| کد مطلب: ۱۳۶۲۰

اصولگرایی گفتمانی که متولد نشد

سه دهه سرگردانی یک جریان بدون گفتمان سیاست‌ورزی را مختل کرده است

سیدهادی عظیمی

سیدهادی عظیمی

عضو شورای مرکزی حزب اتحاد ملت ایران اسلامی

با اعلام نتایج انتخابات مجلس دوازدهم پرونده این انتخابات بسته شد. رای آوردن نامزد‌های تندروتر اصولگرا نشان از فضایی جدید در سپهر سیاسی ایران دارد. انتخابات مجلس دوازدهم به‌نوعی پایان‌بخش میانه اصوگرا بود و نشان داد که چراغ اصولگرایان سنتی در فضای جدید رو به خاموشی است.

از انتخابات مجلس پنجم تا انتخابات مجلس دوازدهم ۲۸ سال فاصله است. دراین فاصله تحولات مهمی در عرصه سیاسی ایران رخ داد. جریانی که امروز اصولگرا نامیده می‌شود، در مجلس پنجم چهره‌هایی همچون باهنر را در تهران داشت که در انتخابات مجلس دوازدهم رای لازم را در زادگاه خود کرمان نیز به دست نیاورد. در هنگام مجلس پنجم جمعیت مؤتلفه و همفکرانش صحنه‌گردان جریان اصولگرا بودند ولی امروز مؤتلفه زیرمجموعه جریان‌های دیگر است و جایگاه تعیین‌کننده‌ای در ساختار اصولگرایان ندارد. این تغییر در طول سه دهه گذشته چرا رخ داده است؟ محافظه‌کاری جریانی مهم در هر جامعه سیاسی است. «معنای بنیادین محافظه‌کاری را باید در احترام به سنت و مخالفت با دگرگونی اساسی در حوزه‌های مختلف زندگی اجتماعی یافت».(لبیرالیسم و محافظه‌کاری، حسین بشیریه، چ دوم، ۱۳۷۹، تهران، نشر نی). در سال‌های ابتدایی دهه هفتاد جریان چپ خط امام به تدریج تغییراتی اساسی را در خود به‌وجود آورد و کوشید حول مفهوم «مردم» ساختار فکری جدید خود را سامان دهد. این عناصر تجددخواهانه که در «هیئتی نو، مجدد به میدان آمدند و تضاد میان تجددگرایی و سنت‌گرایی دوباره خود را به شکلی جدید نمایان ساخت، لباس تجدد به خود پوشانده بود؛ نوعی اسلام‌گرایی بود که با قرائتی جدید از مردم در قالب مردم‌سالاری دینی رخ نمود.» (قدرت، گفتمان و زبان، سیدعلی‌اصغر سلطانی، تهران، چ سوم، ۱۳۹۱، نشر نی). در برابر تغییرات فوق گفتمان سنت‌گرای مخافظه‌کار که «بیشتر از این حول ولایت شکل گرفته بود نیز به مفصل‌بندی عناصر جدید پرداخت که تقریباً در نقطه مقابل مفصل‌بندی گفتمان اصلاح‌طلب قرار داشت.»(همان ص ۱۵۴) معضل محافظه‌کاران سنت‌گرا در ایران از همین نقطه آغاز شد؛ زمانی که گفتمان اصلاح‌طلبی ظهور یافت، محافظه‌کاری که تبلور آن در جامعه روحانیت و مؤتلفه بود، هراسان شد. این هراس خود را در شیوه‌های سخت‌افزاری حذف و طرد مانند ردصلاحیت، توقیف و تعطیلی مطبوعات و... نمود یافت. ولی جریان محافظه‌کار برای برخورد با جریان نوظهور اصلاح‌طلبی به پیاده‌نظامی نیاز داشت که مسئولیت حمله را برعهده گیرد. همین فکر جریان محافظه‌کار را به سمت جریان‌های سنت‌گرایی سوق داد که گرایش‌های انقلابی و تمامیت‌خواهانه داشتند و از سوی دیگر اصولگرایی کوشید خود را به مثابه نظام سیاسی به شمار آورد.

تکنولوژی قدرت جمهوری اسلامی از ابتدای تاسیس خود بر پایه به‌کارگیری مومنان و تامین رضایت آن‌ها در پیشبرد اهداف و برنامه‌ها بود ولی با به‌وجود آمدن اصلاح‌طلبی، مفاهیمی که تا آن زمان در جهت تکنولوژی قدرت به کار گرفته می‌شدند، به سمت مقابله با جریان اصلاح‌طلبی و هر نوع اصلاحات تغییر مسیر داد. این تغییر مسیر موجب شد ادبیات جریان اصولگرایی به جای اینکه گفتمان خود را سامان دهد بر پایه مقابله با اصلاح‌طلبی بسیج شود و اختلاف خود را با اصلاح‌طلبان به مثابه ساختارشکنی آن‌ها تعبیر کند.

این روند حزب مؤتلفه و محافظه‌کاران سنت‌گرا را وابسته به پیاده‌نظام‌شان نمود و افول محافظه‌کاری آغاز شد. زیرا محافظه‌کاران که می‌توانستند با بسیج اجتماعی به یک جریان قدرتمند در عرصه سیاسی تبدیل شوند از یک‌سو حیات خود را به جریان‌های سنت‌گرای رادیکال گره زد و از سوی دیگر با یکی کردن خود با حکومت، رقابت را بی‌معنا ساخت. بدین‌ترتیب محافظه‌کاران که باید نگهبان سنت و مخالف با دگرگونی‌های اساسی باشند و می‌توانستند با نفوذ به جامعه، بدنه اجتماعی خود را سامان دهند، به سمت پیاده‌نظام رادیکال خود رفتند. افول محافظه‌کاری در جامعه ایران از غیریت‌سازی با اصلاح‌طلبان و تلاش برای جلب رضایت پیاده‌نظام رادیکال به‌جای ساماندهی اجتماعی آغاز شد. این روند محافظه‌کاری را به سمتی برد که به تدریج پیاده‌نظام به فرماندهی رسیدند و محافظه‌کاران را زیر فرمان خود بردند. به این ترتیب واگذاری پیاده‌نظام به واگذاری اختیار تصمیم‌گیری رسید. گمان محافظه‌کاران این بود که سنت‌گرایان انقلابی همواره برادران کوچک باقی می‌مانند. درحالی‌که برادران کوچک روزی بر برادران بزرگ شوریدند تا نظم سیاسی مطلوب خود را پیگیری کنند و نقش واسطه برادران بزرگ میان خود و نهاد‌های قدرت را کنار گذاشتند. در طول سه دهه گذشته فقدان جریان محافظه‌کار مذهبی با بدنه اجتماعی قدرتمند سپهر سیاسی ایران را سرگردان ساخته است. اصلاح‌طلبی نیز در غیاب یک جریان محافظه‌کار واقعی توان بازی‌سازی سیاسی ندارد. انتخابات مجلس دوازدهم نشان داد که بدنه اصولگرا دیگر به محافظه‌کاران به چشم رجل سیاسی خود نمی‌نگرد؛ جریانی که می‌توانست بدنه اجتماعی قدرتمندی داشته باشد، اینک بدنه مشخصی نیز ندارد. معضلی که برادران لاریجانی، باهنر و مؤتلفه با آن درگیرند و عده‌ای اصلاح‌طلبان به غلط گمان می‌کنند با ائتلاف با آن‌ها امکان شکل دادن به جریان میانه را دارند.

عدم تولد گفتمان اصولگرایی در طول سه دهه گذشته گرانیگاه سیاست در ایران است و اصلاح‌طلبی را نیز بی‌معنا می‌سازد. محافظه‌کاران کوشیدند با ائتلافی جریان سنت‌گرای رادیکال اصولگرایی را به وجود آورند ولی این گفتمان هیچ‌گاه متولد نشد. سرگردانی محافظه‌کاری در سپهر سیاست ایران به سرگردانی سیاست‌ورزی رسیده است. در این شرایط غیریت‌سازی به جای نیل به رقابت تعبیر به ساختارشکنی می‌شود و اصولگرایان که بخشی از مجموعه حکومت شده‌اند، توان خود را برای سازماندهی اجتماعی از دست داده‌‌اند.

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی