| کد مطلب: ۴۷۰۵۵

از تکثّر به کپی‌کاری جهانی/روایت یک ابتذال فراگیر

یکی از شگفت‌انگیزترین تناقض‌های جهان امروز این است که در‌حالی‌که دائماً از تنوع، تکثّر و آزادی سلیقه‌ها سخن می‌گوید، به‌طرزی بی‌سابقه در تاریخ، همه چیز را یکسان و هم‌شکل کرده است. این یکنواختی اما نه ناشی از گسترش ارزش‌های مشترک انسانی، بلکه حاصل نوعی استیلای جهانیِ ابتذال است

از تکثّر به کپی‌کاری جهانی/روایت یک ابتذال فراگیر

یکی از شگفت‌انگیزترین تناقض‌های جهان امروز این است که در‌حالی‌که دائماً از تنوع، تکثّر و آزادی سلیقه‌ها سخن می‌گوید، به‌طرزی بی‌سابقه در تاریخ، همه چیز را یکسان و هم‌شکل کرده است. این یکنواختی اما نه ناشی از گسترش ارزش‌های مشترک انسانی، بلکه حاصل نوعی استیلای جهانیِ ابتذال است؛ ابتذالی که در لباس و آداب روزمره شروع می‌شود، اما تا عمق هنر، زیبایی‌شناسی و حتی نحوه‌ی تجربه‌ی لذت‌های فردی و جمعی نفوذ کرده است.

امروز اگر در خیابان‌های توکیو قدم بزنید یا در میدان‌های کوچک یک شهر خاورمیانه‌ای یا حتی در مراسمی در قلب اروپا، متوجه می‌شوید که بیش از حد به هم شبیه شده‌ایم. لباس‌ها، حرکات، ژست‌ها و حتی ترکیب رنگ‌ها یک روح مشترک دارند؛ روحی که نه از دل سنت‌های بومی و تاریخ فرهنگی جوامع بیرون آمده، بلکه محصول استانداردسازی سلیقه توسط بازارهای جهانی، شبکه‌های اجتماعی و منطق صنعت سرگرمی است.

لباس از نمادی برای وقار، شأن و حتی شیوه‌ی بودن در جهان، تبدیل شده به ابزاری برای جلب‌توجه سریع و مصرفی. گویی رقابت در «چگونه دیده شدن»، جای درنگ در «چگونه بودن» را گرفته است. این روند در عرصه‌ی موسیقی حتی خشن‌تر جلوه کرده است.

زمانی موسیقی در هر جغرافیا یادآور یک جهان‌نگری بود؛ از ناله‌ی نی چوپانان شرق، تا ملودی‌های غم‌انگیز فادو. امروز اما آنچه بیش از همه شنیده می‌شود، قطعاتی است که با ضرب‌آهنگ یکنواخت و تکرارشونده و با خیزی دائم به سمت هیجان تصنعی، مخاطب را تسلیم می‌کنند. نکته تلخ آن است که حتی در بسترهای مذهبی یا آیینی ــ که طبیعتاً باید آخرین سنگر مقاومت در برابر این همگونی باشند ــ همان منطق صوتیِ سلبریتی‌پسند وارد شده؛ و نوعی «رفیع‌سازی عامه‌پسند» را جای صدای حنجره‌های ریشه‌دار و پرصلابت گذشته نشانده است.

همین اتفاق در رقص، تئاتر، طنز و دیگر هنرها نیز قابل مشاهده است. زبان بدن که سابقاً حامل نشانه‌های مرموز یک فرهنگ بود، اکنون بیشتر شبیه اجرای یک فرمان برنامه‌ریزی‌شده است؛ مجموعه‌ای از حرکات استاندارد که طوری طراحی شده‌اند تا در کلیپ‌های چندثانیه‌ای جذاب‌تر دیده شوند. وقتی همه چیز در قالب یک «قابل انتشار بودن» سنجیده می‌شود، طبیعتاً وقار جای خود را به نمایش‌گری می‌دهد.

در سینما نیز با همه ادعای نوآوری و تنوع ژانرها، هفته به هفته شاهد تکرار همان الگوهای داستانی، همان شوخی‌ها، همان بازوهای ماجراجویانه و همان پایان‌های قابل پیش‌بینی هستیم. گویی مخاطب تنها باید لحظه‌ای سرگرم شود؛ بدون آن‌که حتی فرصت کند چیزی را «تجربه» کند. بسیاری می‌گویند این‌ها نتیجه‌ی طبیعی جهانِ جهانی‌شده است؛ جهانی که انسان‌ها در آن بیشتر از همیشه با یکدیگر مرتبط شده‌اند.

اما آنچه امروز در حال وقوع است نه «پیوند فرهنگی» است و نه «گفت‌وگوی تمدن‌ها»؛ بلکه یک مدل تسلیم‌شدن عمومی است در برابر فرمی از زندگی که در آن اصالت و خلاقیت بدون مقاومت کنار رفته و با نسخه‌ای قابل‌فروش‌تر، قابل‌تکثیرتر و کم‌خطرتر جایگزین شده است. همه چیز باید سریع فهمیده شود، سریع مصرف شود و سریع کنار گذاشته شود.

از همین‌جاست که طنز، اگر هوشمندانه باشد، دیگر به مذاق کسی خوش نمی‌آید و ناگزیر به شوخی‌های دم‌دستی و مکرر پناه می‌برد. موسیقی اگر عمیق و مبتنی بر ساختار باشد، شنونده را خسته می‌کند و باید با جلوه‌های بصری و نور و جیغ و کف همراه شود تا خود را تحمیل کند. از این منظر، ابتذال دیگر به معنای سطحی بودن یک اثر یا بی‌مایه بودن یک رفتار نیست؛ بلکه به معنای تبدیل‌شدن این سطحی‌بودن به «هنجار» است. در چنین وضعی مقاومت کردن یعنی ایستادن در برابر جریان قدرتمندی که اصلاً برای متوقف‌کردن کسی طراحی نشده است، بلکه برای محو کردن تفاوت‌ها و شکل‌دادن به یک زیباشناسی میان‌مایه‌ی همگانی است.

بازگشت به وقار و تنوع فرهنگی البته نه با ستایش صرفِ گذشته ممکن است و نه با انزوا. آنچه امروز ضرورت دارد، آگاهی به این روند و بازآفرینی مسیرهایی است که در آن «زیبایی»، بار دیگر با «فکر»، «آیین» و «حرمت بدن»، پیوند بخورد. شاید لازم است به ساده‌ترین هنرها بازگردیم ــ صدای یک ساز تنها، رقصی که فقط برای درک جهان اجرا می‌‌شود و نه برای ثبت شدن در یک استوری. تنها از چنین نقطه‌ای می‌توان امید داشت که دوباره میان اختراع و تکرار، تفاوت بگذاریم.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
آخرین اخبار