تغییر قواعد مواجهه ایران و اسرائیل
در روزهای ۱۳ و ۱۴ آوریل ۲۰۲۴ موجی از حملات پهپادی و موشکی ایران به اسرائیل آغاز شد و برای نخستین بار، ایران از خاک خود اسرائیل را هدف قرار داد. یک هفته بعد، حمله کوچکی به یکی از مواضع نیروی هوایی ایران در اصفهان انجام شد که به گزارش رسانهها پاسخ اسرائیل به حمله ایران تلقی میشد. پژوهشگران مؤسسه خاورمیانه در واشنگتن در یادداشتهایی این وقایع را بررسی کردهاند و ارزیابی میکنند که این وقایع چه اثری در آینده خاورمیانه و سیاستهای واشنگتن در قبال منطقه بر جای خواهد گذاشت.
خاورمیانه دهههاست که شاهد جنگها و ناآرامیهای بلاوقفه است؛ منطقهای که از آن با عنوان خاورمیانه بزرگ یاد میشد، از افغانستان تا شمال آفریقا، در ۷۵ سال گذشته شاهد جنگها، شورشها، انقلابها، کودتاها و جنگهای داخلی متعددی بود. اما آوریل ۲۰۲۴، ماه بیسابقهای در تاریخ پرفرازونشیب خاورمیانه بزرگ محسوب میشد.
ایران و اسرائیل، دو قدرت اثرگذار منطقه بعد از چندین سال رویارویی نیابتی و غیرمستقیمی که به «جنگ سایه» مشهور شدهبود، از ابتدای آوریل ۲۰۲۴ وارد یک نبرد مستقیم شدند. تا پیش از این اسرائیل عمدتاً از طریق عملیات خرابکارانه، حملات سایبری و حملات مستمر به مواضع نیروهای منتسب به ایران در خاک دمشق به ایران آسیب میزد و ایران نیز با همکاری نیروهای حامیاش در اطراف اسرائیل در سوریه، لبنان و سرزمینهای فلسطینی به اسرائیل پاسخ میداد.
روز یک آوریل این اسرائیل بود که با هدف قرار دادن ساختمان کنسولگری ایران در دمشق باعث کشته شدن چند فرمانده ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. جمهوری اسلامی ایران این حمله را تهاجمی به خاک خود تلقی کرد و اعلام کرد که پاسخ درخوری به آن خواهد داد.
در روزهای ۱۳ و ۱۴ آوریل ۲۰۲۴ موجی از حملات پهپادی و موشکی ایران به اسرائیل آغاز شد و برای نخستین بار، ایران از خاک خود اسرائیل را هدف قرار داد. یک هفته بعد، حمله کوچکی به یکی از مواضع نیروی هوایی ایران در اصفهان انجام شد که به گزارش رسانهها پاسخ اسرائیل به حمله ایران تلقی میشد.
پژوهشگران مؤسسه خاورمیانه در واشنگتن در یادداشتهایی این وقایع را بررسی کردهاند و ارزیابی میکنند که این وقایع چه اثری در آینده خاورمیانه و سیاستهای واشنگتن در قبال منطقه بر جای خواهد گذاشت.
در ادامه ترجمه تعدادی از یادداشتهای منتشرشده در ویژهنامه اندیشکده مؤسسه خاورمیانه را مطالعه میکنید. ترجمه و بازنشر این یادداشتها به معنای تایید محتوای آن نیست و فقط با این هدف منتشر میشود که خواننده ایرانی از طرز تفکر جاری در میان نخبگان آمریکایی و توصیههایی که به دولت آمریکا ارائه میکنند آشنا شود.
تثبیت کاهش تنش
پل سالم، مدیرعامل اندیشکده مؤسسه خاورمیانه
در جهان هابزی روابط بین دولتها و ثبات میان دشمنان عموماً از طریق توازن قوا یا دستکم توازن بازدارندگی ایجاد میشود. تا حدی میتوان گفت که در هفتههای گذشته این ثبات بین ایران و اسرائیل ایجاد شد، از طرف ایران با نشان دادن توانایی و اراده شلیک موشک و پهپاد به اسرائیل و از طرف اسرائیل با اقدام مشابه. این واقعیت که تعداد زیادی از ۳۰۰ موشک و پهپاد ایرانی سرنگون شدند، نباید باعث شود که به نتیجهگیری غلط برسیم.
ایران چیزهای زیادی در مورد نحوه مواجهه با اسرائیل، ایالات متحده و متحدان منطقهایشان با چنین حملهای، دریافت. ایران اگر میخواست تخریب وسیعی ایجاد کند، ۳ هزار یا ۱۰ هزار موشک و پهپاد شلیک میکرد یا از زرادخانه تسلیحات حزبالله استفاده میکرد که فقط چند دقیقه با اسرائیل فاصله دارند و نه چند ساعت.
اسرائیل هم به نوبه خود نشان داد که میتواند بدون اینکه پدافند هوایی ایران متوجه شود، به قلب ایران، جایی که برخی از تاسیسات کلیدی هستهای ایران قرار دارند، نفوذ کند. در نتیجه میتوان گفت که سطح جدیدی از بازدارندگی میان دو طرف پدید آمدهاست اما از سوی دیگر این دو حمله باعث ایجاد نگرانیهایی در مورد تشدید تنش و ادراک تهدید در هر دو طرف خواهد شد. اسرائیل الان باید به صورت جدی با این واقعیت کنار بیاید که ایران هم اراده و هم توانایی برای حمله مستقیم را دارد، ایران هم به همچنین. این مسئله باعث میشود تا رقابت تسلیحاتی تهاجمی و تدافعی میان دو طرف راه بیفتد.
اسرائیل همین حالا هم با دریافت بسته کمک نظامی ۱۷ میلیارد دلاری که در آمریکا تصویب شد، کار خود را شروع کردهاست. ایران هم احتمالاً به روسیه و چین مراجعه خواهد کرد تا پدافند هوایی خود را به شدت تقویت کند و به تقویت زرادخانه موشکی و پهپادی خود ادامه خواهد داد. در عین حال باید در نظر داشت که ایران ممکن است جدیتر دنبال ظرفیت ساخت سلاح هستهای به عنوان گزینه نهایی بازدارندگی برود.
ما الان در واقعیت جدید خاورمیانه قرار گرفتهایم، کار کمی از دست ایالات متحده و دیگران بر میآید که زمان را به قبل از ۱۳ آوریل برگردانند. اما کارهای زیادی است که میتوان انجام داد تا مخاطرههای واقعیت جدید مدیریت شود و کاهش پیدا کند. از جمله این راهکارها میتوان به سه مورد زیر اشاره کرد:
۱- ایجاد یک کانال پشتپرده واسطهگری، حتی غیرمستقیم، میان سیاستگذاران امنیتی ایرانی و اسرائیلی: ضروری است که ایالات متحده در چنین کانالی بازیگر کلیدی باشد. چندین بازیگر منطقهای مانند عمان، قطر و ترکیه هستند که میتوانند کانالهایی را با ایران حفظ کنند. این کانال پشت پرده باید روی ایجاد «قواعد جدید بازی» یا «خطوط قرمز» کار کند تا اطمینان کسب کند که دو قدرت منطقهای بار دیگر وارد تنش مجدد نشوند.
۲- از آنجا که موج اخیر تشدید تنش منطقهای نتیجه تازهترین دور منازعه اسرائیلی-فلسطینی است، ایالات متحده باید تلاشهایش را برای یافتن راهحل نهایی پایدار برای جنگ در غزه صدچندان کند، بازگشت گروگانهای باقیمانده اسرائیلی را تسهیل کند و تلاش کند تا شرایط امنیتی و بازسازی برای مردم غزه با شتاب بهبود پیدا کند. آمریکا همچنین باید بر بازگشت به مسیری به سمت راهکار دودولتی پافشاری کند.
۳- آمریکا و چین باید از نزدیک بر شرکایشان نظارت کنند، آمریکا بر اسرائیل و چین بر ایران، تا بتوانند در ادامه راه این محور خطرناک منازعه را مدیریت کنند و از درگیری شدید اجتناب کنند.
بازنگری جدی در استراتژی جنگ نیابتی
الکس وطنخواه، مدیر برنامه ایران اندیشکده مؤسسه خاورمیانه
درگیری چشم در برابر چشم اخیر میان ایران و اسرائیل باعث یک بازنگری در تهران خواهد شد، هرچند که در ابتدای امر نیاز به این بازنگری به وضوح مشخص نیست. فعلاً مقامهای ایرانی دنبال این هستند که نشان بدهند شلیک موشکها و پهپادهای جمهوری اسلامی به سمت اسرائیل در ۱۳ آوریل باعث شکلگیری مجدد بازدارندگی دوجانبه شد.
این دور از تنشها با حمله هوایی اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق در تاریخ یک آوریل آغاز شد که باعث کشتهشدن چندین فرمانده کلیدی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. پس از آن ایران حمله انتقامی خود را در تاریخ ۱۳ آوریل انجام داد و پس از آن هم اسرائیل تصمیم گرفت در واکنشی محدود در ۱۸ آوریل به ایران حمله کند. حالا که هر دو طرف دستکشهای مشتزنی را درآوردهاند، دیگر نمیتوانند به دوران «جنگ سایه» بازگردند.
هر دو طرف نشان دادهاند که میتوانند تاسیسات حساس یکدیگر را با زرادخانه تسلیحاتیشان هدف قرار دهند اما این نخستین بار در بیست سال گذشته، از زمان ایجاد محور مقاومت است که ایران باید انتخاب کند آیا میخواهد کل استراتژی امنیت ملیاش را بر منازعه با اسرائیل استوار کند یا نه.
در ادامه مسیر ایران میتواند انتخاب کند که این منازعه را به جای استفاده از محور مقاومت، از طریق ابزارهای سیاسی و دیپلماتیک حل و فصل کند. محور مقاومت، مدلی از جنگ نیابتی است که منجر به منزوی شدن ایران از غرب شدهاست و باعث شد که همسایگان عرب ایران عمیقاً نسبت به اهداف منطقهای ایران احساس ناامنی کنند. در هر صورت در هفتههای اخیر محاسبات بنیادی ایران در خصوص معادله هزینه و فایدهای که الگوی جنگ نیابتی را توجیه میکرد، به شکل قابل توجهی تغییر یافتهاست.
الگوی نیابتی به این معنا بود که ایران همواره میتوانست با دشمنان منطقهایاش دور از خاک ایران و با هزینهای ناچیز بجنگد. اما با وارد شدن رقابت ایران و اسرائیل به فاز منازعه مستقیم، استفاده از این الگو دیگر ممکن نیست. ایران نخستین کشوری نیست که از نیروهای نیابتی برای پیشبرد خواستههایش استفاده کردهاست. در قرنی که گذشت، ایالات متحده، اتحاد جماهیر شوروی، روسیه و چین همه به صورت گسترده از نیروهای نیابتی برای کسب قدرت استفاده کردهاند. همه این دولتها اگر زمانی احساس میکردند که هزینههای یک نیروی نیابتی از فایده بیشتر میشود، آن را رها میکردند.
علاوه بر این هزینههای جنگ نیابتی هیچوقت صرفاً بر مبنای تعهد به یک آرمان ایدئولوژیک محاسبه نمیشود، بلکه عواملی مانند منافع ژئوپلیتیک، هزینههای مالی و حمایت داخلی از استراتژی نیابتی در این هزینهها تاثیرگذار هستند. در مورد بهخصوص، ایران، الگوی نیابتی منطقهای بیش از آنکه ائتلافهایی ایدهآل باشد، محصول فرصتهایی است که در ۲۰ سال گذشته ایجاد شدهاست؛ از جمله زمانی که شورشهای سیاسی در کشورهایی مانند سوریه و یمن رخ داد و در این کشورها خلأ سیاسی برجای گذاشت.
نمونهاش رابطه سست تهران با رژیم بشار اسد در سوریه. همه اینها به این معنی است که ایران باید یک بازنگری جدی و دقیق در هزینهها و فایدههای استراتژی جنگ نیابتیاش علیه اسرائیل و حامیان آمریکایی آن انجام دهد. عواقب بالقوه هرگز تا این حد بزرگ نبودند و مجموعه شرایط به شکل روزافزونی سست به نظر میرسد، چراکه تعدادی از شرکای ایران در محور مقاومت در بهترین حالت متحدان مشروطی هستند که دنبال منافع خودشان میگردند و همزمان افکار عمومی ایران هم با استراتژی پرمخاطره جنگ نیابتی ایران هم مخالفند.
اسرائیل و اهمیت ائتلافها و شراکتها
نمرود گرون، پژوهشگر ارشد مسائل اسرائیل در اندیشکده مؤسسه خاورمیانه
سیل پرشتاب خبرها در خاورمیانه باعث شد تا افکار عمومی اسرائیل به سرعت از حمله ۱۳ و ۱۴ آوریل ایران که در لحظات انجامش یک تهدید به شدت خطرناک و بیسابقه به نظر میرسید، منحرف شود. بعد از اقدام انتقامی اسرائیل که با پاسخ مجدد ایران مواجه نشد، تمرکز اسرائیل با توجه به آمادهسازی برای حمله به رفح و تنشهای جاری با حزبالله در مرز با لبنان، بار دیگر به غزه برگشت اما شتاب وقایع نباید ماهیت تحولآفرین تصمیم ایران را برای هدف قرار دادن مستقیم اسرائیل برای نخستینبار تحتالشعاع قرار دهد.
این تحولی است که میتواند به ایجاد قواعد جدید درگیری در منازعه طولانی دو قدرت خاورمیانه منجر شود و میتواند محاسبات اسرائیل را برای هدف قرار دادن مواضع ایران در آینده تحت تاثیر قرار دهد. پیش از حمله ایران به اسرائیل، اسرائیل گفتهبود که انتقام میگیرد و به نظر میرسد که این کار را کرد اما حمله اسرائیل یک واکنش کاملاً محاسبه شدهبود که هدف آن جلوگیری از تشدید مجدد تنش و واکنش ایران بود.
این حمله مواضع نظامی مرتبط با نیروی هوایی را هدف قرار داد و نه مواضع غیرنظامی و هستهای را که متناسب با هدفهای انتخابشده ایران در حمله چند روز قبل بود. اسرائیل به شکل واضحی از برعهده گرفتن مسئولیت این حمله خودداری کرد، هر چند اشارههای مشخصی ارائه داد که اگر کسی تردیدی داشت، مطمئن شود کار، کار اسرائیل بود. این اقدام به ایران فرصت داد که حمله اسرائیل را انکار کند و کل قضیه را دستکم بگیرد تا با حفظ وجهه خود بتواند عدم واکنش فوری به این اقدام را مشروع جلوه دهد.
اسرائیل هم تلاش کرد تا به دلیل واکنش محدود به شلیک ۳۰۰ پهپاد، موشک کروز و بالستیک، اقدامهایی انجام دهد که وجهه خود را حفظ کند. منابع اسرائیلی مدعی شدند که اسرائیل قصد داشت عملیات بسیار بزرگتری اجرا کند، اما تحت فشار غرب این عملیات را محدود کرد. اسرائیل درسهای زیادی از اقدام برای مقابله با تهاجم ایران گرفت. این اقدام مشترک با همکاری ایالات متحده آمریکا، اردن، عربستان سعودی، فرانسه و بریتانیا انجام شد. اسرائیل همواره از خوداتکایی و آزادی عملش در اقدام نظامی بهعنوان اصل اساسی در دکترین امنیتیاش یاد میکرد، هرچند در واقع همواره متکی به چراغ سبز و حمایت نظامی آمریکا بود.
در پی حمله موشکی و پهپادی ایران، این موضوع که اسرائیل مجبور است در چارچوبی اقدام کند که آمریکاییها با آن موافق باشند، برای افکار عمومی اسرائیل واضحتر شد. همزمان اهمیت اسراتژیک روابط مسالمتآمیز (هرچند محدود) اسرائیل با اردن هم از همیشه روشنتر به نظر میرسد. این موضوع باعث شد که اظهارنظرهای مکرر راستگراهای افراطی اسرائیل که نسبت به کارایی روابط با اردن تردید داشتند، کاملاً رد شود. موضوع دیگری که عیان شد، این بود که همکاری استراتژیک میان آمریکا، عربستان سعودی و اسرائیل که در مقابله با حملههای حوثیها از ۷ اکتبر تاکنون شروع شدهبود، به مسائل دیگر هم تسری پیدا میکند.
اسرائیل برای اینکه در آینده بتواند در مقابله با ایران توفیق پیدا کند، باید شراکتهای منطقهای خود را تقویت کند. چنین شراکتی را اسرائیلیها میتوانند با قرار گرفتن در مسیر راهکار دودولتی به بهترین نحو تامین کنند. قرار گرفتن در مسیر راهکار دودولتی باعث زمینهسازی برای عادیسازی روابط با عربستان سعودی میشود و میتواند وضعیت روابط منطقهای اسرائیل را بهبود بخشد. در همین شرایط اسرائیل و ایران احتمالاً به وضعیت قبلی منازعه باز میگردند. گروههای نیابتی ایران، بهویژه حزبالله، همچنان در مرزهای اسرائیل چالش ایجاد میکنند و احتمالاً اسرائیل به اقدامهای مخفیانه علیه اهداف ایرانی مرتبط با برنامه هستهای و همچنین با هدف محدود کردن حضور ایران در سوریه، ادامه خواهد داد.
اسرائیل احتمالاً از این موضوع رضایت دارد که یکی از نتایج درگیریهای آوریل این بود که ایران تنها در صورتی پاسخ مستقیم نشان میدهد که حمله به خاک خود (از جمله تأسیسات دیپلماتیک خارج از کشور) انجام شدهباشد. چنین خط قرمزی برای استمرار عملیات اسرائیل منطقی به نظر میرسد. اسرائیل و ایران در زد و خورد اخیرشان نشان دادند که هر دو عاقلانه رفتار میکنند و منازعه را در سطحی که تمایل دارند، محدود نگه میدارند.
در این چارچوب با استفاده از کانالهای دیپلماتیک غیرمستقیم میان ایران و آمریکا (برای مثال از طریق دیپلماتهای سوئیسی) به آنها اجازه میدهد تا پیامهای ضروری را به یکدیگر برسانند. اسرائیل به شکل روزافزونی اهمیت وساطت چندجانبه را قبول کردهاست، همانطور که در گفتوگوهای جاری برای آزادی گروگانها هم مشخص است. این مسئله یک پیشرفت مهم محسوب میشود که باید با تلاشهای اسرائیل برای سرمایهگذاری روز یک کانال گفتوگو مرتبط با ایران همراه شود.
ضرورت افزایش مداخله آمریکا
برایان کاتولیس، پژوهشگر ارشد سیاست خارجی آمریکا در اندیشکده مؤسسه خاورمیانه
برای سالیان دراز، کشورها و بازیگران غیردولتی محدودیتهای قدرتشان را در شرایط توازن ظریف و بیثبات خاورمیانه کبیر میسنجیدند. یک دهه پیش ظهور دولت اسلامی عراق و شام (داعش) نمونهای از این زورآزمایی بود که باعث شد ایالات متحده و شرکای کلیدیاش در منطقه گرد هم بیایند تا این تهدید استراتژیک علیه نظام منطقهای و ثبات جهانی را از بین ببرند.
منازعه علنی میان ایران و اسرائیل که در هفتههای گذشته از یک دهه جنگ سایه سر برآورد، تازهترین نمونه از تلاش این دو دولت مهم برای سنجیدن محدودیتهای قدرتشان است. خیلی ساده ممکن است در هیاهوی ناشی از دستورکارهای سیاسی رقیب، نگرشهای سیاسی، پروپاگاندا و جنگ اطلاعاتی که حول محور حملات موشکی و پهپادی بین دو طرف ایجاد شدهاست، نکته بنیادین پنهان بماند: ایران و اسرائیل یکدیگر را در طول سالیان از طریق حملات تروریستی، ترور اشخاص، جنگ نیابتی و دیگر ابزارهای پنهانی به چالش میکشیدند، اما حالا همه چیز علنی شدهاست.
حتی همین جنگ سطح پایین بین اسرائیل و ایران، بسیار محدود بود و هزینههای بشری و اقتصادی ناچیزی داشت، بهخصوص در مقایسه با جنگهای داخلی که در طول سالیان اخیر در بخشهای دیگر منطقه در سوریه، عراق، یمن، سودان و لیبی دیدیم. دو طرف میخواستند به یکدیگر پیامی بفرستند و ببینند که طرف مقابل چگونه پاسخ میدهد اما هیچیک نمیخواستند کاری کنند که شرایط از کنترل خارج شود.
نکته کلیدی دیگری که در هیاهوی اظهارنظرها در مورد طنابکشی ایران و اسرائیل مغفول ماند، نقش ویژه آمریکا در جلوگیری از تشدید بیشتر تنش در منطقه بود. بهرغم تمام سروصداها و اظهارنظرهای جانبدارانه که از سوی وابستگان جناحها و ایدئولوژیهای مختلف در مجادله سیاستگذاری خاورمیانهای آمریکا بیان میشود، واقعیت بنیادین این است که حضور نظامی آمریکا و دیپلماسی بیسروصدای آن مشوق اصلی حفظ تا حدودی خویشتنداری از سوی دو طرف اصلی، یعنی اسرائیل و ایران بود.
ایالات متحده یک ائتلاف بالفعل و غیررسمی در منطقه ایجاد کردهاست که نهتنها با داعش مقابله کند، بلکه در مقابل تهدید روزافزون ایران و شبکه شرکایش از حوثیها در یمن گرفته تا حزبالله در لبنان و گروههای شبهنظامی در فلسطین، عراق و سوریه واکنش نشان دهد. این ائتلاف تقریباً تمامی موشکها و پهپادهایی را که ایران استفاده کرد تا اسرائیل را هدف قرار دهد، سرنگون کرد. در عین حال این دیپلماسی آمریکا با اسرائیل و هماهنگی بیسروصدا با شرکای عرب بود که واکنش اسرائیل به غوغای ایران را محدود نگه داشت. این واقعیتها چه معنایی برای آینده دارد؟
نخست اینکه ایالات متحده آمریکا باید به ایفای نقش رهبری خود برای پیشبرد ادغام امنیتی شرکایش در منطقه ادامه دهد، البته درحالیکه به صورت عملگرایانه محدودیتهای ناشی از شکاف اعتماد و اطمینان را در نظر میگیرد. هیچ قدرت خارجی دیگری، نه چین، نه روسیه و نه هیچ کشور اروپایی، روابط عمیق و گستردهای به اندازه آمریکا در سراسر منطقه ندارد تا بتواند در مقابل تهدید منطقهای و به شکل روزافزون جهانی که از سوی ایران و شرکای منطقهایاش ایجاد میشود، محافظت کند. دوم اینکه ایالات متحده آمریکا باید نقش دیپلماتیک خود را برای کاهش تنش در سراسر منطقه تشدید کند و از دیپلماسی بیسروصدا برای کمک کردن به بازیگران برای عقب نشستن از لبه پرتگاه جنگ گستردهتر، استفاده کند.
معنایش این است که واشنگتن باید هماهنگی نزدیکی با شرکایش برای ادغام منطقهای و حرکت به سمت ایجاد کشور فلسطینی داشته باشد؛ مسئلهای که اغلب، ولی نه همه، شرکای آمریکا در خاورمیانه از آن حمایت میکنند. نهایتاً اینکه ایالات متحده باید صداهایی را در مباحث داخلی سیاستگذاری که استدلال میکنند حضور نظامی و دیپلماتیک آمریکا در خاورمیانه بیش از آنکه کمککننده باشد، مانع ثبات در منطقهاست، کنار بزند. رویدادهای چند ماه گذشته نشان داد که این دیدگاهها با واقعیت خاورمیانه نسبتی ندارند. خاورمیانه امروز از مداخله افزونتر، متعادلتر و ثابتقدمتر منفعت بیشتری میبرد.
خطوط قرمزی که شکست
چارلز لیستر، مدیر برنامه سوریه و ضدتروریسم و افراطیگری در اندیشکده مؤسسه خاورمیانه
دههها بود که خصومتی که نشانه بارز رابطه اسرائیل و ایران بود، زیر سایههایی از طریق خرابکاری، حملات سایبری، گروههای پنهانی، گروههای نیابتی و نیروهای ویژهای که پشت خط دشمن عمل میکردند، به وقوع میپیوست. هرچند این منازعه بیتردید خشونتبار و اغلب مرگبار بود، اما برای سالیان دراز عمدتاً در سایه و به صورت نامتقارن در چارچوب خطوط قرمز اعلامنشده استمرار داشت. این خطوط قرمز باعث سطحی از پیشبینیپذیری و باعث اطمینان میشد که فرورفتن وضعیت در تشدید خطرناک تنش امکانپذیر نباشد یا دستکم بسیار غیرمحتمل باشد.
ماه گذشته همه این شرایط تغییر کرد. به صورت روشمند از خطوط قرمز عبور شد. همه چیز با حملهی یک آوریل اسرائیل به ساختمان مجاور کنسولگری ایران در دمشق شروع شد که به مرگ کل کادر رهبری نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شام، از جمله ژنرال محمدرضا زاهدی، منجر شد. ۱۲ روز بعد، در تاریخ ۱۳ آوریل، واقعه ناگزیر روی داد و ایران حمله متقابل انجام داد. 330 پهپاد انتحاری و موشک بالستیک و کروز از آنسوی خاورمیانه به سمت اسرائیل شلیک شد.
در اقدام فوقالعادهای از همکاری نظامی بینالمللی ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، فرانسه، اسرائیل، اردن و دیگر بازیگران منطقهای تقریباً همه این تسلیحات را رهگیری کردند و به صورت مؤثر آنچه را که میتوانست یک حمله هوایی بیسابقه باشد، خنثی کردند. روز ۱۸ آوریل اسرائیل با شلیک چند موشک بلو اسپارو به سمت ایران با استفاده از جتهای جنگندهای که بر فراز عراق پرواز میکردند به سمت یک سامانه راداری سپاه پاسداران که از تاسیسات هستهای نطنز دفاع میکرد، بیرون شهر اصفهان پرتاب کرد.
