواهد شکستهای نظامی حزبالله را به ضعف سیاسی تبدیل کند و فرصتی برای مخالفان حزبالله در داخل لبنان ایجاد کند تا علیه این گروه دست به اقدام بزنند و قدرت سیاسی این گروه در عرصه سیاسی لبنان را محدود کنند. اگر اسرائیل موفق به اجرای این استراتژی شود، بدون شک آسیبهای شدیدی متوجه ایران خواهد شد. اما اجرای این استراتژی ممکن است به بروز یک جنگ داخلی در لبنان نیز منجر شود. هرچند لبنان با جنگ داخلی چندان غریبه نیست.
روند دومینویی
تضعیف حزبالله پیامدهای مهمی برای سوریه نیز خواهد داشت. از سال 2011، حزبالله و ایران نقش مهمی در حمایت از دولت بشار اسد داشتهاند. با این حال در طول یک سال گذشته، اسد تلاش کرده فاصله خود را از درگیریهای کنونی اسرائیل با ایران و حزبالله حفظ کرده و در عوض بر اصلاح روابطش با کشورهای عربی و ترکیه تمرکز کند. این احتمال وجود دارد که ادراکی در درون ساختار سوریه شکل گرفته باشد که میگوید سوریه بیش از اندازه به ایران و حزبالله وابسته شده و از سوی دیگر روسیه نیز به عنوان متحد کلیدی سوریه، در اوکراین با مشکلات جدی روبهرو است.
در صورت ایجاد این ادراک، بعید نیست که بشار اسد تلاش کند تا وضعیت در لبنان را با دقت مدیریت کند تا بیثباتی در لبنان به سوریه سرایت نکند. هرچند از سوی دیگر و به موازات آن، اسد نیز از قِبل تضعیف ایران و حزبالله آسیب خواهد دید. تضعیف ایران و حزبالله موجب خواهد شد تا گروههای شورشی مسلح در سوریه جسارت بیشتری یافته و بار دیگر شمشیر درگیریهای داخلی در سوریه بر بالای سر اسد قرار بگیرد.
در آن سو، ترکیه نیز که به لحاظ تاریخی همواره با ایران رقابت داشته و در طی بیست سال گذشته ایران موانعی بر سر راه نفوذ این کشور در سوریه و عراق ایجاد کرده، ممکن است فرصت را مناسب ببیند و برای گسترش حوزه نفوذش در سوریه دست به کار شود. اگر مجموعه این رخدادها واقع شوند، باید گفت که وضعیت ایران به یک عقبگرد در منطقه ختم خواهد شد و تلاشهای دهههای اخیر ایران برای گسترش حوزه نفوذش تا شرق مدیترانه به خطر خواهد افتاد.
به این نکته هم باید توجه داشت که بعد از رخدادهای اخیر، دیگر تنها این گروههای مسلح ایران نیستند که درگیر جنگ شدهاند. بلکه ایران نیز در آستانه ورود به یک جنگ بزرگ قرار گرفته است. قبح رویارویی مستقیم بین ایران و اسرائیل در طول شش ماه گذشته، برای دومین بار شکسته شده است. هرچند فاصله ایران و اسرائیل آنقدر هست که شاهد یک رویارویی مستقیم و کلاسیک نباشیم اما اگر شدت این حملات بیشتر شود، احتمال سرایتش به دیگر نقاط منطقه و ورود آمریکا به درگیری نیز وجود دارد.
اگر اقدامات اسرائیل علیه ایران گسترده باشد، درگیری ممکن است به خلیجفارس نیز کشیده شود و در این صورت احتمال ورود آمریکا به این درگیری وجود دارد. اگرچه شرایط همچنان سیال است، اما آنچه مسلم است این است که ایران پس از گذشت حدود چهار دهه به عنوان یک قدرت برتر منطقهای، اکنون در وضعیت شکننده و حساسی قرار گرفته است.