| کد مطلب: ۱۲۴۸۳

چند وچون اعدام

عمادالدین باقی

عمادالدین باقی

جامعه‌‏شناس و فعال حقوق‌‏بشر

اجرای مجازات‌ اعدام طبق قانون باید اطلاع‌رسانی شود. قبلاً در مطبوعات و یا سایت دادگستری‌ها اطلاع‌رسانی می‌شد ولی اکنون جز در موارد خاص، اطلاع‌رسانی نمی‌شود. برای مثال قوه قضائیه اعدام محمد قبادلو و بعد از آن ۴ جوان کُرد را به جرم جاسوسی اطلاع‌رسانی کرد که چون هر دو جنبه سیاسی هم داشت بازتاب گسترده‌ای پیدا کرد درحالی‌که چند روز پیش از آن شنیده شد که در زندان دیگری ۱۱ نفر به جرم قاچاق مواد مخدر اعدام شدند ولی حتی خبر آن هم انتشار پیدا نکرد. گاهی این تصور ایجاد می‌شود که انتشار برخی خبرها نشانه این است که: رشته کار از دست در رفته و یا تعمداً هر روز ماجرایی درست می‌شود تا ماجرای قبلی تحت‌الشعاع قرار گیرد و افکار عمومی درگیر شود و از مسائل بنیادی یا مسائلی که توجه مردم به آنها به زیان اصحاب قدرت است، غافل بماند. در هر صورت کراراً از طرق مختلف اخبار مجازات اعدام در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی می‌آید و واکنش‌هایی را برمی‌انگیزد. برخی از واکنش‌ها طبعاً در موافقت است به‌ویژه از سوی رسانه‌ها و عوامل حامی حکومت و برخی واکنش‌ها هم انتقادی یا اعتراضی‌اند که نشانه پویایی و زنده بودن یک جامعه است. هرچند برخی از آنها ممکن است صرفاً عاطفی بوده و فاقد پشتوانه حقوقی باشند. ولی یکی از عوام‌فریبی‌ها این است که برخی افراد، مخالفت علمی با مجازات اعدام را به حمایت از جرم‌ و‌ مجرم تعبیر می‌کنند که این کار ‌غیراخلاقی است. یک روزنامه شناخته‌شده چند سال پیش به نگارنده اتهام حمایت از قاتلان را زد درحالی‌که هیچ انسان خردمند و منصفی با مجازات قاتل و مجرم مخالف نیست و بحث فقط بر سر دو قضیه است:۱- عادلانه بودن دادرسی و۲- کیفیت مجازات.

بنابراین، اگر کسی از اعدام یک انسانی ناراحت شد؛ نمی‌توان علیه او اقامه دعوا کرد. اگر کسی از کشته شدن هر انسانی چه‌گناهکار چه بیگناه، متأثر و ناراحت نشود انسان نیست و حتماً مشکلی دارد که باید درمان شود. اصلاً فرض کنیم یک محکوم به اعدام واقعاً در یک دادرسی عادلانه محکوم و باز فرض می‌کنیم آن محکوم تروریست باشد. امام علی(ع) در زمان جنگ صفّین نه‌تنها از کشته شدن، بلکه از دشنام دادن به کسی که در حال جنگ ‌و‌ کشتن او و یارانش بود نیز اظهار ناراحتی می‌کند و می‌گوید به آنها ناسزا نگویید بلکه دعای‌شان‌ کنید.

(إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَینِنَا وَ بَینِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِم)  اما اکنون اگر کسی طبق رویه امام علی همین اعدامی‌ها را دعا کرد فوراً می‌شود مدافع تروریست و علیه او پرونده درست می‌کنند درحالی‌که متأثر شدن از اعدام کسی و بر زبان آوردن آن، به‌معنای دفاع از اتهام یا جرم او نیست. واقعیت این است که در دنیایی که۱۵۰ کشور از ۱۹۳ کشور جهان، مجازات اعدام را یا لغو یا متوقف کرده‌اند و بخشی از آنها هم کشورهای اسلامی هستند، این یک مسئله جدی و مورد بحث حقوقدانان و ‌جامعه‌شناسان و دین‌پژوهان است و نمی‌توان با این شیوه‌ها با آن برخورد کرد.

اعدام و قتل از یک خانواده‌اند از این جهت که نتیجه هر دوی آنها حذف انسان و سلب حیات است اما از نظر شکلی، «قتل» یک جنایت و خشونت غیرقانونی است ولی اعدام، سلب حیات در فرایندی قانونی با تشریفات دادرسی است. به همین دلیل تفاوت بزرگ این دو عمل این است که در اولی اقدامی فردی است که ممکن است بر اثر هیجان، خشم، سودجویی یا عوامل و انگیزه‌های دیگر باشد اما در دومی، اقدامی سازمان‌یافته از سوی یک دستگاه عظیم بوروکراتیک و تشکیلات اداری و سیاسی است که به صورت آگاهانه برنامه‌ریزی‌شده انجام می‌شود. هرچند برای متهم و محکوم فرصت تجدید نظرخواهی و اعاده دادرسی هم وجود دارد. برخی از حقوقدانان و فعالان حقوق بشر در دنیا دقیقاً به دلیل همین تفاوت‌ها است که از منظر عدالت کیفری، مجازات اعدام را با قتل برابر نمی‌دانند.

