روند جدایی انقلابیون
ایده شکلدهی و تاسیس تشکلهای دانشجویی (فارغ از گرایش چپ، راست یا انقلابی) که بخواهد گفتمان حاکم را در فضای دانشگاهها نمایندگی کند، ایدهای شکستخورده است که با تعابیر جدید نیز نمیتوان آن را نجات داد. دلیل این مسئله نیز، تضاد و تعارض مبنایی فضای دانشگاه و شکاف و موضع انتقادی نسل جوان دانشجو در قبال وضع موجود است که اصولاً، تاسیس نهادهایی از بالا و در جهت دفاع از گفتمان و ارزشهای حاکم را دچار امتناع میسازد و صرفاً، شکافها و تعارضات درون دانشگاه و میان دانشجویان و حاکمان را دامن میزند.
شیخ اجل سعدی در یکی از ابیاتش که جایگاه ضربالمثل در میان فارسیزبانان یافته، میفرماید: «عاقبت گرگزاده گرگ شود/ گرچه با آدمی بزرگ شود». واژه «گرگ» و گرگزادگی در این بیت، مصداق همان اصل است که در مَثَل مناقشه نیست. چنانکه مصداق بیت سعدی را میتوان در عالیترین سطوح بشری یافت و مثلاً موسی بنعمران یا یوسف کنعان را یاد آورد که در قصر فرعون و عزیز مصر بزرگ شدند؛ اما نهفقط خصلت فراعنه پیدا نکردند، بلکه بر مبنای ذات الوهی خویش رشد یافتند و در نهایت، بر ساختار فرعونی تاختند؛ یکی (موسی) با انقلاب و دیگری (یوسف) با استحاله و اصلاحات. با پیشرفت جوامع که با گسترش تحصیلات، تجربیات بیرونی، تاثیرات رسانهای، تنوع الگوهای سبک زندگی و دیگر عوامل اکتسابی اجتماعی همراه بوده است، به نظر میرسد نقش عوامل ژنتیکی در رشد و سرنوشت افراد کاهش یافته است.
گویی در دورانی که به تعبیر نیچه، «خدا مرده است» و انسان در پرتو جدایی از آسمان و تقدیرهای فرازمینی در جهت تعیین رفتار و شکلدهی اندیشه خود گام برمیدارد و نوعی سکولاریسم فلسفی بر زندگی بخش بزرگی از آدمیان سایه انداخته است؛ نقش عوامل زیستشناختی نیز کمرنگ شده است و با اقتباس از نیچه میتوان مدعی شد: «ژنتیک مرده است».
در جهان امروز، نهفقط انتسابات نسلی و شجرهشناختی ملاک و معیار شرافت و اشرافیت نیست؛ بلکه برخورداری از چنین مواردی، اغلب پارامتری منفی برای آقازادگان و نزدیکان و وابستگان سیاستمداران و مقامات و حتی ورزشکاران و هنرمندان نامدار محسوب میشود. چنانکه چند سال قبل، سخن آقازادهای درباره بهرهمندیاش از «ژن خوب» موجب موجی از کنایهها و انتقادها علیه او، پدرش و حتی جریان سیاسی منتسب شد.
اما این «ژنگریزی» یا نقض مَثَل سایره «گرگزادگی»، فقط در سطح افراد و اشخاص صدق نمیکند. در سطح نهادهای اجتماعی و سیاسی نیز، میتوان چنین روندی را یافت و صورت بست. به تعبیر دقیقتر، همانطور که در عصر جدید، راه پسران از پدران و دختران از مادران در موارد زیادی جدا میشود و دیگر، کمتر پسری شغل پدرش را ادامه میدهد و کمتر دختری همچون مادرش میپوشد و خود میآراید؛ در سطح نهادی نیز، چنین روندی قابلاحصاست. چهبسا نهادهایی که در قانون اساسی با هدف و کارکردی آزادیخواهانه یا در جهت تحدید و مشروطهسازی قدرت تعریف و تاسیس شدهاند، اما کارکرد کنونی آن کاملاً در تضاد با خواست و گفتمان خبرگان و پدران قانون اساسی است. در مورد نهادهای انقلابی خارج از قانون اساسی و نیز تشکیلات سیاسی مورد حمایت و برکشیده و برساخته ساختار سیاسی نیز، چنین کارکرد وارونهای را میتوان سراغ گرفت. تشکلهای دانشجویی شاید یکی از بهترین نمونهها برای تبیین این ایده است که تشکیل و تاسیس یک نهاد اجتماعی-سیاسی، الزاماً در جهت خواست مؤسسان و بنیانگذاران و حامیان آنان عمل نمیکند.
دفتر تحکیم وحدت: از خط امام تا اپوزیسیون
1- این روند، از همان نخستین تشکل دانشجویی برآمده از حکومت و گفتمان خط امام قابل ردیابی است. جریان دانشجویان پیرو خط امام که با تسخیر سفارت آمریکا، خواسته یا ناخواسته مسیر تحولات پس از انقلاب را تغییر دادند و سپس با اقتباس گفتهای از امامخمینی، خود را «دفتر تحکیم وحدت» نامیدند؛ اتحادیهای دانشجویی که برآمده از انجمنهای اسلامی دانشجویان دانشگاههای سراسر کشور بود. انجمنهای اسلامی، دانشجویان خط امام و دفتر تحکیم وحدت اصولاً با این هدف شکل گرفتند که در سطح دانشگاه و عرصه عمومی در برابر جریان چپ رادیکال (اعم از مارکسیستی حزب توده و چریکهای فدایی خلق و یا مارکسیستی-مذهبی مجاهدین خلق) قرار بگیرند و در سطح کلان و عرصه سیاسی، در برابر جریان لیبرال (نهضت آزادی و جبهه ملی با محوریت مهدی بازرگان) عمل کردند و در نهایت، با تسخیر سفارت دولت موقت را به نقطه استعفا کشاندند.
اما پس از حذف و حاشیه رفتن این دو جریان، تحولات سیاسی درون ساخت قدرت موجب دودستگی و انشعاب در بلوک حاکم شد و از جمله جریان دانشجویی خط امام را نیز، بهتدریج از بازوی دانشجویی کل حکومت به نماینده جریان چپ (خط امام) تبدیل کرد. تحولات داخلی و خارجی انتهای دهه 1360 و ابتدای دهه 1370 اما بسترساز تجدیدنظرطلبی و بازنگری بطئی اما مبنایی در جریان چپ خط امام شد؛ روندی که با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی آغاز شد و با دومخرداد 1376 به اوج رسید. تغییر مشی و نگرش جریان چپ و بهویژه دفتر تحکیم وحدت چنان بود که این تشکل که در زمان تاسیس منتقد جدی بازرگان و نهضت آزادی بود و سقوط دولت موقت را رقم زد، از اواسط دهه 1370 و بهویژه پس از دومخرداد به میزبان و متحد سران نهضت آزادی و جریان ملی-مذهبی و نیز روشنفکران دینی و حتی برخی چهرههای سکولار تبدیل شد و عملاً، پس از حمله به کوی دانشگاه به جریان دانشجویی اپوزیسیون تبدیل شد و سوژه حذف و برخورد نهادهای امنیتی و جریانهای رادیکال راست قرار گرفت تا جایی که دچار انشعاب و انحلال شد.
پیام دانشجو: از امام خامنهای تا نامه به رهبری
2- با دور شدن تدریجی دفتر تحکیم وحدت از اهداف و گرایشهای مورد نظر بلوک حاکم و ظاهر شدن آن در مقام منتقد گفتمان و جریان حاکم پس از عصر بنیانگذار، ساخت حاکم به سمت تاسیس و تشکیل تشکلهایی دانشجویی موازی دفتر تحکیم وحدت حرکت کرد. این گرایش، در یک سطح با تاسیس تشکیلات رقیب و همسو با جناح راست بود که به شکلگیری «جامعه اسلامی دانشجویان» انجامید؛ تشکلی که به جریان راست سنتی در دهه 1360 و محافظهکاران (در قالب «جبهه پیروان خط امام و رهبری») در دهه 1370 گرایش و همسویی تام و تمام داشت.
بااینحال، از ابتدا روشن بود که جریان سنتی راست توان و ظرفیت و نسبتی با فضای دانشجویی ندارد. چنانکه در دومخرداد، هر قدر دفتر تحکیم وحدت و انجمنهای اسلامی همسو با جریان چپ خط امام در به میدان آوردن و پیروزی سیدمحمد خاتمی مؤثر بودند؛ جامعه اسلامی دانشجویان در جلب حمایت بدنه دانشجویی به سود علیاکبر ناطقنوری ناکام ماند. اما گرایش تاسیس تشکل رقیب دفتر تحکیم وحدت، تنها سویه جناحی و محافظهکارانه نداشت. جریان حاکم برای به حاشیه راندن تشکیلات دانشجویی جناح چپ، به تاسیس اتحادیهای موازی با نام مشابه روی آورد که اتفاقاً، ایدهها و شعارهایی چپگرایانه و عدالتخواهانه هم میداد و از جمله، همچون دفتر تحکیم وحدت منتقد جدی دولت وقت (هاشمیرفسنجانی) بود.
بااینحال، این تشکیلات که «اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهها و مراکز آموزش عالی» نامگذاری شد، برخلاف دفتر تحکیم وحدت خود را ذیل گفتمان ولایتفقیه و مهمتر از آن، ولیفقیه جدید معرفی میکرد. حشمتالله طبرزدی که دبیرکل و شاخصترین چهره این جریان بود و نشریهای تحت عنوان «پیام دانشجوی بسیجی» را منتشر میکرد، تا آنجا پیش رفت که از عنوان «امام خامنهای» برای نام بردن رهبری جدید سود جست. اما خیلی زود، رویکرد انتقادی و رادیکال که برآمده از ذات جنبش دانشجویی است؛ بر مواضع و گفتمان و لحن این تشکیلات جدید و برساخته نیز سایه انداخت، تا آنجا که گوی سبقت را در رادیکالیسم و گرایش به اپوزیسیون از دفتر تحکیم وحدت ربود.
