| کد مطلب: ۱۴۳۲۵
موازنه بین انتخاب و اجبار

موازنه بین انتخاب و اجبار

مقامات کشور به صراحت اعلام کرده‌اند که به حمله هوایی اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق پاسخ خواهند داد. اقدام اسرائیل در این حمله غیرقانونی و غیرانسانی و ناگزیر کردن ایران در پاسخ به این حمله، به نگرانی‌های افکار عمومی در خصوص احتمال گسترش درگیری در خاورمیانه دامن زده است. با این حال، در عرصه واقعیت، باید این گزاره بدیهی و پیش چشم را پذیرفت که درگیری گسترده منطقه‌ای همین حالا نیز در جریان و از ۷اکتبر به بعد هر هفته دامنه این درگیری گسترده‌تر شده و تحولات جدیدی رقم خورده است.

ریشه این تحولات نه‌تنها حمله هفتم اکتبر حماس، بلکه تغییرات استراتژیک در نظم منطقه‌ای است که از چند دهه پیش آغاز شده و مدام در حال شکل‌گیری بوده و حالا به نقطه عطف خود رسیده است. از این جهت می‌توان گفت که حمله هفتم اکتبر حماس نه یک رخداد خلق‌الساعه بلکه ادامه یک روند طولانی‌مدت در تغییر نظم منطقه‌ای بوده است. کاملاً روشن است که ایران در حال گسترش و تحکیم نفوذ خود در مناطق اطراف اسرائیل است. در این مناطق، اسرائیل توان زیادی برای تهدید بازیگران غیردولتی مورد حمایت ایران ندارد. البته در شرایط فعلی، رویارویی مستقیم و گسترده به نفع هیچ‌کدام از طرفین نیست اما تشدید درگیری می‌تواند تا حدودی جهان عرب را بی‌ثبات کند و این بی‌ثباتی هرچند محیط استراتژیک و امنیتی اطراف ایران را ناامن می‌کند اما در عرصه عمل بیشتر به ضرر اعراب است چراکه می‌تواند اسلامگرایان تندرو سنی را بار دیگر قدرتمند کند.

حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق از برخی جهات حمله‌ای خاص بود؛ نخست اینکه، در این حمله تعدادی از فرماندهان عالی‌رتبه سپاه پاسداران به شهادت رسیدند. آنطور که وب‌سایت اکسیوس به نقل از مقامات آمریکایی گزارش کرده، اسرائیل تنها اطلاعاتی کلی را صرفاً چند دقیقه قبل از حمله، به دولت بایدن ارائه کرده است. آمریکا همچنین اعلام کرده که دخالت نداشتن خود در حمله اسرائیل را به اطلاع ایران رسانده است. اما از شواهد امر اینطور برمی‌آید که تهران از این توضیحات قانع نشده و در نتیجه اعتراض خود را به آمریکا از طریق دولت‌های سوئیس و عمان به اطلاع واشنگتن رسانده است. چند ساعت بعد از حمله نیز اعلام شد که شورایعالی امنیت ملی جلسه اضطراری برگزار کرده و ظاهراً در این جلسه در خصوص چگونگی پاسخ به اقدام اسرائیل توافقی حاصل شده است.

اسرائیلی‌ها در طول سال‌ها ده‌ها بار تأسیسات ایران را هدف قرار داده‌‌اند. نگاهی به عملیات‌های ترور اسرائیل از اواخر پاییز امسال نشان می‌دهد که در این حملات 17 فرمانده سپاه پاسداران توسط اسرائیل ترور شده‌اند. کاملاً بدیهی است که سپاه پاسداران اقداماتی را برای افزایش سطح امنیت فرماندهان خود صورت دهد. هرچند که فرماندهان سپاه در سوریه قاعدتاً در مقابل حملات هوایی دشمن توانایی چندانی برای بازدارندگی ندارند اما در عین حال می‌توانند در تجمعات و برگزاری جلسات خود محتاط‌تر عمل کنند. هر چند شاید حضور در ساختمان‌های دیپلماتیک یکی از پارامترهای احتیاطی سپاه باشد، اما با اقدام اخیر اسرائیل مشخص شد که این رژیم دیگر هیچ ابایی از هدف قرار دادن ساختمان‌های دیپلماتیک نیز ندارد.

مهمتر از آن، به شهادت رسیدن تعداد زیادی از افسران ارشد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نشان می‌دهد که اسرائیل اطلاعات لحظه‌به‌لحظه از محل تجمع آنها در اختیار داشته است. در اختیار داشتن چنین اطلاعاتی نمی‌تواند صرفاً از طریق رصد و نظارت حاصل شود. چنین اطلاعاتی تنها زمانی به دست می‌آید که اسرائیل در سوریه عامل اطلاعاتی داشته باشد. سوال این است که آیا ممکن است اسرائیل در تشکیلات امنیتی سوریه نفوذ کرده باشد؟ بنابراین عقل حکم می‌کند که ایران در این خصوص نیز بررسی‌های لازم را صورت دهد. شاید هم در ادامه شاهد احتیاط بیشتر در به اشتراک‌گذاری اطلاعات میان نیروهای ایران و عوامل سازمان امنیت سوریه باشیم.

در هر صورت این رخدادها در مقایسه با تحولاتی که در نتیجه جنگ غزه در منطقه در حال ظهور است، تا حدودی کم‌رنگ است. این جنگ، جنگی است که تاکنون ده‌ها هزار غیرنظامی فلسطینی را به کشتن داده و بحرانی انسانی ایجاد کرده که دو میلیون نفر دیگر را تحت تأثیر قرار داده است. کشورهای عربی در خوشبینانه‌ترین حالت، بازیگران ثانویه این بحران هستند. ترکیه به‌عنوان یک قدرت غیرعربی در خاورمیانه با هر دو طرف این جنگ رابطه دارد، اما نتوانسته است از این رابطه استفاده کند. حتی ایالات متحده نیز نتوانسته جنگ را متوقف کند و تلاش‌های اخیرش هم برای برقراری آتش‌بس موقت بشردوستانه تنها به عمیق‌تر شدن شکاف میان واشنگتن و تل‌آویو منجر شده است.

بنابراین دور از باور نیست اگر بخواهیم بگوییم که خاورمیانه امروز عملاً در حال تبدیل شدن به فضای نبرد بین ایران و اسرائیل است. شاید بتوان گفت که این تحول نتیجه طبیعی مسیری است که خاورمیانه در 20 سال گذشته طی کرده است. حمله آمریکا به عراق و قیام‌های بهار عربی در سال 2011 بسیاری از رژیم‌های خودکامه منطقه را بی‌ثبات کرد و ایران از پی این بی‌ثباتی و نبردش با گروه‌های تندرو مسلح، نظیر داعش در منطقه، توانست خلأ استراتژیک در منطقه را پر کند.  پس از این، این ایالات متحده بود که برای خنثی کردن فعالیت‌های داعش در خاورمیانه وارد عمل شد و به این صورت حتی اگر خودش هم نمی‌خواست در راستای منافع ایران عمل کرده و موجب شد که گستره نفوذ ایران تا مدیترانه وسعت یابد.

رخداد بعدی حمله عربستان سعودی به یمن بود که با هدف وارد آوردن ضربه به ایران انجام شده بود. اما در نتیجه این حمله و شکست مفتضحانه در آن، موجب ظهور حوثی‌ها به‌عنوان نیروی مسلط در یمن شد و به این ترتیب و با توجه به روابط نزدیک حوثی‌ها با تهران، ایران توانست پایگاهی دیگر در منطقه را به جمع پایگاه‌های خود بیافزاید و در دریای عرب و دریای سرخ نیز جای پایی برای خود ایجاد کند. این مختصات تشریح‌شده پس از حمله اسرائیل به غزه و جوشش افکار عمومی منطقه در راستای ایده ایران برای مبارزه با اسرائیل بسیج شد. اسرائیل از شمال و جنوب متحمل حملاتی شد. پهپادها و موشک‌ها از یمن، عراق و سوریه به سوی اسرائیل شلیک شدند.

در شمال نیز حزب‌الله لبنان تلفاتی را بر اسرائیل وارد کرد.  ایران از ابتدای جنگ در غزه همواره تحت فشار قدرت‌های غربی بوده و به‌طور خاص آمریکا و انگلیس بر ایران فشار وارد کردند تا از نفوذ خود برای متوقف کردن حملات گروه‌های مسلح مورد حمایتش در منطقه استفاده کند. این مطالبه از ایران نشان‌دهنده این واقعیت است که کاهش حمایت بین‌المللی از اسرائیل و به‌طور خاص، درگرفتن بحث‌هایی در خصوص مشروط کردن کمک‌های آمریکا به اسرائیل در واشنگتن، موضع ایران و گروه‌های مورد حمایتش را تقویت کرده است.

در اینجاست که اسرائیل احساس خطر کرده و دست به اقدامات عجیبی نظیر حمله به کنسولگری ایران در دمشق می‌زند. این اقدام اسرائیل است که می‌تواند روند تنش را تشدید کرده و سرعت دهد. با این وجود عاملی ساده موجب می‌شود که باور کنیم رویارویی مستقیم ایران و اسرائیل بعید است و آن هم فاصله جغرافیایی دو طرف با هم است. این عامل بعلاوه برخی پارامترهای تهدیدآمیز دیگر جنگ پایدار و گسترده میان دو طرف را بعید می‌سازد.  اسرائیل در غزه  زمینگر شده و کابینه نتانیاهو در داخل با مخالفت‌های افکار عمومی مواجه است. از سوی دیگر حزب‌الله لبنان و حوثی‌های یمن نیز مدام اسرائیل را به خود مشغول داشته‌اند.

ایران نیز همواره نشان داده که هیچ علاقه‌ای به ورود مستقیم به درگیری‌های منطقه‌ای ندارد. ایران تمایلی ندارد در یک جنگ دیگر وارد شود. از این جهت است که از گروه‌های مسلح هم‌فکر با خود در منطقه حمایت می‌کند چراکه خودش تمایلی به ورود به جنگ ندارد. از سوی دیگر ایران نیز در داخل با مشکلات اقتصادی روبه‌روست و وضعیت سیاست داخلی در ایران و همچنین وضعیت اجتماعی و افکار عمومی در کشور بیش از هر زمان دیگری نیازمند ثبات و آرامش است. واقعیت این است که کشور در شرایط فعلی تاب‌آوری ورود به یک درگیری مستقیم و همه‌جانبه را ندارد.

نکته دیگر که باید به آن توجه داشت، این است که کاهش حمایت‌های جهانی از اقدامات اسرائیل در غزه به‌خصوص پس از هدف قرار گرفتن چند امدادگر خارجی توسط اسرائیل، کاملاً در راستای منافع ایران است. بنابراین شاید عاقلانه‌ترین کار این باشد که ایران از تبدیل کردن خود به موضوع مناقشه، آن‌هم زمانی که تحولات در غزه به ضرر اسرائیل پیش می‌رود، خودداری کند. شاید بد نباشد ایران بیشتر به نظاره بنشیند تا تحولات غزه و ترکش‌هایش اثرات خود را بگذارد. یکی از اثرات این ترکش‌ها را می‌توان در ناآرامی‌های در جریان در اردن مشاهده کرد. اگر این ناآرامی‌ها گسترش یابد، اسرائیل از سمت شرق نیز با فشاری همه‌جانبه مواجه خواهد شد.

اما سوال مهم و اساسی این است که ایران چگونه می‌تواند برای برقراری مجدد بازدارندگی خود به این اقدام پاسخ دهد و در عین حال این پاسخ را بدون برهم زدن روندهای ذکرشده علیه اسرائیل صورت دهد؟ این موازنه‌ای حیاتی است که البته کاری بسیار دشوار است. چراکه در حال حاضر ایران و اسرائیل در چند قدمی رویارویی گسترده هستند. در چنین شرایطی احتمال اشتباه محاسباتی بسیار زیاد است و اگر هر یک از طرفین بدون محاسبه دقیق دست به اقدامی بزند، احتمال ورود کل خاورمیانه به درون یک گردباد ویران‌گر بسیار زیاد است.

دیدگاه

ویژه دیپلماسی
سرمقاله
آخرین اخبار