جامعه بدون زنان، جامعه از خودبیگانه
هنگام صحبت از فضای عمومی نباید از نظر دور داشت که فضای عمومی از دو بعد فیزیکی (معابر اصلی و فرعی، میادین، پارکها و دیگر مکانهای عمومی) و ذهنی (میزان آزادیهای سیاسی، امکان کنشگری اجتماعی و سیاسی در قالب تشکلهای مدنی مستقل از دولت و حاکمیت) تشکیل میشود.
هنگام صحبت از فضای عمومی نباید از نظر دور داشت که فضای عمومی از دو بعد فیزیکی (معابر اصلی و فرعی، میادین، پارکها و دیگر مکانهای عمومی) و ذهنی (میزان آزادیهای سیاسی، امکان کنشگری اجتماعی و سیاسی در قالب تشکلهای مدنی مستقل از دولت و حاکمیت) تشکیل میشود. ترکیب درست و ارتباط متقابل این دو بُعد با یکدیگر به ایجاد فضای عمومی میانجامد که برای همه افراد به یک اندازه سهم و حق قائل است.
طبق گفته مورخان و باستانشناسان، از حدود شش هزار سال پیش شهرها از دل اجتماعات روستایی-کشاورزی سربرآوردند اما آنچه شهرهای نوظهور را از جوامع روستایی متمایز میکرد، گستردگی و رشد اندازه آن نبود، بلکه جریانها و نهادهایی بودند که متولد شدند، پیوسته رشد کردند و درنهایت اساس جوامع شهری را شکل دادند. یکی از این اصول، حقوق شهروندی است.
علاوه بر بنیادین بودن حقوق شهروندی، آنچه مهم و قابل تأمل است میزان برخورداری گروههای مختلف اجتماعی از این حقوق است. هرچه جوامع مدرن شدند، علاوه بر تغییراتی که از مختصات جوامع مدرن در حقوق شهروندی بود، احقاق آن نیز دیگر توسط دولتها نهتنها میسر نشد که در برهههایی از تاریخ شاهد تضییع این حقوق نیز هستیم.
تقریباً تمام جوامع بشری در ادواری از تاریخ ـ از گذشته تا به امروز ـ اشکالی از تضییع حقوق شهروندی را تجربه کردهاند؛ از محرومیتهای اجتماعی بهشکل کاستبندی در هند (که نشأتگرفته از طبقه اجتماعی -اقتصادی افراد است) تا دسترسی نداشتن به امکانات بهداشتی اولیه بهدلیل تفاوتهای نژادی، مذهبی و... اما یکی از مهمترین اشکال محرومیت از حقوق شهروندی، محرومیت ناشی از جنسیت است که تا امروز هم، چه درسطح خرد و چه در سطح کلان (عرصههای خصوصی همچون روابط بینفردی، خانوادگی و عرصههای عمومی فضاهای شهری) شاهدش هستیم.
هر شهروند از هر قشری و بدون در نظر گرفتن جنسیت، نژاد و... حق دارد تا بدون هیچ محدودیتی وارد فضای عمومی شده و از آن استفاده کند. همانطور که پژوهشگران و فعالان حوزه جنسیت بهدرستی به آن اشاره و بر رفع آن تاکید دارند، تبعیضاتی است که زنان بهدلیل جنسیتشان در فضاهای عمومی تجربه میکنند. هرچند میزان دستیابی به تمام این حقوق باتوجه به بسترهای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی جوامع مختلف متفاوت است.
اگر بخواهیم مشخصاً درباره جامعه ایران صحبت کنیم و بازهم از میزان استفاده زنان از فضای عمومی این جامعه بحث کنیم، نباید مختصات و حساسیت فرهنگی، عرفی و سیاسیای که نسبت به زنان وجود دارد را نادیده بگیریم. بدیهی است که استفاده از فضای عمومی، جزئی از حقوق هر فرد است و یکی از پارامترهای استفاده از فضای عمومی معابر و... و در یک کلام سیستم حملونقل که متشکل از حملونقل عمومی و وسایلنقلیه شخصی میشود. زنان مانند سایر گروههای دیگر در جامعه حق انتخاب نوع وسیله نقلیه مورد استفاده را جزئی از بدیهیترین حقوق شهروندی خود میدانند؛ البته نباید از نظر دور داشت که موضوع این گفتار، زنان مدرن در جامعه مدرن با ویژگیها و امکانات مدرن هستند.
پس ایجاد مانع یا سختگیری برای دستیابی به بدیهیترین حقوق برای یک فرد، منجر به اعتراض به اشکال و شمایل مختلف در آن گروه میشود. این گروه برای دستیابی به برخی از خواستههایش دست به کنشگری جمعی میزند و در مواردی هم موفق به جلب و جذب همراهی گروهها و بخشهای دیگر جامعه میشود و در مواردی هم این کنشگری فردی، پراکنده (بهلحاظ جغرافیایی مثلاً مناطق مختلف شهر یا کشور) اما برای حق گروهی است.
درباره رانندگی زنان با اتومبیل، حساسیتها بهشدت رانندگی با موتور بود اما زنان برای برداشتن تابوی رانندگی، هم با جامعه در سطح کلان وارد چالش و مبارزه شدند، هم با خانواده و سطح خرد. درواقع مبارزه با سدهای اجتماعی رانندگی زنان، ادامه همان مبارزه اصلی حضور در فضای عمومی بدون محدودیت ناشی از جنسیت بود.
درباره رانندگی با موتور (موتورسواری زنان) نیز با همین نوع کنشگری مواجهیم. درواقع زنان با موتورسواری در سطح شهر قصد دارند تا این پیام را هم به حاکمیت (ساختار)، هم به عموم جامعه (شهروندان) بدهند که بهعنوان نیمی از اعضای جامعه، میتوانند و باید خودشان درباره نحوه حضورشان در این فضا و فضاهای مشابه تصمیم بگیرند. نباید این را هم فراموش کرد که زنان قانون و عرف را بهخوبی میدانند و میشناسند و خواستههایشان را براساس این مبانی تنظیم میکنند؛ کنشگری زنان در ادوار مختلف تاریخی و دستاوردهایشان، شاهد خوبی برای این مدعی است.
درنهایت باید گفت، اگر جامعه نتواند یا نخواهد به این کنشگری اهمیت بدهد و به خواستههای این کنشگران پاسخ مناسب دهد، همانطور که کارل مارکس گفت با انبوهی انسان ازخودبیگانه(self Alieneation) مواجه خواهیم شد و جامعهای که نیمی از افرادش ازخودبیگانه با نهادها و ساختارهای اجتماعی شوند، دیگر نهتنها خود را همچون عامل تغییر در برابر ساختار، کنشگر نمیدانند بلکه بازیچه قواعد و هنجارهایی میبینند که روزبهروز بر وخامتش افزوده میشود.
چنین جامعهای دیگر هیچ پویایی و زایشی نخواهد داشت، چراکه نیمی از افرادش دیگر خود را متعلق به آن نمیدانند. هرچند نگاهی به تاریخ فعالیتهای زنان در عرصههای مختلف ازجمله اجتماعی، این نوید را میدهد که جامعه ایران بهویژه زنانش هنوز دچار ازخودبیگانگی نشدهاند.