اعدام، کارکردهای آشکار و پنهان دارد که معمولاً در جوامعی که ژرف‌نگری غایب است بر روی کارکرد آشکار امور تمرکز می‌کنند. گرچه مطالعه طولی آثار مجازات‌ها نشان می‌دهد که در درازای زمان اثر کاهنده‌ای بر جرم نداشته است و حتی از نظرکارکرد آشکار مجازات موفقی نبوده است اما اگر بخواهیم با موافقان اعدام همنوا شویم و بپذیریم که کارکرد آشکار آن بازدارندگی بوده است اما بدون شک کارکرد پنهان آن در تناقض با کارکرد آشکارش قرار می‌گیرد و از همین طریق است که می‌توان به این سوال پاسخ داد که چرا با وجود ترس از اعدام اما جرم تکرار می‌شود؟ هنگامی که حکومت اعدام می‌کند یک القاء یا آموزش قوی در پس آن نهفته است. آموزشی که می‌گوید بهترین راه‌حل مشکل آدم‌های بد، حذف کردن‌شان از صفحه روزگار است. وقتی که این فکر جا افتاد و نهادینه شد دیگر تعیین مصداقش دست شما و حکومت نیست. اگر شهروندی از دست مامور راهنمایی و رانندگی که او را جریمه می‌کند یا به او زور می‌گوید یا از مامور بدی می‌بیند و عصبانی می‌شود، دلش می‌خواهد او را نابود کند.

هنگامی که چشم و روح و روان انسان‌ها به کشتن عادت می‌کند برای آن سیل توجیهات هم روان می‌شود و حتی آن را لذت‌بخش و مفید و بازدارنده و غیره هم می‌خوانند. برای اینکه این عادت را بتوان درک کرد باید به عادت کشتن موجودات دیگر اشاره کرد. در فرهنگ ایران امروز و همه مسلمانان کشتن گوسفند و گاو و شتر و مرغ به عنوان حیوانات حلال‌گوشت رایج است آنقدر رایج و عادی که تردید در آن موجب شبهه در عقلانیت تردیدکننده هم می‌شود. اوج احترام زیاد گذاشتن به کسی آن است که برای مهمان‌نوازی‌اش گوسفند یا گوساله‌ای را زمین می‌زنند و گوشت آن را کباب می‌کنند. بهترین غذا و پذیرایی از مهمانان هم گوشت همین حیوانات است و ماده اصلی عمده غذاهای رستوران‌ها را همین گوشت تشکیل می‌دهد. درست در نقطه مقابل آن در منطقه‌ای از هند مردمانی زندگی می‌کنند که هیچ موجود زنده‌ای را نمی‌کشند حتی موجودات خطرناک مانند مار و عقرب چه رسد که حیوانی را بخورند. اگر کسی موجود زنده‌ای را بکشد از نظر آنان عمل غریبی مرتکب شده است. آن عادت‌ها چنان است که حتی وقتی مردمانی که گوشت گوسفند را با لذت می‌خورند می‌شنوند در آسیا میان چشم‌بادامی‌ها هر موجود زنده‌ای خوردنی است حتی عقرب و سوسک و سگ و میمون و... برای‌شان چندش‌آور است. قدرت عادت به حدی است که می‌تواند کشتن و خوردن انسان را هم به اندازه کشتن و خوردن این حیوانات لذت‌بخش کند چنانکه در میان قبله آدمخواران آمازون رایج بود و یا در کنیا کسانی که انسان سفیدپوستی را خورده بودند، به نشانه افتخار سر او را بر سردرخانه‌شان نصب می‌کردند مانند اشرافی که در قدیم سر گوزن و شیر و ببر را در اتاق خود به نشانه زینت بر دیوار نصب می‌کردند. بنابراین کشتن یک عادت است نه یک ایدئولوژی، عادتی است که صورت ایدئولوژی یافته است. این عادت می‌تواند به خوردن انسان هم ارتقاء یابد. اگر امروز از خوردن انسان سخن بگوییم باورنکردنی و چندش‌آور است ولی مگر این کار با کشتن ولو به نام مجازات چه تفاوتی دارد؟

بنابراین قضاوت اخلاقی درباره این موضوع نیز تا حد زیادی وابسته به فرهنگ و عادت‌های یک جامعه است. واقعیت این است که در چند دهه اخیر دنیا به سرعت تغییر کرده و در حال تغییرات حیرت‌انگیز است.‌ فرهنگ و عادت‌های جامعه امروز ایران نیز دستخوش تغییرات جدی شده و در مسیر تحول است. به جای مقابله کردن با سیل به وسیله بیل و سینه سپر کردن جلوی تغییرات اجتناب‌ناپذیر، باید آن را به صورت علمی مدیریت و هدایت کرد و مانع از آثار تخریبی آن شد.

 

اخبار مرتبط
دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی