بررسی ریشهها و پیامدهای تشدید تنش میان تهران و تلآویو
نقطه عطف خاورمیانه با نتایج نامشخص
ترور دوتن از فرماندهان بلندپایۀ سپاه قدس و پنج نظامی دیگر ایران در محل کنسولگری جمهوری اسلامی در دمشق توسط نیروهای اسرائیلی، نقطه عطفی در روند جنگ غزه محسوب میشود. با آنکه جمهوری اسلامی عملیات ۷ اکتبر شبهنظامیان حماس علیه اسرائیل را ابتکاری مختص خود آنان دانسته و هرگونه دخالت در طراحی و اجرای آن را رد کرده است، اما محافل امنیتی و نظامی اسرائیل اساسا شکلگیری پدیدهای به نام «محور مقاومت» را به جمهوری اسلامی نسبت میدهند و تحرکات نظامی گروههای عضو این محور را محصول توصیه و مشورت فرماندهان سپاه قدس قلمداد میکنند.
از نگاه نهادهای اسرائیلی، جمهوری اسلامی در مواجههاش با «دولت عبری» شیوۀ پیچیدهای در پیش گرفته است؛ بدان صورت که خود را از معرض جنگ مستقیم دور نگه دارد و در عین حال، گروههای متحد و یا به قول اسرائیلیها «نیابتی» خود را برای جنگ علیه اسرائیل تجهیز و ترغیب و هدایت کند.
سران برخی جناحهای اسرائیلی بهخصوص نفتالی بنت، نخستوزیر پیشین، این فرمول و قاعده را به زیان «دولت عبری» میدانند و معمولا با توصیف محور مقاومت بهعنوان مار یا افعی تهدیدآمیزی که سر آن در تهران و دست و پاهایش در سراسر خاورمیانه است، به بیانِ غیردیپلماتیک خود خواهان «کوبیدن سر مار در ایران» بودهاند! با این حال، درگیری مستقیم اسرائیل با ایران، موضوع مورد علاقۀ آمریکا و متحدان اروپایی و عرب آن و حتی برخی محافل داخلی اسرائیل نیست، زیرا تبعات چنین جنگی چنان آثار ویرانگری در منطقه به دنبال دارد که میتواند تا سالیان دراز تمامی خاورمیانه را در بیثباتی فاجعهآمیزی غرق کند.
از همین رو، نهادهای آمریکایی از همان فردای عملیات 7 اکتبر، توضیح جمهوری اسلامی در مورد بیاطلاعی آن از عملیات حماس را به درجاتی پذیرفتند و نقش مستقیم ایران را در عملیات رد کردند. محافل اسرائیلی نیز کم و بیش با این ارزیابی کنار آمدند چراکه در ابتدای بحران، خواهان تمرکز بر نوارغزه و نابودی حماس بودند و عملاً آمادگی و امکان درگیری با ایران را نداشتند.
با گذشت زمان اما از حیث گفتمانی ظاهراً تغییری در نگرش اسرائیلیها برای چالش مستقیم با ایران پدید آمده است. جنگ در غزه در واقع به نقطهای بغرنج رسیده است. اسرائیل از جانب جامعۀ بینالمللی از جمله متحد نزدیکش آمریکا به شدت تحت فشار است که برای کمکرسانی به مردم آواره و گرسنۀ شهرهای نوارغزه تمهیدی بیاندیشد و از حمله به آخرین پایگاه شبهنظامیان حماس در شهر مرزی رفح بپرهیزد تا زمینه برای آتشبس موقت و سپس دستیابی به فرمولی سیاسی برای پایان دادن به این فاجعه پیدا شود.
دولت راستگرای افراطی نتانیاهو مخالف آغاز روند سیاسی است و از طرفی ارتش و نهادهای امنیتی اسرائیل بر این باورند که جمهوری اسلامی نهفقط برای ناکامی عملیات آنها در نوارغزه به گروههای متحد و همسوی خود کمک میکند، بلکه برای شکست ابتکار سیاسی مورد نظر آمریکا نیز نقشههایی در سر دارد.
از همین رو، اسرائیل فرماندهان بلندپایۀ سپاه قدس در دمشق را در مکانی دیپلماتیک هدف قرار داده است تا با ایجاد تغییراتی در قواعد بازی، هم توجه افکار عمومی جهان را از فاجعۀ انسانی در نوارغزه دور کند و هم آنچه را که «خطر ایران برای کشورهای عرب» مینامد به یاد رهبران این کشورها بیاورد تا در رویکرد و محاسباتشان نسبت به جنگ غزه تجدیدنظری صورت دهند.
در واقع، با تشدید جنگ لفظی بین اسرائیل و ایران و احتمال فراگیر شدن آتش جنگ در منطقه، ماجرای غزه عملاً از نقطۀ ثقل توجه رسانهها و افکار عمومی مردم جهان تا حدودی کنار رفته و در عوض گمانهزنی دربارۀ چگونگی واکنش جمهوری اسلامی به ترور فرماندهان سپاه قدس به مسئلۀ اول منطقه و جهان تبدیل شده است.
از سوی دیگر، در روزهای اخیر در مورد نقش ایران در ایجاد بیثباتی در اردن و کرانۀ باختری گزارشهایی در مطبوعات عربی منتشر شده است که میتواند رابطۀ ایران با عربها را از تعادل پدیدآمده در دوران شش ماه گذشته خارج کند.
سازمان فلسطینی الفتح که زمام امور و ادارۀ دولت خودگردان را در کرانۀ باختری رود اردن در دست دارد، در روزهای اخیر با صدور بیانیهای شدیداللحن علیه جمهوری اسلامی، آن را به تلاش برای ثباتزدایی و ایجاد هرج و مرج در کرانۀ باختری متهم کرده است.
رسانههای متعلق به عربستان نیز حضور خیابانی مردم اردن در برابر سفارت اسرائیل در امان را به اخوانالمسلمین و همینطور جمهوری اسلامی نسبت داده و تهران را به کوشش در جهت باز کردن جبهۀ تازهای علیه اسرائیل از سمت رود اردن متهم کردهاند.
این نوع تحرکات میتواند حساسیت کشورهای عرب را نسبت به اقدامات ایران در منطقه افزایش دهد و آنها را به سمت نوعی همدلی پنهان با اسرائیل در مواجههاش با جمهوری اسلامی هدایت کند؛ یعنی نوعی بازگشت به دورانی که اسرائیل میکوشید خود را بهعنوان حامی و ناجی کشورهای عرب در برابر آنچه «تهدید ایران» مینامید، معرفی کند!
در حقیقت، ترجیح اسرائیل این است که جنگ خود در غزه و همینطور درگیری با گروههای شبهنظامی عرب در خاورمیانه را جنگ خود علیه جمهوری اسلامی قلمداد کند تا دست بازتر و میدان مانور وسیعتری در برابر کشورهای عربی پیدا کند.
با این همه، این ترجیح عمدتاً معطوف به جنبۀ گفتمانی و تفسیری و رسانهای موضوع است زیرا اسرائیل تا زمانی که از آمادگی کامل داخلی و منطقهای و بینالمللی برخوردار نباشد، به خطر رویارویی مستقیم با ایران تن نمیدهد.
از این رو، آنها خطر حمله به کنسولگری جمهوری اسلامی در دمشق و ترور جمعی از سپاهیان را به قصد آغاز جنگی مستقیم و فراگیر به جان نخریدند و ظاهراً بر این باورند که تهران هم مثل آنان با موانع و محدودیتهایی برای درگیر شدن عملی مستقیم در جنگ روبهروست.
هدف آنها از عملیات دمشق، تغییر در زاویۀ نگرش مردم و برخی رهبران عرب به منازعۀ جاری است که در سطح خود نقطه عطفی با نتایج نامعلوم در روند تحولات منطقه به شمار میرود.