| کد مطلب: ۳۸۰۷۶

واقع‌‏گرایی، رمانتیسم و سکوت مدعیان/مرور دو مورد از واقع‏‌گرایی تندروها در سیاست خارجی

کلیدواژه‌ها در تحلیل سیاسی اهمیت زیادی دارند که البته به کار بردن آن‌ها، تابعی از شرایط و مسائل روز است. در حال حاضر و در حوزه سیاست خارجی، چند واژه از جمله «لیبرال، غرب‌گرا، فریب‌خورده، غرب‌گدا، نگاه رمانتیک، واقع‌گرایی» از سوی برخی تحلیلگران و فعالان سیاسی جریان نوانقلابی استفاده می‌شود که در مجموع، اشاره به مخالفان سیاست‌های موجود از نگاه‌های مختلف، حامیان اصل مذاکره و حل مسائل با غرب و همچنین اصلاح‌طلبان از لحاظ سیاسی دارد.

واقع‌‏گرایی، رمانتیسم و سکوت مدعیان/مرور دو مورد از واقع‏‌گرایی تندروها در سیاست خارجی

کلیدواژه‌ها در تحلیل سیاسی اهمیت زیادی دارند که البته به کار بردن آن‌ها، تابعی از شرایط و مسائل روز است. در حال حاضر و در حوزه سیاست خارجی، چند واژه از جمله «لیبرال، غرب‌گرا، فریب‌خورده، غرب‌گدا، نگاه رمانتیک، واقع‌گرایی» از سوی برخی تحلیلگران و فعالان سیاسی جریان نوانقلابی استفاده می‌شود که در مجموع، اشاره به مخالفان سیاست‌های موجود از نگاه‌های مختلف، حامیان اصل مذاکره و حل مسائل با غرب و همچنین اصلاح‌طلبان از لحاظ سیاسی دارد.

آن‌ها معتقدند که خود دارای نگاه واقع‌گرایانه به حوزه سیاست خارجی و نظام بین‌الملل هستند و هر کس آن سوی خط باشد، نگاهی رمانتیک دارد.  شناخت منظومه فکری تندروها چه در حوزه داخلی و چه در حوزه خارجی، دشوار است.

چراکه اصولاً از یکسری تئوری مشخص پیروی نمی‌کنند. علاوه بر اینکه بیشتر در قید هیجانات ذهنی، آموزه‌های خاص سیاسی – ایدئولوژیک و نگاه‌های محفلی هستند، از کلیدواژه‌ها برای ضربه زدن به طرف مقابل استفاده می‌کنند.  آن‌ها اگرچه در تحلیل‌هایشان از تغییر داینامیک نظام بین‌الملل صحبت می‌کنند، اما در نهایت معتقدند که جهان در حال تبدیل به دو اردوگاه آمریکایی و ضدآمریکایی است.

یک طرف اروپا و آمریکا هستند و یک طرف چین و روسیه و کشورهای جنوب جهانی که دارند با هم می‌جنگند. درحالی‌که اصل جنگ آن‌ها بر سر منافع است و زمانی که با یکدیگر به توافق برسند، ثانیه‌ای را برای تحصیل منافع مشترک از دست نمی‌دهند. اما این جریان متفاوت هستند. حتی سازوکارهایی مانند بریکس و شانگهای را هم با همان عینک آمریکایی و ضدآمریکایی نگاه می‌کنند. درحالی‌که به غیر از روسیه که از زمان جنگ اوکراین درگیر تحریم است، چین و هند به عنوان دو کشور مهم بریکس از شرکای تجاری بزرگ ایالات متحده محسوب می‌شوند.

آن‌ها برای بیشتر کردن سهم خود مبارزه می‌کنند نه نابود کردن آمریکا، اروپا یا هر قطب دیگری در نظام بین‌الملل. در نگاهی دیگر، سیاستمداران هر کشوری که موضعی تند علیه آمریکایی‌ها بگیرند، آن‌ها از آن موضع استقبال می‌کنند. حتی مشاهده شده که یکی از تئوریسین‌های آنان، هر کشوری که چنین موضعی می‌گیرد را بخشی از محور مقاومت می‌شمارد. با این حساب، کانادا و دانمارک هم بخشی از محور مورد نظر آن‌ها محسوب می‌شوند. اما زمانی که همین سیاستمداران برای حل مشکل خود با آمریکایی که تندترین مواضع را علیه آن گرفتند گفت‌وگو می‌کنند یا با رئیس‌جمهور آن کشور دیدار می‌کنند، در لاک سکوت فرو می‌روند. اینجا بن‌بست تحلیلی به وجود می‌آید.

مگر نه اینکه کشور ایکس و ایگرک هم جزوی از این محور شده بودند؟ پس چرا باید درباره تلاش آن‌ها برای حل مشکل سکوت کنند؟ یک جای این منظومه فکری می‌لنگد.  آن‌ها به این موضوع توجه جدی نشان نمی‌دهند که تقریباً هیچ کدام از این کشورها، شرایط داخلی و خارجی ایران را ندارند. از جمله اینکه هیچ کدام از این کشورهای مورد اشاره تحت سخت‌ترین رژیم‌ تحریمی دنیا که آمریکا بر یک کشور اعمال کرده، نیستند. از نظر آنان تاکتیک صادرات نفت از طریق ناوگان سایه و فروش انحصاری آن به پالایشگاه‌های قوری در چین، یک راهبرد و راهکار است که می‌توان کشور را با آن اداره کرد. در این میان نیز چون تحریم‌ها رفع نمی‌شود، فقط همین مسیر را باید ادامه داد چون راهی وجود ندارد.

باید با چمدان پول برد و آورد یا پول نفت را دور دنیا و در شبکه‌های تراستی بچرخانیم، کمیسیون و تخفیف بدهیم تا وارد کشور شود. در حالی که این مسیرها صرفاً فضای تنفسی برای کشور ایجاد می‌کند و نمی‌تواند ادامه داشته باشد. ادامه این مسیر و تنگ‌تر شدن حلقه تحریم‌های اقتصادی، کشور را به سمت نقطه‌ای بحرانی حرکت می‌دهد اما آن‌ها نمی‌خواهند این مسئله را قبول کنند. آن‌ها حتی رمانتیک نیستند، این نوعی از وهم است. وقتی از آن‌ها می‌پرسیم چرا یک ایرانی نمی‌تواند در یک بانک چینی حساب باز کند، باز هم جواب‌مان سکوت است.

وقتی ایران را با چین مقایسه می‌کنند و می‌گویند آن‌ها در خصوص تعرفه‌ها جلوی آمریکا ایستادند و ما هم می‌توانیم، می‌توان سوالی از آن‌ها پرسید: جمعیت چین را داریم؟ قدرت اقتصادی آن را؟ قدرت نظامی و وسعت سرزمینی؟ دعوای اقتصاد اول و اقتصاد دوم دنیا چه ارتباط و شباهتی به وضعیت ما و آمریکا دارد؟ وقتی خبر احتمال کاهش تعرفه‌های دو طرف در جریان جنگ تجاری را می‌شنویم، دیگر از صحبت‌های هیجانی آن‌ها خبری نیست.

وقتی می‌گوییم چرا چین و روسیه که روابط خوبی با ایران دارند هم از برخی سیاست‌های هزینه‌ساز حمایت نمی‌کنند، باز هم پاسخ سکوت است.  در سلطه‌گر بودن آمریکا شکی نیست. اما کشورها همواره تلاش می‌کنند مسائل را با یکدیگر حل کنند. بسیاری از آن‌ها اجازه نمی‌دهند مسائل‌شان با کشور مهمی مثل آمریکا، چین یا روسیه به این شکل انباشته و در هم پیچیده شود. اما ما این اجازه را دادیم، تحریم روی تحریم گذاشتیم، روابط دیپلماتیک را برقرار نکردیم و امروز هم درگیر عواقب آن هستیم. همانقدر که تندروهای آمریکایی به این مسیر ضربه زدند، تندروهای ایرانی گاهی از آن‌ها سبقت گرفتند. چون بیش از حد درگیر تبلیغات و مسائل ذهنی خود بودند. مسائلی سنخیتی با واقعیت‌ها ندارد.

همین تفکر ایران را ذیل تحریم‌های شورای امنیت سازمان ملل برد و برجام با برجام بودنش و حتی اینکه پس از ۳ سال از کار افتاد، فقط توانست ۱۰ سال کشور را از شر این قطعنامه‌ها خلاص کند. قطعنامه‌هایی که ممکن است تا چند ماه دیگر برگردد. آن‌ها در سالی که گذشت تلاش‌های زیادی کردند که ایران را وارد جنگ منطقه‌ای کنند اما به هر دلیلی موفق نشدند و البته چون معتقدند پزشکیان در شورایعالی امنیت ملی جلوی اقدامات این جریان را گرفته، همچنان در تلاش برای کنار زدن و تحت فشار قرار دادن او هستند.

همین امروز هم ابایی از تخریب مسیر دیپلماسی حداقلی شکل گرفته میان ایران و آمریکا از مسیر عمان ندارند. آیا درگیر کردن کشور در بازی‌هایی که ظرفیت و امکانات آن را نداریم و قربانی کردن منافع ملی، واقع‌گرایی محسوب می‌شود؟ واقع‌گرایی شما به این نقطه ختم می‌شود؟

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه تیتر یک
آخرین اخبار