هرچند این اقدام یک حمله حداقلی بود که با هدف نمایش دسترسی اسرائیل و هشدار به ایران برای اجتناب از تشدید بیشتر انجام شدهبود، ایران همچنان توانایی واکنش غیرمتقارن خود را از طریق نیروهای نیابتیاش حفظ کرد. چشم در برابر چشم بیسابقه و خطرناک ایران و اسرائیل در هفتههای گذشته یک اقدام دولت علیه دولت بود، درحالیکه نیروهای نیابتی ایران همچنان به اقدامهای گذشته خود بدون هیچ تغییری ادامه میدادند. یک استثنا، شرکای شبهنظامی ایران در عراق و سوریه بودند که از اوایل ماه فوریه حملاتشان را بیسروصدا به نیروهای آمریکایی متوقف کردند.
در گذشته ایران هر موقع احساس میکرد که توسط اقدامهای اسرائیل تحریک شدهاست، از نیروهای نیابتیاش در سوریه و عراق برای ضربه متقابل استفاده میکرد، البته مستقیماً اسرائیل را هدف قرار نمیداد، بلکه نیروهای آمریکا را بهعنوان منبع فشار غیرمستقیم به اسرائیل هدف قرار میداد. این ابزار وقتی ایران میخواهد حمله به اصفهان را با روشهای غیرمتقارن جبران کند، مجدداً میتواند مورد استفاده قرار گیرد. در روزهای ۲۱ و ۲۲ آوریل، نیروهای نیابتی ایران دستکم ۳ حمله به نیروهای آمریکایی در عراق و سوریه انجام دادند که نخستین نمونه از این حملات پس از بیش از ۱۰ هفته توقف محسوب میشد.
از سرگیری این حملات تصادفی نیست و هرچند میتواند نشانهای از بازگشت به پویاییهایی باشد که پیش از یک آوریل منازعه را اداره میکرد، اما چنین توصیفی بیجهت خوشبینانه است. وقتی که از خطوط قرمز عبور شد، این خطوط دیگر مبهم و نامشخص باقی خواهند ماند. در چنین شرایطی هم از دیدگاه دولتها و هم نیروهای نیابتی فضای عملیاتی بسیار حساستر است و بیش از پیش در معرض تشدید خواسته یا ناخواسته تنشها قرار دارد.
ائتلاف سهجانبه زیر فشار جنگ
راس هریسون، پژوهشگر ارشد اندیشکده مؤسسه خاورمیانه
در مورد از سرگیری رقابت ابرقدرتها در خاورمیانه بسیار قلمفرسایی شدهاست. اما پس از حمله حماس در تاریخ ۷ اکتبر ۲۰۲۳ به نظر میرسد که روسیه و چین صحنه را در خاورمیانه به آمریکا واگذار کردهاند و به نظر میرسد که روی تمایل و توانایی آمریکا برای کنترل اشتهای اسرائیل به انتقام و همچنین جلوگیری از سرریز کردن جنگ فراتر از غزه، حساب باز کردهاند. با این حال در پی حمله ایران به اسرائیل در نیمه ماه آوریل و واکنش اسرائیل به این حمله، فهم این مسئله که مسکو و پکن چگونه میتوانند در جلوگیری از تشدید تنش میان ایران و اسرائیل نقش بازی کنند، اهمیت پیدا میکند.
انگیزههای زیادی برای مسکو و پکن وجود داشت که پس از ۷ اکتبر، کمتر از گذشته در منطقه فعال باشند. یکی از دلایل، این واقعیت بود که این دو کشور ابزارهای نظامی و دیپلماتیک محدودی داشتند که بتوانند از تشدید درگیری در غزه جلوگیری کنند. عامل دیگر این است که روسیه و چین در غزه منافع کمتری نسبت به ایالات متحده آمریکا به عنوان متحد کلیدی اسرائیل، دارند.
اما توضیح استراتژیکتری هم در این مورد وجود دارد که چرا روسیه و چین حضور خود را کمتر کردند. یکی از این دلایل این است که هر دو کشور از ۷ اکتبر به این سو مفت و مجانی از اقدامهای ایالات متحده سود میبرند. برای روسیه جنگ غزه و نقش تسلیحات آمریکا در اقدامهای مرگبار اسرائیل باعث شد تا توجهها از اقدامهای سبعانه مسکو در اوکراین منحرف شود، به اضافه اینکه واشنگتن به سادگی در معرض اتهام استاندارد دوگانه قرار گرفت.
برای چین هم به همین ترتیب نسبت به شش ماه پیش دیگر توجه کمتری به تایوان وجود دارد. چین در عین حال از تلاش آمریکا برای تامین امنیت در آبراه کلیدی دریای سرخ که مورد حمله حوثیها قرار گرفتهبود، منفعت برد. علاوه بر اینها روسیه و چین از افول جو بایدن، رئیسجمهور آمریکا در صحنه جهانی و داخلی به دلیل حمایت بیقید و شرط از اسرائیل سود بردند. اما روز یک آوریل، زمانی که اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق حمله کرد، همه چیز تغییر کرد. از آن زمان، منازعه از یک جنگ سایه که عمدتاً مشتمل بر شبهنظامیان ایران میشد، به یک جنگ مستقیم میان ایران و اسرائیل بدل شد.
حالا روسیه و چین، سود و زیان بیشتری از نتیجه این منازعه میبرند. نه روسیه و نه چین از شعلهور شدن جنگ گسترده منطقهای در خاورمیانه سود نمیبرند. روسیه متوجه شدهاست که طولانی شدن جنگ میتواند باعث بیثبات شدن جایگاه بشار اسد در سوریه و پایگاه قدرتمند روسیه در منطقه، شود. مسکو و پکن در صورتی که یک جنگ جدی باعث بیثباتی ایران، بهعنوان متحدی برای هر دو کشور شود، بازنده میدان خواهند شد.
در عین حال اگر نتیجه منازعه باعث توفیق آمریکا در منطقه شود هر دو کشور بازنده خواهند بود. اما به دلیل اختلافهای جدی در منافع چین و روسیه، شباهتهایشان همینجا متوقف میشود. روسیه منافع زیادی در توفیق دیپلماسی ندارد چراکه از شراکت با یک دولت یاغی دیگر به شکل ایران به لحاظ دیپلماتیکِ منزوی بهرهمند میشود. همچنین توفیق دیپلماسی که باعث پایان جنگ غزه شود و آرامش را به خاورمیانه بازگرداند بار دیگر توجهها را به اوکراین بر میگرداند.
ثبات در عین حال میتواند باعث کاهش قیمت نفت شود؛ موضوعی که بیش از پیش اقتصاد تحت تحریم روسیه را زیر فشار قرار میدهد. دست آخر اینکه دیپلماسی میتواند به نفع واشنگتن باشد؛ مسئلهای که روسیه علاقهمند است به هر قیمتی از آن اجتناب کند. به عبارت دیگر هرچند روسیه علاقهای به جنگ تمامعیار در منطقه خاورمیانه ندارد، همزمان از استمرار منازعه و فقدان دیپلماسی کاهش تنش سود میبرد.
در عوض ثبات کلی در منطقه به نفع چین است. چین منافع بیشتری در دیپلماسی دارد، البته زمانی که این دیپلماسی در چارچوب منافع خودش باشد. نخست اینکه چین علاقهمند است از توافق آشتی که با وساطت پکن میان ایران و عربستان سعودی برقرار شد، حفاظت کند؛ توافقی که در صورت گسترش جنگ به خطر میافتد. در عین حال جنگ میتواند باعث افزایش شدید قیمت نفت شود که باعث فشار بیشتر بر اقتصاد چین میشود که همین حالا هم با چالش مواجه شدهاست.
نهایتاً اینکه چین به لحاظ اقتصادی و استراتژیکی از توانایی مناسبات اقتصادی با همه بازیگران منطقه منفعت بردهاست؛ موضوعی که با وقوع جنگ به مخاطره میافتد. هم چین و هم روسیه خواهان اجتناب از یک جنگ فراگیر در خاورمیانه هستند. اما انتظار میرود که چین بیشتر از روسیه از دیپلماسی منفعت ببرد. نکته پیچیده اینجاست که هم روسیه و هم اسرائیل علاقهمندند که منازعه جاری در نقطه جوش باقی بماند، چراکه رهبران هر دو دولت در صورت توقف جنگ با واقعیتهای مخاطرهآمیزتری مواجه میشوند. در برابر، چین و آمریکا ممکن است منفعت مشترکی در ثبات داشتهباشند، هرچند دیدگاه آنها نسبت به آنکه ثبات چگونه باشد، متفاوت است. به جای رقابت بر سر صلح آمریکایی (Pax Americana) یا صلح چینی (Pax Sinica) واشنگتن شاید بتواند بر روی یک همکاری مشترک با پکن برای ایجاد بنیادهای خاورمیانهای امنتر و باثباتتر حساب کند و همزمان نقش سنتی مخرب مسکو را محدودتر کند.
عکس: ایرنا