گفتارهایی از پژوهشگران روابط بینالملل در رونمایی کتاب رابطه ایران و ایالات متحد
منطقه محل منازعه ایران و آمریکاست
مراسم رونمایی از کتاب «رابطه ایران و ایالات متحد» نوشته عباس ملکی و جان تیرمن که اخیراً با ترجمه مریم هاشمینژاد و توسط نشر ثالث منتشر شده، روز چهارشنبه دهم مرداد ساعت ۱۷:۳۰ در محل خبرگزاری خبرآنلاین برگزار شد. پس از رونمایی از کتاب با حضور نویسندگان، مترجم و ناشر، نشست تخصصی «آسیبشناسی روابط ایران و آمریکا و چشماندازهای پیش روی دو کشور» در دوره جدید با حضور جمعی از دیپلماتها، کارشناسان روابط بینالملل و سیاست خارجی، اساتید دانشگاه و جمعی از اهالی رسانه برگزار شد. در این نشست مجید تختروانچی، محمدکاظم سجادپور، عباس ملکی، کیهان برزگر، حسین موسویان و دیاکو حسینی سخنرانی کردند. برگزاری این مراسم با روز ترور شهید اسماعیل هنیه در تهران همزمان شد و به همین مناسبت همه سخنرانان اشاراتی به این حادثه داشتند.
مجید تختروانچی به عنوان نخستین سخنران به معرفی مقالات این کتاب پرداخت. تختروانچی مطرح کرد که فصل نخست در پاسخ به این پرسش نوشته شده که منازعه دو کشور برای چیست؟
معرفی کتاب رابطه ایران و ایالات متحد
مجید تختروانچی به عنوان نخستین سخنران به معرفی مقالات این کتاب پرداخت. تختروانچی مطرح کرد که فصل نخست در پاسخ به این پرسش نوشته شده که منازعه دو کشور برای چیست؟ او در ادامه به بیان یکی از اشتباهات این فصل پرداخته و گفت: در زمان احمدینژاد، در زمان مطرح شدن قطعنامه 1929 شورای امنیت در سال 2010 قرار بود ایران آن مواد غنیشده را بدهد و صفحه سوخت برای راکتور تحقیقاتی تهران بگیرد که که توافقات اولیه را ایران قبول کرد و یک مقدار بحثهایی شد. اما آمریکاییها دنبال بهانه بودند و سراغ تحریمها رفتند و موافقت روسیه و چین را گرفتند و 1929 که یکی از بدترین قطعنامههای شورای امنیت علیه ایران است، تصویب شد. مقاله نخست کتاب میگوید ایران جا زد و دلیل اینکه آن تفاهم انجام نشد عدم تمایل ایران بود. درحالیکه رئیسجمهور ترکیه و رئیسجمهور برزیل به ایران آمدند و تلاش کردند تفاهمی را انجام دهند و ایران موافقت کرد اما آمریکاییها موافقت آن چهار کشور عضو شورای امنیت را گرفته بودند و در حقیقت خیالشان راحت بود کار را میتوانند پیش ببرند.
تختروانچی با اشاره به باور عمومی در جامعه آمریکا که درباره استثنائی بودن این کشور دارند، ادامه داد: آمریکاییها همیشه فکر میکنند نسبت به مردم دنیا، استثناء هستند با مردم عادی هم که صحبت میکنید چنین ذهنیتی دارند. این بحث، آثار زیادی در روابط خارجی آمریکا دارد. یعنی فردی که احساس کند که جدا از بقیه مردم دنیاست یک تصور غلطی پیدا میکند که میتواند آثار بسیار منفی در روابط بینالملل داشته باشد.
معاون سابق وزارت امور خارجه با اشاره به مباحث فصل سوم با عنوان برداشتهای آمریکا از ایران ادامه داد: نویسنده برداشتهای جالبی دارد اگرچه ممکن است یک خواننده ایرانی با آن موافق نباشد. مثلاً وقتی میگوید انقلاب ایران از ریشه ضدآمریکا بود. اینکه یک ضدیت دائمی وجود دارد به دلیل اینکه این دشمنی بالذاتی است. در این باره باید دقیق صحبت شود و ادله ارائه شود که این واقعیت دارد یا ندارد؟ البته نویسنده شواهدی ارائه میکند اما به نظرم میتوانست قویتر بررسی کند.
رابرت هانتر سفیر قبلی آمریکا در ناتو و شوهر خانم شیرین هانتر نویسنده این فصل هستند. ایشان مطرح میکند که از دید بخش اعظم جامعه سیاسی و نخبگان آمریکا همیشه یک دید اهریمنی نسبت به ایران است و ایران تهدیدگر است. ایشان اشاره میکنند که از 1993 یعنی بعد از اینکه جنگ عراق و کویت تمام شد و آمریکاییها یک مقدار خیالشان از آن جنبه راحت شد از آن موقع اسرائیل، ایران را بزرگترین تهدید علیه خود عنوان میکند. این از آن جهت مهم است که از سال 1993 تا 2023 یعنی بیش از سی سال اسرائیلیها ایران را به عنوان هدف تعیین کردند که هر موضوعی که ارتباط پیدا میکند یا ارتباط نمیکند، موضوع ایران را مطرح کنند. یعنی قبل از 1993 مسئله تحریم صدام حسین و ساختن یک چهره اهریمنی از او بود و پس از آن متوجه ایران شدند.
یکی از نویسندگان میگوید دلیل اصلی طرح مسئله ایرانهراسی از سوی اسرائیلیها این است که میخواهند از مسئله فلسطین فرار کنند. الان هم در بحث غزه شما میبینید تا موضوع دودولتی و تشکیل یک دولت فلسطینی مطرح میشود اینها به قول معروف به صحرای کربلا میزنند که موضوع اصلی ایران است. تختروانچی در بررسی فصل بعدی که توسط کیهان برزگر نوشته شده و به بررسی برداشتهای ایران از سیاست آمریکا در منطقه اختصاص دارد، افزود: این فصل چهار هدف آمریکا برای مهار ایران را مطرح کرده است. البته من سوالی که از آقای دکتر دارم این است که ایشان مهار متقابل ایران و آمریکا را مطرح میکنند. در حالی که جنس این دو مهار را متفاوت میدانم دلیلش هم روشن است تواناییهای آمریکا از نظر نظامی و اقتصادی برای مهار ایران با تواناییهای ما دو جنس متفاوت است.
نکته بسیار جالبی که ایشان در انتهای بحثشان در صفحه 237 میگویند مسائل منطقهای تنها زمانی میتواند نقطه بهبود نسبی روابط ایران و آمریکا باشد که به عنوان بخشی از افق جامع برای حل اختلافات استراتژیک میان دو کشور در نظر گرفته شود که بحث بسیار درستی است چون بعضیها اعتقاد دارند ما با آمریکا مشکل داریم بیاییم از طریق مسائل منطقهای مشکلاتی را حل کنیم. اگر ظاهر قضیه را نگاه کنیم این شاید بتواند کمک کند اما مسائل ما و آمریکا انقدر پیچیده است و روزبهروز هم پیچیدهتر میشود و انقدر عناصر دیگر در آن دخالت دارند و این پیچیدگی را بیشتر میکنند که ما مثلاً اگر سر افغانستان و عراق با آمریکا صحبت کنیم نمیتواند مشکلات کلی را حل کند. تحتروانچی در معرفی فصل ششم که به بررسی آینده روابط ایران و آمریکا میپردازد، اظهار داشت: این فصل سه سناریو را در مورد آینده روابط ایران و آمریکا مطرح کرده است؛ نخستین احتمال رویارویی است که گفتند امکانش ضعیف است.
دومین احتمال بنبست است که محتملترین احتمال است و سوم پیشرفت در روابط است که میگویند تقریباً ناممکن است که من با آنها مخالفتی ندارم. من باشم یک نوع چهارمی هم اضافه میکنم و آن هم نوعی از تعاملی است که ما در برجام داشتیم. ممکن است افرادی بگویند برجام شکست خورد یا بگویند با برجام مخالفیم و دلایلی برایش بیاورند ولی اینکه ما در دو سالی که از برجام گذشت توانستیم بهرهبرداری کنیم را نمیتوان انکار کرد. به هر حال ما نوع چهارمی از روابط را داریم که مدیریت اختلاف است. نماینده سابق ایران در سازمان ملل در ادامه با اشاره به فصل هفتم با عنوان بحث نظری سوگیریهای برداشتی عنوان کرد: در این فصل اشاره داشتند که آمریکاییها و ایرانیها نظامهای سیاسی یکدیگر را غیراخلاقی و عمدتاً نامشروع و تهاجمی میدانند. من بحث نامشروع بودن دولت آمریکا از سوی ایران را هیچ زمانی نشنیدم که دولت ما ادعا کند دولت آمریکا نامشروع است؛ در مورد اسرائیل گفته که دلایلش روشن است اما آمریکاییها یک جناح و قشرِ تندروهایشان بحث عدم مشروعیت دولت ایران را مطرح میکنند اما در ایران من نشنیدهام اینگونه باشد.
آقای دکتر ملکی راههای پیش رو را مطرح کردند که منافع و ارزشهای مشترک، تبادل فرهنگی، ایجاد و اجرای راههای ارتباط مستقیم و راههای دیپلماتیک است. فکر میکنم شرایط امروز ما یک مقداری بعضی از این راهها را عملاً کنار میگذارد یعنی ما الان همکاری در زمینه مواد مخدر را دیگر نداریم و این پیچیدگی مشکلاتی است که وجود دارد. نقش پررنگ کنگره آمریکا هم دارد این کار را سخت میکند، چه در دولت ترامپ، چه در دولت بایدن و چه خانم هریس باشد؛ شرایط نسبت به بحثهای ده سال پیش یک مقداری متفاوت شده است.
دیدگاه رهبری درباره رابطه ایران و آمریکا
سیدحسین موسویان دیپلمات ارشد ایرانی و عضو تیم مذاکرهکننده هستهای در دوره دولت اصلاحات در ادامه در روایتی تاریخی گفت: در دوره ریاستجمهوری احمدینژاد تقابلات ایران و آمریکا تشدید شد و با میدانداری ایران پرونده به شورای امنیت سازمان ملل رفت و تحریمها و دشمنیها به اوج رسید. آن ایام دشمنی آمریکا نسبت به ایران خیلی شدید و منفی شد. سال 91، 92 بود ایده این کتاب مطرح شد و اواخر سال 92 کتاب منتشر شد.
این اسمی که در ترجمه فارسی گذاشته شده روابط ایران و آمریکا غلط است چون اسم کتاب برداشتهای نادرست ایران و آمریکا است. یک تلاش علمی و آکادمیک برای درک درست برداشتها و تصورات ایران و آمریکا و هدف هم بیشتر تشنجزدایی در روابط دو کشور بود. آن زمان من تصمیم گرفتم دیدگاههای مقام رهبری ایران را در یک فصل بنویسم چون از نزدیک میدیدم آمریکاییها درک درستی از نظرات ایشان ندارند و یک واقعیتی هم وجود دارد که ایشان مقام اصلی تصمیمگیرنده در مورد روابط ایران و آمریکا هستند. چند ماهی تمام اظهارات و فرمایشات و بیانات و بیانیههای ایشان را مرور کردم و ایرادات اصلی که رهبری به سیاستهای آمریکا دارند در این فصل سعی کردم خلاصه و مفید تدوین کنم که به ده مورد اشاره میکنم که ایرادات و انتقادات یا نگرانیهای مقام رهبری در مورد سیاستهای ایران و منطقه چیست؟
موسویان در ادامه با برشمردن نکات اصلی دیدگاه رهبری در مورد رابطه ایران و آمریکا گفت: ایشان معتقد است آمریکا به دنبال تغییر رژیم در ایران است و نگاه دولت آمریکا به جمهوری اسلامی متکی بر نفی موجودیت نظام ایران است حتی درخواست آمریکا برای تغییر رفتار هم مقدمه طرح آمریکا برای تغییر رژیم در ایران است.
دومین نکته ایشان دشمنی با ایران است که معتقدند تنها مخالفت با هویت انقلاب اسلامی ایران نیست بلکه آمریکا به دنبال رد فضایل اساسی ملت ایران بهویژه احساس استقلال و مقاومت در مقابل سلطه بیگانگان است.
سومین نکته که مفصل در سخنرانیهایشان تشریح کردند در مورد مقاصد ژئوپلیتیک منطقهای و جهانی آمریکاست. ایشان یک جایی اظهار داشتند که آمریکاییها معتقدند ما در زمان شاه بر شما تسلط داشتیم، انقلاب شد ما دور شدیم و شما باید ایران را به ما برگردانید و اجازه تسلط را میخواهند.
نکته چهارم در مورد هستهای، رهبری معتقدند که مسئله اصلی آمریکا پیشرفتهای علمی ایران است و میخواهند مانع پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک شوند.
بحث پنجم نگرانی ایشان در مورد استراتژی آمریکا بر تسلط بر خاورمیانه است ایشان حتی معتقدند آمریکاییها فراتر از بهرهبرداری منابع طبیعی منطقه برنامه دارند. آنها فرهنگ، اعتقادات و ایمان ملتها را هدف قرار گرفتهاند و قصدشان ایجاد دولتهای فرمانبردار است تا در قالب آن بتوانند طرح بزرگ خاورمیانه را تحقق ببخشند. رهبری اسرائیل بر وضعیت کل خاورمیانه هدف آنهاست.
محور ششم پروسه صلح است که معتقد هستند این یک مغالطه است و یک پروسه شکستخورده است و همه دیدیم در سخنرانیها معتقد است که راهحل برگزاری یک همهپرسی توسط همه فلسطینیها شامل مسلمانان، یهودیها و مسیحیهاست.
نکته هفتم در مورد این است که آمریکا با زبان زور و تحریم و تحقیر با ملت ایران صحبت میکند و ملت ایران هم زیر بار زور نمیروند.
نکته هشتم؛ آمریکا از موضوع دموکراسی و حقوق بشر نهتنها با استاندارد دوگانه برخورد میکند بلکه از این موضوعات ابزاری برای تأمین منافع ملی و اهداف سیاسی و اهداف سلطه خودش استفاده میکند.
نکته نهم در مورد مذاکره است که ایشان معتقد است که آمریکا از مذاکره به عنوان ابزاری برای افزایش فشار و خصومت استفاده میکند. آمریکا به دنبال این است که عقاید و طرحها و نظرات خودش را از طریق مذاکره یکطرفه به ایران تحمیل کند، در حالی که ایشان تأکید میکنند در مذاکره، فرایند دوطرفه است و دیکتههای یکجانبه هیچ راهحلی را به همراه نخواهد داشت.
نکته دهم اینکه آمریکا به دنبال ایجاد آشفتگی در داخل ایران، ایجاد تفرقه بین ملت و دولت ایران، ایجاد تفرقه با بازیهای قومی، مذهبی و سیاسی است با فروپاشی از داخل ایران. محور دهمی که من در این فصل بحث کردم دیدگاه مقام رهبری بر ظهور اسلامی به پیشتازی ایران است که ایران سه محور را مطرح میکند؛ معتقدند جمهوری اسلامی در همه ابعاد در زمینههای علمی، فنی و سیاسی پیشرفت کلان داشته و دنیای اسلام هم به سمت پیشرفت میرود و روزبهروز هم جهان اسلام تقویت میشود. دوم نفوذ اسلامی است که ایشان معتقدند با پیروزی انقلاب اسلامی ایران بیداری در جهان اسلام قوت گرفته و نظام سرمایهداری به بنبست رسیده است. جهان در یک مقطع تاریخی قرار دارد که ملتها و ملت ایران و کشورهای اسلامی میتوانند اطراف خودشان را به پیش ببرند. محور سومی که ایشان مطرح میکنند ظهور هویت اسلامی قویتر از همیشه است که در نتیجهی این ظهور هویت اسلامی، نفوذ آمریکا و اسرائیل در منطقه فوقالعاده تضعیف شده. محور آخری که در این فصل مطرح میکنم از فرمایشات ایشان اینطور استفاده کردم که علیرغم همه بدبینیها ایشان دریچهای را برای عادیسازی روابط ایران و آمریکا باز گذاشتهاند، منتها چهار معیار از نظر ایشان ملاک است. معیار اول ختم خصومت. یک دیدگاهی میگوید که مخالفت مقام رهبری در رابطه با آمریکا ایدئولوژیک است که هیچ وقت اجازه برقراری رابطه نخواهد داد چون ایدئولوژیک است، منتها ما وقتی به بیانات ایشان مراجعه میکنیم ایشان یک جا صراحتاً میگوید: اگر غرب ادامه دهد موضع ما ثابت خواهد ماند، در عین حال اگر شما سیاستها و رفتارهای خود را تغییر دهید ما نیز روش خود را تغییر میدهیم و اگر سعی کنید همان هدف را دنبال کنید و فقط برنامه را تغییر دهید؛ اگر قصد واقعی تغییر در رفتار دارید باید در عمل نشان بدهید. محور دوم هم پذیرش حقوق و منافع و جایگاه ایران در نظم نوین جهانی است که آمریکا باید این جایگاه مشروع را بپذیرد. محور سوم نیز آمریکا باید زور، تهدید و ارعاب را متوقف کند. آمریکا همیشه از عناوینی مانند دولت حامی تروریسم، دولت مطرود، محور شرارت یا دولت سرکش در مورد ایران استفاده کرده و همیشه با استفاده از این تعبیر «همه گزینهها روی میز است»، سعی کرده که ایران را تهدید به حمله نظامی کند. ایشان در یکی از فرمایشاتشان میگفتند وقتی شما میگویید میخواهید با آمریکا مذاکره کنید همزمان فشار میآورید و تهدید میکنید این راهی برای صحبت با ملت ایران نیست. محور چهارم، با برقراری رابطه سالم بین ایران و آمریکا مخالف نیستند. نص صریح ایشان این است که ما هرگز نگفتیم روابط را برای همیشه قطع میکنیم ما فقط خواهان رابطهای هستیم که مضر نباشد.
موسویان در جمعبندی سخنان خود گفت: مقام رهبری و مردم ایران دشمنی ذاتی با ملت آمریکا ندارد. شش محور به عنوان عناصر کلیدی بر رفع تشنج و بهبود روابط از نظر رهبری ایران مشخص است.
1.به رسمیت شناختن جمهوری اسلامی، هویت ملی و اسلامی آن.
2.پذیرش حقوق و منافع و جایگاه مشروع و طبیعی ایران در منطقه و نظم نوین جهانی.
3.احترام به ملت ایران و میراث آن در قالب اصل احترام متقابل که جزء اصول سازمان ملل است.
4.عدم مداخله در امور داخلی ایران براساس اصل عدم مداخله در امور یکدیگر.
5.عدم استفاده از تهدید و زور و تحقیر ایران و ملت ایران.
6.عدم به کارگیری سیاست و سلطه و استعمار.
رابطه ایران و آمریکا مطالعهای میان رشتهای
محمدکاظم سجادپور، استاد دانشگاه و تحلیلگر مسائل بینالملل در تحلیل کلی از این کتاب گفت: سعدی میگوید سه چیز بی سه چیز پایدار نماند: ثروت بیتجارت، ملک بیسیاست و علم بیبحث. به نظر من علم نهاد سیاست و نهاد اقتصاد در این کلمات موجز سعدی به جلسه ما ارتباط پیدا میکند. من یک نگاه کلی و کلان به این کتاب میکنم و این سوال را مطرح میکنم که این کتاب چه میگوید؟ دوم اینکه روابط ایران و آمریکا را ما چگونه میتوانیم از نظر علمی فهم کنیم؟ کتاب واقعاً یک اقدام پرتوافکنانه بر سیاست خارجی ایران است. حوزه سیاست خارجی حداقل بر سه پایه استوار است؛ اول، یک پایه سیاسی یعنی به قدرت و چگونگی مناسبات قدرت برمیگردد؛ قدرت ایران، منطقه و جهان، دوم، یک کار اجرایی و حقوقی است که مدیریتی است و سوم، یک کار علمی است. علمی به این معنی که این کار بدون درک شناخت از واقعیت، واقعیت جهان و ایران و تعریف منافع ایران امکانپذیر نیست و به همین جهت است که مطالعات مربوط به سیاست خارجی در همه کشورها اهمیت دارد. رابطه ایران و آمریکا یک رابطه تعیینکنندهای در سطح جهانی است، اگر آینده جهان به چگونگی رابطه چین و آمریکا پیوند خورده، آینده این منطقه هم به چگونگی رابطه ایران و آمریکا ارتباط دارد.
رژیم صهیونیستی بخشی از این رابطه یا عنصری در این رابطه است و لذا رابطه خیلی مهم و قابل توجهی از نظر علمی است و این اقدام پرتوافکنانه قابل توجه است. بنمایه کتاب توجیه عامل انسانی در این رابطه است، یعنی کل مقالات و برداشتها روی عامل انسانی بیشتر تکیه دارند، هرچند به مباحث ژئوپلیتیک در مقاله آقای دکتر برزگر اشاره شده و حتی در خود مقاله آقای دکتر ملکی و بقیه نوشتند. اما بنمایه اصلی اهمیت دادن به عنصر انسانی و نقش آنهاست. این هم چیز مهمی است؛ هم از طرف آمریکا و هم از طرف ایران چه نوع برداشتهایی است. پس بنمایه کتاب روی تصور، تصدیق، ذهنیت عمدتاً متمرکز است. جهت کتاب راهحلگرایانه است یعنی دنبال این است یک راهحلی برای روابط ایران و آمریکا پیدا شود و اینجا دو نظریه است؛ یک نظریهای است که اشاراتی هم شد. نظریات ذاتانگارانه میگویند ذاتاً امکان ندارد و امکان هیچ نوع ترمیمی در این رابطه نیست. در خود ایران هم ما از همین بحثها داریم. در همین مباحث تلویزیونی میزگرد سیاست خارجی انتخابات ریاستجمهوری دیدیم. اما یک دیدگاه دوم است که هر ذاتی که این رابطه دارد قابل مدیریت است؛ به این معنی که میشود تنش کمتر شود و از بدتر شدن جلوگیری شود. به نظر من این کتاب بیشتر دنبال این راهحل است.
این استاد دانشگاه با توجه به گذشت ده سال از نگارش کتاب گفت: روابط ایران و آمریکا خیلی پویاست و روزبهروز در آن حادثه و رخداد است و نمیشود در یک زمانی متوقف شود. رابطه چند لایه است. رابطهای با پیچشهای مختلف است لذا اگر میخواهیم ایران و آمریکا را از نظر علمی مطالعه کنیم احتیاج به یک نگرشی چندرشتهای داریم، از رشتههای مختلف باید استفاده کنیم. چگونه میشود رابطه ایران و آمریکا را با استفاده از رشتههای مختلف مورد مطالعه قرار داد. در اساس و ساختار رابطه؛ هم ساختارهای مادی و هم ساختارهای معنایی مطرحاند. در اینجا نقش مکان یعنی جغرافیا، ژئوپلیتیک، نقش زمان یعنی آن چیزی که گذشته و روایتهایی که مربوط به گذشته است.
مسئله توان، یعنی قدرت دو طرف؛ یکی قدرت جهانی و یکی قدرت منطقهای است. اینها هر کدامش از یک رشته است، یکی ژئوپلیتیک است، دیگری تاریخ است، دیگری روابط عمومی است؛ بدون درک این اساس و ساختار نمیتوانیم روابط ایران و آمریکا را فهم کنیم. برداشتها و نقش انسانی که این کتاب به آن اشاره میکند؛ در زمینه اول نخبگان و رهبران در ایران مقام معظم رهبری و در آمریکا شخص رئیسجمهور آمریکا مهمترین فرد هستند اما در کنارش مجموعه امنیت ملی آمریکا هم حائز اهمیتاند. بیشترین جمعیت خارجنشین ایرانی در ایالات متحده است. در داخل آمریکا مردم آمریکا برداشت خاصی از ایران دارند. اینها همه برداشت عامل انسانی را برجسته میکند. مطالعه این عوامل هر کدام با یک رشته است، یعنی روانشناسی سیاسی بسیار مهم است.
در فهم این رابطه جامعهشناسی و آن نگرشهای مردمشناسانه حائز اهمیت است. بحث سوم جنبههای سیاستگذاری است، موقعی است که این اساس و ساختار با این برداشتها در کنار هم قرار میگیرد. آمریکا و ایران هر کدام یک جامعه سیاسی دارد. اینها متفاوتند و این دو سطح بُعد ساختاری و برداشتی اثر خودش را خواهد داشت. اما نکته مهمتر اینکه موضوع ایران و آمریکا موضوع بازیهای سیاسی است؛ یعنی فقط رابطه سیاسی نیست؛ بازی سیاسی داخلی، بازی منطقهای، قدرتهای منطقهای است. بازی بینالمللی است و هم در بستهبندی از زاویه ایران و زاویه آمریکا این عناصر را باید نگاه کرد. سرانجام توجیه سیاستگذاری حائز اهمیت است. برای آمریکا اجماع نخبگان بر تهدیدانگاری ایران است اما در مورد چگونگی مدیریت این تهدید نظرات مختلفی است. در سه سطح مفهوم تغییر رژیم، مفهوم تعامل و مفهوم مهار و ترکیبی از اینها متجلی میشود. در مورد ایران هم نظرات سیاستگذاری مطرح است که چگونه مدیریت بکنیم که تنش بالاتر نرود. در مجموع نظرات عمدتاً به یک رشتهای به نام سیاستگذاری ارتباط پیدا میکند. همینطوری به سیاست بوروکراتیک و نقش نهادهای بوروکراتیک مسائل مربوط به تصمیمگذاری، در مجموع با یک دیدگاه چندرشتهای ما میتوانیم روابط ایران و آمریکا را درک کنیم.
ایران محل نزاع قدرتها
دیاکو حسینی سخنران بعدی بیش از آنکه درباره کتاب صحبت کند به موضوع رابطه ایران و آمریکا پرداخت و گفت: در رابطه با موضوع روابط ایران و آمریکا و تحلیل اینکه ما چطور به جای کنونی رسیدیم مجموعاً چهار رویکرد وجود دارد. همه کتابهایی که در این چهار دهه در مورد روابط ایران و آمریکا نوشته شده و اینکه چطور به اینجا رسیدیم، چهار رویکرد دارد. یک رویکرد مربوط میشود به تحلیل روانشناسی رهبران ایران و آمریکا. رهبران منظور یک نفر، یک رئیسجمهور، یا یک فرد نیست مجموعه نخبگان سیاسی که هر دو کشور درباره روابط دوجانبه تصمیم میگیرند. تهدید مربوط به رژیمهای سیاسی هم در این طبقهبندی قرار میگیرد. عده زیادی معتقدند که رابطه ایران و آمریکا برخاسته از نوع رژیمهای سیاسی متضاد دو کشور است. یعنی جمهوری اسلامی با یک دیدگاه و هنجارهای معین و در طرف دیگر یک رژیم لیبرال دموکراسی، آن هم با یک جهانبینی متفاوت. دسته دوم تحلیلهایی وجود دارد که به روانشناسی جمعی برمیگردد.
ما گاهی به آن فرهنگ استراتژیک میگوییم. فرهنگ استراتژیک ایران و ایالات متحده نوعی جهانبینی است که فارغ از نوع و رژیمهای سیاسیای که در دورانهای مختلف حاکم هستند هدایتکننده نوع نگاه حکومتها به جهان و از جمله با یکدیگر است. این دو نوع رویکرد اساساً ذاتگرایانه است یعنی معتقد است بنا به ذات جمهوری اسلامی و بنا به ذات ایالات متحده و حکومت لیبرال آمریکا و بنا به ذات فرهنگ استراتژیک مانوی در ایران و همینطور ایالات متحده یعنی دیدن جهان در طبقهبندی خیر و شر یک تضاد دائمی و اجتنابناپذیر بین ایران و آمریکا حاکم است که کاری برای حل آن نمیشود کرد، مگر یکی از این دو، تغییر ماهیت بدهد. تحلیلهای نوع سوم ساختارگرایانه است؛ یعنی برخاسته از توازن قدرت در جهان و موازنه قوا است. این تحلیل یک مقدار ژئوپلیتیک است.
همه شما میدانید سر هالفورد مکیندر نزدیک به 120 سال پیش در آن مقاله معروف محور جغرافیایی تاریخ و بعدها کتاب آن منطقهای را به نام هارتلند و یک منطقهای به نامه ریملند ترسیم کرد. هارتلند منطقه قلب زمین بود. هارتلند محدوده محلی بود که قدرتهای قارهای روی آن رقابت میکردند. همین اوراسیای امروزی است. آسیای مرکزی، حوزه کاسپین، اروپای شرقی و مرکزی و این طرف نوار نزدیک به خلیجفارس تا به هند برسد. در نقشه مکیندر ایران زیر هارتلند و از دایره حاکمیت خارج بود و ریملند منطقه اقیانوسی یعنی محل قدرتهای دریایی مثل بریتانیا یک زمانی، هلند، بعدها ایالات متحده است. قدرت قارهای هم مثل روسیه، آلمان، فرانسه که در آن منطقه هارتلند رقابت میکردند. ایران تنها کشوری در سیاره زمین است که همزمان به اقیانوس و خشکیهای اوراسیا دسترسی مستقیم و بیواسطه دارد. بنابراین هر کشوری که بر ایران مسلط شود قادر خواهد بود مفصل بین قدرت دریایی و اقیانوسی و قارهای اطراف خودش را کنترل کند.
برای همین بود که تسلط بر ایران در طول قرن بیستم به عرصه رقابت شوروی قارهای و ایالات متحده اقیانوسی تبدیل شد. این جبر جغرافیایی ماست. ما باید جای ایران را عوض کنیم. بنابراین تنازع بین ایران و آمریکا و یک زمان شوروی از این دیدگاه ساختارگرایانه اجتنابناپذیر بود. هر دو میخواستند بر ایران مسلط شوند و ایران چارهای جز تقلای استقلال نداشت. رویکرد چهارم مربوط به سیاست داخلی آمریکا است به خاطر اینکه سیاست داخلی بسیار بسیار پیچیدهتر از سیاست داخلی ایران است. بازیگران متنوعتر و پیچیدگی قانونی و حقوقی بسیار پیچیدهتر دارد و در اینجا نقش لابیها خودش را نشان میدهد و مورد بحث ما لابی اسرائیل است. در این تحلیل که سیاست داخلی آمریکا هم در انتخابات و هم در دوره پساانتخابات یعنی اداره کشور تا این مقدار تحت تأثیر لابیها قرار دارد و لابی اسرائیل از این نفوذ و قدرت برخوردار است، ما هیچ کار زیادی برای تغییر این وضعیت نمیتوانیم انجام بدهیم. این چهار رویکرد هیچکدام کاملاً غلط نیست اما هیچکدام کاملاً درست نیست. هر کدام اشاراتی بر واقعیت دارد.
تحلیل آمریکا در این کتاب عمدتاً براساس رویکرد اول یعنی روانشناسی رهبران و چگونگی مدیریت ذهنها یا ادراک صورت گرفته اما رویکردهای بعدی هم وجود دارد و کلیدی برای فهم کلی روابط بین دو کشور است. این تحلیگر مسائل بینالملل در ادامه با اشاره به وضعیت کنونی گفت: تغییرات حاصل شده در آمریکا و وضعیت سیاسی بعد از دوره ترامپ و نوع آرایش دو حزب اصلی در حال تغییر است. روانشناسی رهبران در مورد جهان در حال تغییر است. امروز در آمریکا تعداد کمتری هستند که معتقد به جهان تکقطبی و اینکه آمریکا جهان را رهبری کند، هستند، البته هنوز معتقدند که آمریکا میتواند نقش مهمی در مدیریت و حفظ صلح در جهان داشته باشد. اما این تعداد رو به کاهش گذاشته است. در ایران هم در همین انتخابات داریم میبینیم کسانی انتخابات را پیروز شدند که اعتقاد به تعامل به جای تقابل داشتند. اینها نشاندهنده تغییرات گرایشهایی در هر دو کشور و در ذهنیات و اتفاقات هر دو کشور است. روانشناسی جمعی و استراتژیک به ندرت و سختی تغییر میکند. طی سدهها و حتی گاهی هزاران سال ممکن است دچار تغییر شود. ساختار روابط بینالملل امروز جهان هیچ شباهتی به سال 2012 ندارد.
منطقه محل منازعه ایران و آمریکا
کیهان برزگر یکی از نویسندگان مقالات این کتاب در ادامه با اشاره به مقاله خود گفت: علیرغم پیچیدگیهای زیادی که در روابط ایران و آمریکا هست به این نتیجه رسیدم نکته اصلی من که ده سال پیش در این مقاله عنوان شده همچنان درست است. اینکه منطقه یک نقطه عطف در روابط دو کشور بوده و روابط دو کشور را بسیار پیچیده کرده و اعتقادم در کتاب این بود که برخلاف دیدگاههایی که وجود دارد و معتقد است که ایران و آمریکا در درون منطقه با هم منافع استراتژیک و ژئوپلیتیک دارند، من فکر کنم برعکس، منطقه جایی است که ایران و آمریکا را از همدیگر به نوعی دور میکند. منطق استراتژیک هم همین است که ما با یک معادله جدید مواجه هستیم یعنی یک قدرت منطقهای دارد پایههای قدرتش افزایش پیدا میکند و یک قدرت جهانی نیز به دنبال حفظ شرایط موجود است.
این قدرت جدید تلاش میکند بازوهای قدرتش افزایش پیدا کند و کشور دیگر که به صورت سنتی قدرت خارجی تأثیرگذار بر روندهای سیاسی، اجتماعی و امنیتی منطقه است، میخواهد به این قدرت منطقهای بگوید که من هستم که تعیین میکنم در اینجا روندها چگونه باید باشد. تضاد اصلی ایران و آمریکا در درون منطقه تضاد نقشهاست. علیرغم اینکه برجام و خروج از برجام و تحولات زیاد دیگر و آخرینش همین شهادت اسماعیل هنیه امروز در تهران است به این معادله اضافه شد. روزبهروز این مسئله پیچیدهتر میشود و این منطقه هست که این تضاد ژئوپلیتیک را بین ایران و آمریکا به وجود میآورد.
البته ایران و آمریکا منافع مشترک دارند و در این قضیه تردیدی نیست. هر دو دنبال ثبات، جلوگیری از افراطگرایی و مبارزه با تروریسم هستند، اما نوع نگاهشان کاملاً متفاوت است، مثلاً استراتژی کانترتروریسم ایران با استراتژی ضدتروریسم آمریکا در درون منطقه کاملاً متفاوت است، یا نوع نگاهی که ایران به روابط منطقهای با اعراب دارد کاملاً با نوع نگاهی که آمریکا دارد متفاوت است؛ آمریکا به دنبال این است که به اعراب تضمین امنیتی بدهد. اعراب دنبال آمریکا هستند. ایران میخواهد از یک زاویه دیگری وارد شود. در موضوع مقاومت و مسئله رژیم اسرائیل هم باز میبینید نوع نگاه متفاوت است. ایران به رژیم اسرائیل نقش بیثباتکننده میدهد، و آمریکا نقش ثباتدهنده به آن میدهد. یعنی نوع برداشتهای متفاوت در هدایت و مدیریت مسائل منطقهای است که ایران و آمریکا را به سمت تنش ژئوپلیتیک جلو میبرد. منطق این امر یک منطق ژئواستراتژیک است.
یک قدرت منطقهای براساس نظریه سیکل قدرت پایههای قدرتش افزایش پیدا میکند، به لحاظ سیاسی، امنیتی و نظامی در درجه اول و قدرت بالقوه اقتصادی هم هست، اما یک قدرت خارجی که سالها به صورت سنتی در درون منطقه بوده میخواهد جلوی آن را بگیرد، متحدین و اصول خودش را دارد و میخواهد به این قدرت تحمیل کند که شما نقشات در یک حد مشخصی است و از این حد نباید جلوتر بروید. برزگر در ادامه با اشاره به تضاد نقشهای ایران و آمریکا گفت: این شرایط تا به امروز هم هیچ تغییری پیدا نکرده است.
خیلیها معتقدند با یک توافق هستهای یا احیای برجام ممکن است تضادهای ژئوپلیتیک ایران و آمریکا را هم تحت تاثیر قرار بدهد. این درست برعکس است حتی من فکر میکنم ممکن است موجب افزایش تضادهای ژئوپلیتیک این دو کشور شود برای اینکه منابع اقتصادی دست ایران میآید و این قدرت منطقهای با نفوذ منطقهای با برنامه موشکی و غیره تضادهایش با آمریکا افزایش پیدا میکند. ایران معتقد است که حضور آمریکا در درون منطقه باعث میشود که نتواند بازوهای اقتصادیاش را حتی در حلقههای اولیه امنیتی خودش در عراق، افغانستان، آسیای مرکزی و مهمتر از آن، خلیجفارس جلو ببرد و ضمن اینکه محتاط است در این مناطق زیاد با آمریکا درگیر نشود، اما همزمان معتقد است یک قدرت خارجی دارد جلوی نقش و نفوذ ایران را میگیرد.
برزگر در جمعبندی خود گفت: ایران و آمریکا باید به یک مدیریت و درکی از مسائل برسند که از طریق منطقه برای پرهیز از درگیری مستقیم نظامی که خیلی خطرناک هم هست همدیگر را مدیریت کنند. این نوع برداشت و نگاه معادله قدرت در آینده هم ادامه پیدا خواهد کرد. متغیرهایی مثل برجام میتواند معضلات استراتژیک را کم کند اما در ماهیت تضاد ژئوپلیتیک یک قدرت منطقهای با یک قدرت جهانی است که با همدیگر برای تثبیت نقشهای یکدیگر مبارزه میکنند و اینجاست که مفهوم مهار متقابل را آوردم. زمانی که در منطقه آرامش و ثبات وجود دارد و آمریکا و ایران به هم نزدیک میشوند. هر موقع در منطقه متغیرهای بیثباتکننده وارد شود ایران و آمریکا از هم دور میشوند. مثل الان که با هم صحبت میکنیم اینکه واکنش ایران چه باشد، اینکه جنگ غزه به کجا میانجامد، واکنش ایران نسبت به دخالت یا تهدید سرزمین و خاکش چه باشد فوقالعاده مهم است و معادلات آینده را تحت تأثیر قرار میدهد.