اجتناب از جنگ منطقهای همهجانبه در خاورمیانه
مجموعهای از رویدادهای خشونتآمیز در هفته گذشته که آخرین آنها ترور اسماعیل هنیه، رهبر شاخه سیاسی حماس و میهمان بلندپایه دولت ایران در ۳۱ ژوئیه در تهران بود، خاورمیانه را به آستانه یک جنگ همهجانبه نزدیک کرد.
ترور هنیه منطقه را در انتظار انتقامی که رهبری ایران وعده داده، قرار داده است. در حالی که اسرائیل رسماً مسئولیت این ترور را به عهده نگرفته اما نشانههای غیرمستقیم حاکی از اجرای این ترور توسط اسرائیل است. یک روز قبل از عملیات ترور هنیه، اسرائیل یک فرمانده ارشد حزبالله را به همراه چند غیرنظامی و یکی از اعضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در حومه بیروت که بسیاری از حامیان این سازمان تحت حمایت ایران زندگی میکنند، هدف ترور قرار داد.
سرنخهایی از واکنش احتمالی ایران را میتوان در موشکباران بیسابقهای که در ۱۳ آوریل صورت داد، یافت. در آن زمان ایران در انتقام ترور افسران ارشد ایرانی در کنسولگری ایران در دمشق توسط اسرائیل، بیش از ۳۰۰ موشک و پهپاد به سوی اسرائیل فرستاد. همکاری ترکیبی اسرائیل و آمریکا و سایر پدافندها موفق به رهگیری همه پرتابهها به جز تعداد انگشتشماری قبل از رسیدن به اهداف خود شدند.
اما نتایج این حمله نمیتواند اثبات کند که ایران نمیتواند ضربهای جدی به اسرائیل وارد کند. در واقع، دلایل زیادی برای این باور وجود دارد که تهران میخواست بدون وارد آوردن حداکثر آسیب، سیگنالی ارسال کند. این کشور به همسایگان عرب، آمریکا و اسرائیل هشدار داد که این پرتابهها را شلیک خواهد کرد و در واقع به پاسخ دفاعی به حملهاش کمک کرد، هرچند که این دفاع به هیچ وجه آن را به یک عملیات بدون خطر تبدیل نکرد. این بار، ایران ممکن است احساس کند که تلاش برای دستیابی به بازدارندگی مستلزم حمله شدیدتری است. بهطور مشابه، واکنش اسرائیل به بمباران ماه آوریل ممکن است بینشی در مورد چگونگی واکنش اسرائیل به حمله ماه اوت ارائه دهد.
این مسئله نشان میدهد به هر میزان که تنش از سوی تهران افزایش یابد، به همان میزان اسرائیل پاسخ خواهد داد. اکنون سوال این است که آیا میتوان تشدید تنشها را که تقریباً به طور قطعی در راه است مهار کرده و از یک جنگ منطقهای همهجانبه جلوگیری کرد؟ شاید مهمتر از همه این باشد که هم ایران و هم ایالات متحده بارها از طریق گفتار و عمل نشان دادهاند که میخواهند از چنین سناریویی اجتناب کنند. ایران میداند که اگرچه تهران و متحدانش میتوانند به منافع اسرائیل و آمریکا در خاورمیانه آسیب جدی وارد کنند،اما نمیتوانند در رویارویی مستقیم با قویترین قدرتهای نظامی منطقه و جهان پیروز شوند.
علاوه بر این، بازیگران اصلی نشان دادهاند که ابزارهای دیپلماتیک برای مدیریت بحرانی با این ماهیت را دارند. تجربه آوریل نشان میدهد که پیامهای مستقیم بین ایالات متحده و اسرائیل، همراه با دیپلماسی قوی پشت پرده بین ایالات متحده و ایران، میتواند موثر باشد. نتیجه حمله ۱۳ آوریل ایران میتوانست بسیار بدتر باشد اگر تهران از قبل آن را تلگراف نمیکرد، و اگر اسرائیل و متحدانش دفاعی قوی و عمدتاً موفق را پیشبینی نمیکردند. اسرائیل نیز میتوانست با شدت بیشتری به این رگبار پاسخ دهد، اگر دولت بایدن در گفتوگوهای فشرده علیه آن رایزنی نمیکرد. با وجود همه این ملاحظات، خطر فراگیری آتش وجود دارد.
هم به این دلیل که دو طرف به طور غیرقابل انکاری در حال افزایش تنش هستند و هم به این دلیل که موفقیتهای گذشته در مورد مهار تنش ممکن است باعث ریسکپذیری و محاسبه اشتباه شود. اولین اقدامی که مطمئناً در حال انجام است، این است که طرفین از طریق همه کانالهای مناسب تلاش کنند تا واضحترین احساس ممکن از خطوط قرمز را در تبادل آتش احتمالی آینده بین ایران و اسرائیل منتقل کنند.
این وظیفه کاخ سفید است که عواقب انحراف از خطوط قرمز را روشن کند. واشنگتن باید به تهران اطلاع دهد که هرچه جلوتر میرود، کمتر میتواند انتقامجویی اجتنابناپذیر اسرائیل را محدود کند و خارج از برخی خطوط، خطرات غیرقابل کنترل خواهند شد. به اسرائیل نیز باید پیام سختی بدهد. واشنگتن باید به اسرائیل هشدار دهد که زمان، مکان و نحوه ترور هنیه، آشکارا بیثباتکننده و تشدیدکننده تنش است و اکنون اسرائیل باید خودش بار این تنش را به دوش بکشد و بداند که آمریکا چکسفید امضا به اسرائیل نمیدهد.