| کد مطلب: ۱۸۸۳۴
چین ساختار امنیتی غرب‏‌محور را به هم ریخته است

علم صالح استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه ملی استرالیا در گفت‏وگو با هم‌‏میهن:

چین ساختار امنیتی غرب‏‌محور را به هم ریخته است

تاریخ غیراستعماری چین در خاورمیانه می‌تواند از پکن یک میانجی‌گر قابل قبول‌تر برای بازیگران منطقه ایجاد کند که همیشه از مداخله و حضور غرب هراسناک بودند.

علم صالح، استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه ملی استرالیا در گفت‌وگو با هم‌میهن گفت: «چین دارای تاریخ استعماری در خاورمیانه نیست و این باعث می‌شود بازیگران منطقه‌ای با دیدی متفاوت به حضور چین در منطقه نگاه کنند». این استاد مطالعات خاورمیانه افزود: «سیاست خارجی منعطف چین موجب می‌شود که نه‌تنها کشورهای منطقه با این کشور راحت‌تر معامله کنند، بلکه کشورها و گروه‌هایی که از طرف غرب طرد شده‌اند نیز می‌توانند به سمت چین بروند». صالح تاکید کرد: «کاری که چین در مسئله فلسطین آغاز کرده این است که ساختارهای امنیتی که غرب‌محور بودند یا غرب آن‌ها را در یک قرن اخیر از زمان پیدایش خاورمیانه جدید ساخته است را به هم می‌ریزد.»

‌*میانجی‌گری چین در موضوع از سرگیری روابط ایران و عربستان را می‌توان نقطه آغاز جدی تلاش پکن برای حضور در مناسبات خاورمیانه و خلیج‌فارس دانست؛ در این مقطع بسیاری از کشورهای منطقه و بین‌المللی از این نقش‌آفرینی چین استقبال کردند؛ در فاصله زمانی پس از این توافق تا امروز که گروه‌های فلسطینی به پکن سفر کردند؛ آیا نقشه راه این کشور و اهدافی که در پس این نقش‌آفرینی دنبال می‌کند، کاملاً مشخص است؟  

میانجی‌گری چین در خاورمیانه شکل، نوع و طبیعت خودش را از دیدگاه اقتصادی به دیدگاه سیاسی تغییر می‌دهد؛ به عبارت دیگر تاکنون منافع چین در منطقه، اقتصادی و در راستای تامین امنیت انرژی (نفت و گاز) بوده اما این بار شاهد چیزی فراتر از آن هستیم. مسائل سیاسی و امنیتی هم در شکل و نوع میانجی‌گری چین در منطقه در حال نمود است و این دقیقاً امری است که در روابط بین‌الملل می‌گوییم کشورها برحسب تغییرات قدرت و امکانات و تغییرات در سطح منطقه و بین‌الملل، شکل و نوع رفتارشان را نیز تغییر می‌دهند.

با این حال مؤلفه‌هایی که در میانجی‌گری‌های چین در سال‌های اخیر شاهد بودیم را من به نوعی همان مؤلفه‌های اقتصادی می‌دانم چراکه چین همچنان به شدت در منطقه در حال سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی چشم‌گیر است و از لحاظ اقتصادی هنوز به نفت خاورمیانه وابسته است و این دو از لحاظ اقتصادی بسیار برای پکن اهمیت دارند و به همین علت نیز ژئوپلیتیک خاورمیانه همواره برای چین مهم بوده و مهمتر هم خواهد شد. مؤلفه دوم که رفتار چین در خاورمیانه را شکل می‌دهد و با میانجی‌گری‌های غربی که در دو قرن گذشته در منطقه ما حضور داشتند، متفاوت می‌کند این است که چین دارای تاریخ استعماری در خاورمیانه نیست و این باعث می‌شود بازیگران منطقه‌ای با دیدی متفاوت به حضور چین در منطقه نگاه کنند.

به بیان ساده‌تر، بازیگران فرامنطقه‌ای خاورمیانه در دو قرن اخیر قدرت‌های غربی بودند، این کشورها تاریخ مداخله‌گرایانه و تاریخی تلخ برای بازیگران منطقه دارند و این حتی در بین متحدین‌شان به‌خصوص پس از ۱۹۴۸ و تاسیس اسرائیل نیز وجود دارد و این موجب شده کشورهای عربی تاریخ ۷۶ ساله را فراموش نکنند و به بخشی از هویت سیاسی منطقه تبدیل شده است. چین این تاریخ را ندارد که می‌تواند ضعف چین هم باشد که موجب می‌شود پکن آشنایی عمیق و تاریخی نسبت به خاورمیانه نداشته باشد. با این حال تاریخ غیراستعماری چین در خاورمیانه می‌تواند از پکن یک میانجی‌گر قابل قبول‌تر برای بازیگران منطقه ایجاد کند که همیشه از مداخله و حضور غرب هراسناک بودند.

نکته بعدی بی‌طرفی چین است؛ رویکرد پکن نسبت به میانجی‌گری در خاورمیانه، یک رویکرد اقتصادمحور، توسعه‌محور و یک دید بازاری و تجاری است و برای این کار احتیاج به صلح و ثبات دارد و مانند غرب دید ارزشی ندارد که بخواهد ارزش‌های خود را به منطقه تحمیل کند. اینجا نمی‌خواهم قضاوت کنم که کدام دید درست و کدام‌یک غلط است، بحث این است که این رویکرد موجب می‌شود کشورها سیاست خودشان را در این قالب تعریف کنند. به طور حتم کشورهای نه‌چندان دموکراتیک در منطقه، از رویکرد غیرمداخله‌گرایانه چین استقبال خواهند کرد و این باعث خواهد شد که چین نسبت به غرب عملکرد مناسب‌تری داشته باشد. نکته بعدی در خصوص چین و خاورمیانه را می‌توانم انعطاف‌پذیری در دیپلماسی چین بنامم که موجب می‌شود رویکرد سیاست خارجی نسبتاً منعطفی داشته باشد که با اصل عدم مداخله در کشورها شکل و نمود پیدا می‌کند و این باعث می‌شود نه‌تنها کشورهای منطقه با چین راحت‌تر معامله کنند، بلکه کشورها و گروه‌هایی که از طرف غرب طرد شده‌اند می‌توانند به سمت چین بروند. چین شاید تنها قدرت جهانی است که با تمام کشورها در منطقه و حتی تمامی بازیگران غیرحکومتی در منطقه خاورمیانه در تماس است و می‌تواند روابط مناسبی داشته باشد که حماس و حوثی‌ها از این گروه‌ها هستند و اینجا چین از این مزیت برخوردار است که با همه بتواند آنگونه که باید ارتباط برقرار کند. نکته بعدی که چین را در مداخله‌گری متفاوت می‌کند این است که شراکت‌های استراتژیکی که در منطقه دارد، شراکت‌هایی بر مبنای توسعه و اقتصاد و دید برد- برد بدون در نظر گرفتن مداخله‌گری سیاسی است. تقریباً می‌توان گفت که پکن با تمامی کشورهای منطقه معاهده‌های استراتژیک دارد و با ۵ کشور خاورمیانه نیز معاهده استراتژیک دارد که شامل ایران، عربستان، امارات، مصر و الجزایر هستند. نکته بعدی که خاورمیانه را به شدت برای چین پراهمیت می‌کند عضویت ۴ کشور خاورمیانه در بریکس است و از بین ۶ کشوری که اخیراً برای عضویت در بریکس دعوت شده‌اند، ایران، عربستان و امارات و مصر ۴ کشور از خاورمیانه هستند. این نشان‌دهنده اهمیت ژئوپلیتیک خاورمیانه برای چین است. همچنین دیر یا زود کشورهای دیگری در خاورمیانه مثل ایران به عضویت شانگهای درخواهند آمد. این‌ها مؤلفه‌هایی هستند که نشان می‌دهند چین در حال بازگشایی یک باب جدید با مکانیسم‌های جدید در خاورمیانه است.  

‌*درحالی‌که حضور چین در کنار کشورهای عربی و حوزه خلیج‌فارس و صدور بیانیه حمایت این کشور از ادعای امارات در خصوص جزایر ایرانی حتی با وجود واکنش اولیه ایران،  مجدداً تکرار و در آخرین مورد موجب «احضار» سفیر این کشور به وزارت خارجه شد؛ آیا امروز برداشت و تحلیل ایران در خصوص اقدامات چین همان برداشت پس از توافق با عربستان است یا تغییر کرده؟

اساساً معنا ندارد که کشوری امکان داشته باشد که همه را راضی نگه دارد؛ شما زمانی که وارد خاورمیانه می‌شوید کشورهای قدرتمندی هستند که می‌توانید منافعی را از آن‌ها کسب کنید که ممکن است مصالح سایر کشورها را زیر سوال ببرد و در نهایت این کشورها مصالح و منافعی مغایر با یکدیگر دارند و بدون شک می‌توان با هر عملی، یک کشور را خوشحال و دیگری را ناراضی کرد. این امری بسیار بدیهی است. حال اگر مسئله مرتبط با جزایر ایرانی را اگر تنها از دید یک ایرانی ببینید مطمئناً ناراضی خواهید بود اما چین اهمیتی برای این نارضایتی قائل نیست همانطور که در بسیاری از موارد دست به رفتارهایی می‌زند که ایرانی‌ها را راضی و طرف مقابل را بسیار ناراضی می‌کند. در زمانی که عربستان به دنبال این بود که برجام شکل نگیرد و نفت ایران فروخته نشود و قیمت نفت را پایین بیاورد، در چنین فضایی چین با خرید نفت ایران توانست تا حدودی شریان‌های حیاتی اقتصاد ایران را زنده نگه دارد. بحث من این نیست که چه اقدامی درست است؛ بحث من این است که شما یک کشور هستید و ضرورتاً مسائل احساسی سایر کشورها، تعیین‌کننده سیاست‌های استراتژیک شما نیست. می‌توانم اضافه کنم که در آخرین سفر رسمی آقای رئیسی به چین، رئیس‌جمهور چین رسماً به حاکمیت ملی و استقلال ایران و تمامیت ارضی ایران تاکید کردند. سیاسی کردن مسائل نه‌چندان کم‌اهمیت اما در روابط بین‌الملل بسیار بدیهی می‌تواند معنادار باشد. من مثال‌های زیادی در این مورد می‌توانم بزنم مانند اینکه در تشکیلات خودگردان آقای محمود عباس کاملاً با آمریکا در ارتباط هستند اما در عین حال آمریکای دوران ترامپ، قدس را پایتخت اسرائیل دانست که امری کاملاً مغایر با خواسته‌های فلسطین بود که من از اهمیت چنین اموراتی نمی‌کاهم اما می‌خواهم بگویم در روابط بین‌الملل مرسوم است.  

*‌حضور ١۵ گروه فلسطینی در چین برای توافق در خصوص آینده این کشور بازخوردهای فراوانی را در رسانه‌ها داشت. ورود یک بازیگر جدید و تاثیرگذار با مناقشه فلسطین چه تاثیری بر این موضوع خواهد داشت؟ نقش پکن در فردای پایان جنگ در غزه چه خواهد بود؟  