حال، نام نشریه این جریان از «پیام دانشجوی بسیجی» به «پیام دانشجو» تغییر کرده بود و طبرزدی نهفقط رهبری نظام را با لفظ «امام» خطاب نمیکرد، بلکه نامههای انتقادی و تندی خطاب به مقام رهبری مینگاشت؛ مسیری که طبرزدی و اعضای تشکیلاتش را از جمع خودیها بیرون کرد تا جایی که در دو دهه گذشته، هرازچندگاه به اتهامی و با پروندهای، راهی زندان میشوند.
انقلابیون جدید: از وفاداری تا انتقاد
3- تجربه شکستخورده برساخت تشکلهای دانشجویی اما، پس از طبرزدی نیز به اشکال دیگر تداوم یافت. مهمترین تشکل دانشجویی از این سنخ، «بسیج دانشجویی» است که با وجود فرازونشیبهایی که داشته است، همچنان در نقش رسمیترین تشکیلات دانشجویی همسو و وفادار به نظام سیاسی و با انتساب و بهرهگیری از امکانات و ظرفیتهای نیروی مقاومت بسیج فعالیت میکند.
بسیج دانشجویی، با آنکه بیش از صبغه دانشجویی، صبغهای شبهنظامی دارد؛ اما در سالهای اخیر مواضع انتقادی پررنگتری را از خود به نمایش میگذارد که اوج آن، بیانیهها و مواضع هشدارآمیز و انتقادی آن درباره ناآرامیهای سال گذشته، برخوردها و خشونتها و نیز عملکرد دولت مورد حمایت جریان «انقلابی» (دولت سیدابراهیم رئیسی) بوده است. در واقع، بسیج دانشجویی نیز پای در مسیری نهاده که سه دهه قبل، دفتر تحکیم وحدت در آن گام نهاد. این الگو، از سوی جریان دانشجویی دیگری با عنوان «جنبش عدالتخواه دانشجویی» به شکل جدیتر و رادیکالتری طی دو دهه گذشته طی شده است؛ تا آنجا که چهرههای شاخص این جریان در دوران دانشجویی (همچون سلمان کدیور، وحید اشتری و...) و پدر معنوی آنان (سعید زیباکلام) به نقد مبنایی و ساختاری وضع موجود روی آوردهاند. تا آنجا که برخی رسانههای حاکم در مقام نقد اساسی آنان برآمدهاند و عدالتخواهان را به «تعبیر وارونه رویای عدالت» متهم میکنند.
در واقع، طیف عدالتخواه تقریباً همان مسیر تشکیلات طبرزدی را طی کرده است و صرفاً، در بیان و مواجهههای خود، ملاحظهکارتر بوده است و هنوز در مقابل کلیت سیستم قرار نگرفته است. در کنار اینها، تشکیلات برساختهای که با عناوین مشابه یا انشعاب از «اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان (دفتر تحکیم وحدت)» از اوایل دهه 1380 با نامهایی چون «دفتر تحکیم وحدت (طیف شیراز)» و «اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل» شکل گرفتند؛ با آنکه هیچگاه تاثیر و جایگاه بسیج دانشجویی و جنبش عدالتخواه را پیدا نکردند، اما آنها نیز در سالهای اخیر و با روشن شدن ناکارآمدی و بیمبنایی شعارها و ادعاهای «جریان انقلابی» در دولت و مجلس، در قبال این جریان دچار مسئله شدهاند و در فرصتهایی چون روز دانشجو یا دیدار اخیر با رهبری، به طرح صریح نقدها و به پرسش کشیدن وضع موجود روی آوردهاند.
با این بررسی اجمالی است که میتوان گفت ایده شکلدهی و تاسیس تشکلهای دانشجویی (فارغ از گرایش چپ، راست یا انقلابی) که بخواهد گفتمان حاکم را در فضای دانشگاهها نمایندگی کند، ایدهای شکستخورده است که با تعابیر جدید نیز نمیتوان آن را نجات داد. دلیل این مسئله نیز، تضاد و تعارض مبنایی فضای دانشگاه و شکاف و موضع انتقادی نسل جوان دانشجو در قبال وضع موجود است که اصولاً، تاسیس نهادهایی از بالا و در جهت دفاع از گفتمان و ارزشهای حاکم را دچار امتناع میسازد و صرفاً، شکافها و تعارضات درون دانشگاه و میان دانشجویان و حاکمان را دامن میزند.
دیدار اخیر نمایندگان تشکلهای دانشجویی با رهبری و نقدهای صریح آنان، بار دیگر شکست ایده مرکزی «تشکلیابی از بالا» و «حامیپروری در دانشگاه» را نشان داد؛ گرچه هنوز دانشجویانی باشند که به امید کسب مناصب و مشاغل در دوران فراغت از تحصیل، به چنین تشکلهایی بپیوندند و شعارها و گفتارهای رسمی را پی گیرند...