کاری که چین در مسئله فلسطین آغاز کرده است این است که ساختارهای امنیتی که غرب‌محور بودند یا غرب آنها را در یک قرن اخیر از زمان پیدایش خاورمیانه جدید ساخته است، به هم می‌ریزد و اولین بار است که یک بازیگر پرقدرت جهانی را به‌عنوان بازیگر منطقه‌ای در خاورمیانه می‌بینیم که حضور آمریکا را که در سال‌های اخیر کمتر و کم‌تاثیرتر شده است را بیش از پیش به چالش می‌کشد و این به چالش کشیدن قطعاً این روند با نقش چین در ازسرگیری روابط ایران و عربستان آغاز شده که در همان مقطع به شدت غرب را نگران کرد و با مداخله در یکی از حساس‌ترین مناطق استراتژیک برای غرب و به‌خصوص آمریکا، توجه کشورهای مقابل اسرائیل را به خود جلب کرده است که می‌خواهد میان آن‌ها اتحاد ایجاد کند که می‌تواند تبعات سیاسی زیادی برای اسرائیل و غرب داشته باشد. هم اسرائیل و هم غرب دیگر نمی‌توانند به بهانه عدم اتحاد و شکاف میان گروه‌های فلسطینی، سیاست‌های ضدفلسطینی خود را ادامه دهند. فراموش نکنیم که در این دعوت، گروه‌هایی از جمله حماس که غرب آن‌ها را تروریستی می‌نامد نیز حضور داشتند و چین آن‌ها را به رسمیت می‌شناسد و این به تنهایی می‌تواند برای اسرائیل تبعات سیاسی داشته باشد. جالب‌تر خواهد شد اگر بدانیم که منافع اقتصادی چین در فلسطین بسیار ناچیز است و اگر بتوان در میانجی‌گری چین میان ایران و عربستان نشانه‌هایی از منافع اقتصادی دید که کشورهای غنی از نظر انرژی هستند اما نقش فلسطین می‌تواند تا حدودی به‌دلیل به چالش کشیدن بیشتر قدرت آمریکا در خاورمیانه، امری صلح‌دوستانه یا اقتصادی باشد. در خصوص نقش پکن در فردای پس از پایان جنگ در غزه باید تاکید کنم که در سیاست چیزی که ما می‌توانیم بگوییم این است که چین امروز چگونه رفتار می‌کند، اما نمی‌توانیم بگوییم این کشور سال آینده یا ۱۰ سال آینده چگونه رفتار خواهد کرد. به طور حتم با درنظر گرفتن تغییرات ساختاری در خاورمیانه و تغییرات در معادلات و مناسبات قدرت در منطقه، دید چین نیز می‌تواند تغییر پیدا کند که امری مرسوم در روابط بین‌الملل است.   

*‌نقش جدیدی که پکن برای خود در موضوع فلسطین تعریف کرده، چه تبعاتی برای ایران خواهد داشت؟ تهران همواره از موضع انتقادی با نشست‌های مرتبط با آینده فلسطین برخورد کرده است، حضور چین در جلسه احتمالی مرتبط با آینده، پس از پایان جنگ، چه چالشی برای ایران ایجاد خواهد کرد؟  

مسئله رودررویی ایران و اسرائیل یک مسئله امنیتی، نظامی و رقابت قدرت است و در ابتدا یک رویکرد دفاعی بود به این معنا که اسرائیل یک کشور قدرتمند منطقه بود و بخشی از استراتژی غرب در خاورمیانه است و ایران همیشه در نیم قرن اخیر اسرائیل را یک خطر امنیتی برای خودش دانسته و برای جلوگیری از این خطر، تنها روی حزب‌الله به عنوان بخشی از دکترین دفاعی خود در منطقه حساب بازکرده است و حماس و دیگر گروه‌های فلسطینی به‌هیچ‌عنوان بخشی از دکترین دفاعی ایران نیستند و ضرورتاً ایران به‌صورت ساختاری روی آن‌ها حساب نمی‌کند. بنابراین ورود یک بازیگر جدید به این موضوع، نه سود زیاد و نه ضرر زیادی برای تهران خواهد داشت. هرچند ورود چین می‌تواند منافعی نیز برای ایران داشته باشد اما مسئله فلسطین، موضوعی نیست که به سادگی و سرعت حل شود و اساساً ورود چین می‌تواند برای سال‌های سال به رودررویی چین و آمریکا در منطقه منجر شود. به عبارت دیگر پکن در حال پر کردن خلأ‌های واشنگتن در خاورمیانه است و این است که به خودی خود می‌تواند یک سود برای تهران باشد. همچنین اتحاد میان گروه‌های فلسطینی به ضرر اسرائیل است و این هم منفعت ایران است. در نهایت اما تاکید می‌کنم تمامی گروه‌های فلسطینی بخشی از استراتژی دفاعی ایران در منطقه نیستند. مشکل، معادله قدرت بین تهران و تل‌آویو است برای مهار قدرت اسرائیل، ایران، حزب‌الله را در مرزهای اسرائیل کاشته است و این برگ برنده ایران است.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
پربازدیدترین
آخرین اخبار