| کد مطلب: ۳۶۴۱
بی‏‌پناهان جنگ

بی‏‌پناهان جنگ

روایتی از عملیات لژیون بین‌المللی که در دفاع از اوکراین می‌جنگند

روایتی از عملیات لژیون بین‌المللی که در دفاع از اوکراین می‌جنگند

یکی از یکشنبه‌های اوایل اکتبر، لوک موگلسون، خبرنگار نیویورکر در رستورانی روباز در سراشیبی آندریوفسکی در مرکز شهر کی‌یف با یک مرد 37ساله آمریکایی نشسته بود. آن مرد خود را داک معرفی می‌کرد. موگلسون که تاکنون گزارش‌های بسیاری از جنگ افغانستان، سوریه و عراق نوشته است، مارس گذشته در همان خیابان، زمانی که ارتش اوکراین در برابر حمله نظامیان روسیه مقاومت می‌کرد، آپارتمانی را اجاره کرده بود. انفجارهای پراکنده و ناله‌های آژیر خطر حمله هوایی، سکوت مرگبار محله‌ای را که حالا متروکه شده، می‌شکست. اما حالا سراشیبی آندریوفسکی پر شده از زوج‌ها و خانواده‌هایی که زیر آفتاب پائیز قدم می‌زنند. هنرمندان محلی تابلوهای نقاشی رنگ روغن خود را در پیاده‌روها می‌فروشند و نوازنده‌ها ترومپت و آکاردئون می‌نوازند. داک (مخفف دکتر)، جرعه‌ای نوشید. موگلسون درباره داک می‌نویسد:
او با ریش بلند، فَکِ مربعی و چهارشانه، کت سبزرنگِ سربازی تنش کرده بود و کلاه بیس‌بالی هم که با طرح سه‌شاخه ملی اوکراین گلدوزی شده بود، به سر داشت. جای زخمِ عمیقی روی گردنش بود که مربوط به دعوایی بود که در کارولینای شمالی شخصی با کاتر، گلوی او را برش داده بود. تقریبا آخر غذایمان بود که مرد مسنی با کلاه چرمی سر میز ما آمد و با لهجه انگلیسی گفت: «لژیون بین‌المللی؟» من به داک اشاره کردم؛ مرد مسن، دستش را به سوی او دراز کرد و گفت: «فقط می‌خواستم تشکر کنم.» داک با حالتی خجالت‌زده، لیوانش را نگاه می‌کرد. پس از رفتن آن مرد، من گفتم که چنین سپاس‌گزاری‌ای باید احساس خوبی داشته باشد. داک پاسخ داد: «احساس عجیبی است.» او در بیست‌وچند سالگی‌اش، تفنگدار نیروی دریایی بود و در افغانستان و عراق، به‌عنوان مسلسل‌چی جنگیده بود. هروقت غیرنظامیان آمریکایی از او تشکر می‌کردند، همیشه احساس ناراحتی می‌کرد. زمانی که قراردادش در سال 2011 به‌پایان رسید، برای دور شدن از جنگ، خیلی مشتاق بود.
دورانی که داک به‌عنوان مهندس سخت‌افزار در منهتن کار می‌کرد، دیدگاهش نسبت به غول‌های تکنولوژی به تدریج عوض شد. ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ او را سرخورده کرده بود و او دلیل قطبی‌شدن کشور را فضای مجازی می‌دانست. ژانویه گذشته داک به گوگل خبر داد که استعفا می‌دهد. مطمئن نبود بعد از آن چه کاری می‌کند: «واقعا هیچ راه مشخصی نداشتم.» سپس در 24 فوریه، روسیه به اوکراین حمله کرد. حمله‌ای که قابل پیش‌بینی نبود.
بعدازظهر روز بعد، داک به کنسول‌گری اوکراین در مرکز شهر رفت. ورودی کنسولگری پر بود از مهاجران اوکراینی که به‌دنبال کسب اطلاعات بودند. یکشنبه آن هفته، ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین از تشکیل لژیون بین‌المللی خبر داد و از شهروندان خارجی برای عضویت درخواست کرد. داوطلبان نه‌تنها از اوکراین دفاع می‌کنند بلکه همانطور که زلنسکی اصرار داشت: «این شروع جنگ علیه اروپا، علیه زیرساخت‌های اروپا، علیه دموکراسی، علیه حقوق بشر، علیه نظم جهانی قوانین و همزیستی مسالمت‌آمیز است.»

کی جاسوس است کی نفوذی؟

دو هفته بعد، داک با یک ساک دستی پر از تجهیزات پزشکی و جلیقه ضدگلوله به ورشو رسید. به همان شماره تلفنی که از کنسولگری گرفته بود، پیامی فرستاد و به مسافرخانه‌ای در نزدیکی مرز اوکراین رفت. چندین گروه از نظامیان مرد در فضای پارکینگ پرسه می‌زدند. بعضی از آنها کیسه‌های خواب خود را در لابی ساختمان پهن کرده بودند. هیچ‌کس با داک صحبت نمی‌کرد. ترس از اینکه چه کسی جاسوس است یا نفوذی، زیاد بود. روز قبل، موشک‌های کروز روسیه، کمپ اصلی آموزش نیروهای لژیون بین‌المللی در یافوروف، شهری در اوکراین را هدف قرار داده بودند. با اینکه هیچ خارجی‌ای کشته نشد، ده‌ها اوکراینی جان خود را از دست داده‌اند. یکی از دوستانم، سرباز کهنه‌کار کانادایی که عضو لژیون شده بود، از این حمله جان سالم به‌در برد. وقتی تلفنی با او صحبت کردم صحنه‌ای را که دیده بود «حمام خون» توصیف کرد.
داک 6 ساعتی را در مسافرخانه منتظر ماند تا یک خودروی ون ظاهر شد. راننده به داک گفت که سوار شود. این تنها حرفی بود که راننده زد.
نیمی از داوطلبانی که پشت ون نشستند، اهل آمریکای جنوبی بودند. به پایگاهی در یافوروف رسیدند؛ بعد از آنکه این پایگاه مورد حمله قرار گرفت و صدها نفر از خارجی‌ها به لهستان بازگشتند. دوست کانادایی‌ام می‌گفت خیلی بهتر شد. با اینکه برخی از مبارزان سربازان کهنه‌کار معقول، ارزش‌محور با ذهنیت جنگجویانه بودند، بقیه یاغی‌های احمق و عشق تفنگ و افراطی یا ماموران پیشین پلیس بودند که وزن‌شان از 120 کیلو بیشتر بود. کمتر از یک هفته، تیر اسلحه دو سرباز به‌طور تصادفی شلیک شد. مواد مخدر و فقدان دیسیپلین اوضاع را بدتر کرده بود.
زمانی که داک به یافوروف رسید، بخش بزرگی از داوطلبان به مبارزانی متعهد تبدیل شده بودند. شاخه اصلی لژیون زیر نظر ارتش اوکراین بود اما G.U.R اداره اطلاعات وزارت دفاع اوکراین، خارجی‌ها را برای ماموریت‌های تخصصی‌تری جذب می‌کرد. داک پس از مصاحبه با یک افسر G.U.R، در گروهی سیزده نفره متشکل از برزریلی‌ها، پرتغالی‌ها، بریتانیایی‌ها و دیگران قرار گرفت. آنها درمنطقه شمالی سومی Sumy مستقر شدند تا حرکت نظامیان به سمت کی‌یف را شناسایی کنند. در آوریل، نیروهای روسی از شمال اوکراین عقب‌نشینی کردند تا تمرکز خود را در دونباس، شرق اوکراین، قرار دهند. اداره اطلاعات وزارت دفاع، داک و همرزمانش را به دونتسک فرستاد. جنگ جدی‌تر شده بود.
در طول بهار و تابستان، دو نیروی واحد داک کشته شدند و چندین نفر زخمی. بقیه به خانه برگشتند. وقتی در کی‌یف دیدار کردیم، فقط 5 نفر باقی مانده بودند. وزیر امور خارجه اوکراین در ماه مارس اعلام کرده بود که 20هزار نفر از 52 کشور علاقه‌مند به عضویت در لژیون بین‌المللی بوده‌اند. آن ماه در کی‌یف، آمریکایی‌ها و اروپایی‌های بسیاری را دیدم که مشتاق بودند در جنگ شرکت کنند. اتاقی در ایستگاه قطار نیز برای خوش‌آمدگویی آنها در نظر گرفته شده بود. لژیون بین‌المللی از افشای تعداد اعضا خودداری می‌کند اما تعداد آنها به 20هزار نمی‌رسد.
خیلی از خارجی‌ها، فارغ از اینکه چقدر باتجربه یا نخبه باشند برای واقعیت جنگ در اوکراین آماده نبودند: در امتداد خط مقدم حدودا 700 مایلی، خشونتی بی‌امان و گسترده از نوعی ناشناخته در اروپا از زمان جنگ جهانی دوم در جریان است. تحمل توپخانه‌های مدرن برای مدتی طولانی با آنچه سربازان غربی در عراق و افغانستان تجربه کردند، خیلی فرق دارد (جایی که از انحصار قدرت آتش خود لذت می‌بردند). به گفته داک زمانی که آتش‌بازی شروع می‌شود، 90درصد مردم نمی‌توانند آن را تحمل کنند، حتی اگر تجربه مبارزه در میدان جنگ را داشته باشند.
در رستوران، داک به نظر می‌رسید برای ادامه مبارزه با خود در کشمکش بود. اما دو هفته بعد تصمیم گرفت به دونتسک بازگردد. از او خواستم همراهی‌اش کنم. ارتش اوکراین در مورد شیوه مبارزه در جنگ عملکرد به‌شدت مبهمی داشته است و بسترهای تعبیه‌شده برای روزنامه‌نگاری تقریبا وجود ندارد. به‌‌رغم وسعت تاریخی این درگیری، تصور ما از میدان جنگ به‌طور گسترده‌ای از ویدیوهای کوتاه و تدوین‌شده‌ای است که دولت یا سربازان آنها را منتشر می‌کنند. با این حال به نظر می‌رسد که G.U.R تا حدی از استقلال برخوردار است و به‌طور غیرمنتظره‌ای به من اجازه داد تا داک را همراهی کنم.
10 ساعت رانندگی کردیم تا به شهری برسیم که تیم داک در آن مستقر بود؛ روستایی جنگ‌زده در 50 مایلی شمال ماریوپل. اکثر ساکنان این منطقه فرار کرده بودند. ماه می، ساختمانی که خارجی‌ها در آن زندگی می‌کردند مورد اصابت مهمات خوشه‌ای قرار گرفت: یک سرباز پرتغالی به‌شدت زخمی شد و ترکشی به پشت داک برخورد کرد. آنها حالا در یک خانه آجری عجیب و غریبی مستقر بودند که شباهتی به استراحتگاه نظامیان نداشت.
زیرزمین خانه پر بود از جعبه‌های مهمات، تسلیحات ضدجنگ و راکت‌اندازها. «تای» عضو سابق نیروی دفاعی نیوزیلند و «تی.کیو» آلمانی‌تباری بود که در لژیون خارجی فرانسه خدمت کرده بود. این دو نفر هم در زیرزمین می‌خوابیدند. یک نیوزیلندی دیگر با اسم رمزی ترتل (به معنی لاک‌پشت) و یک کهنه‌کار ارتش آمریکا که به هرینگ (به معنی شاه‌ماهی) شناخته می‌شد نیز در طبقه اول مستقر بودند. چندین اوکراینی در طبقه بالا زندگی می‌کردند. وقت شام، سربازها به نوبت نودل فوری داغ می‌کردند و ظرف‌ها را می‌شستند. برزنت سیاهی به هر پنجره‌ای چسبانده شده بود. حتی ردپای کمترین نور می‌تواند توجه پهپادهای نظارتی روسی را جلب کند. ترتل از مزیت‌های اقامت در زیرزمین به من گفت: «اگر موشک روسی به ساختمان بخورد، به لطف مهمات انبار شده فورا می‌میریم.»

کسب اطلاعات از جنگ

ترتل، رهبر تیم بود. سال 2002، در 17سالگی در ارتش نیوزیلند ثبت‌نام کرده بود، در جنگ افغانستان شرکت کرده بود و به‌عنوان پیمانکار امنیتی خصوصی در چندین کشور کار کرده بود. پشت میز اتاق کارش می‌نشست که جلوی کتابخانه‌ای دیواری قرار داشت و عملیات بعدی را طراحی می‌کرد. سال 2014، ولادیمیر پوتین از یک گروه شورشی جدایی‌طلب در دونباس حمایت کرده بود. پس از اینکه روسیه در فوریه گذشته یک حمله تمام‌عیار را علیه اوکراین راه انداخت، کنترل این منطقه تا پاولیوکا گسترش پیدا کرد: اوکراینی‌ها این روستا را در ماه ژوئن پس گرفتند. دسترسی به این منطقه از هر مسیری مستلزم عبور نیروها از زمین‌هایی است که در معرض آتش دشمنان قرار می‌گیرد. روسیه و اوکراین هر دو تجهیزات کافی برای چنین حمله‌ای را ندارند. هر دو طرف حضور خود را با کاشت شبکه‌ای از درخت‌های موازی و عمود بر هم گسترش داده‌اند و این منطقه خاکستری را بین یکدیگر تقسیم‌بندی کرده‌اند. مهم‌ترین مسئولیت تیم ترتل در دونتسک، شناسایی بود: یواشکی از لابه‌لای بوته‌های تازه درآمده عبور کنند، در منطقه خاکستری کنکاش کنند، سنگرهای روسیه را پیدا کنند و موقعیت‌های جدید برای جای‌گیری سربازان اوکراینی کشف کنند. لاک‌پشت می‌گوید که تاکتیک استفاده از شاخ و برگ برای پنهان کردن حرکات انسان منقضی شده است. قبل از آنکه ترتل به اوکراین بیاید از شغلش استعفا داد، خانه و ماشین‌اش را فروخت و رابطه‌اش را با نامزدش قطع کرد. او می‌گوید که حالا عاشق اوکراین است و دیگر آن را خانه خود می‌داند.
اولین مرحله ماموریت تیم، نظارت هوایی از خط درختان بود، وظیفه‌ای که روی دوش اُپراتور پهپاد تیم، هرینگ بود که30 سال داشت. هرینگ پس از 5 سال خدمت در ارتش آمریکا، سال 2018، پهپادی را خریده بود و خودش یاد گرفته بود با دنبال کردن نهنگ‌ها و کوسه‌ها مدرسه ماهی‌ها را پیدا کند. وقتی که فهمید پهپادها می‌توانند نقشی در جنگ اوکراین بازی کنند، بیرون گود نشستن برایش کار سختی بود. هرینگ در ایالت ایلنوی بزرگ شده و همیشه از روسیه متنفر بوده است.
اوکراینی‌هایی که در بریگاد مکانیزه 72 به عملیات شناسایی مشغول بودند، مسئولیت منطقه اطراف پاولیوکا را برعهده داشتند و سربازان خارجی رسما به آنها وابسته بودند. رمبو لاغر و ظریف بود، نیش‌خندی حیله‌گرانه داشت که به‌ندرت به خنده تبدیل می‌شد. سال 2005 پس از فارغ‌التحصیلی سه سال در ارتش اوکراین خدمت کرده بود. او قبل از اینکه وارد ارتش شود در یک شرکت مهندسی لوله‌کش بود که به اروپا، آفریقا و ایالات‌متحده سفر کرده بود و توانسته بود دست‌وپاشکسته انگلیسی یاد بگیرد. رمبو در آگوست گذشته به همراه اعضای تیم‌اش به تیم ترتل پیوستند، چون ساختمانی که در آن مستقر بودند بمباران شده بود. در سرتاسر اوکراین، گسترش پهپادهای مقرون‌به‌صرفه با تکنولوژی استفاده راحت میدان جنگ را از اساس دگرگون کرده است. هرینگ صدها ساعت در دونتسک پهپاد پرواز داده است، مواد منفجره را روی سر روس‌ها انداخته و مختصات موقعیت دشمن را برای توپ‌های اوکراینی شناسایی کرده است. نیروهای روسی از پهپادهای تجاری هم استفاده می‌کنند، اما به میزان کمتر. روس‌ها بیشتر از پهپادهای اورلانز Orlans استفاده می‌کنند که می‌توانند مدت زمان طولانی‌تری پرواز ‌کنند. عمر باتری اورلانز محدود و برد انتقال پهپادهای تجاری مانع از آن می‌شود بتوان از راه خیلی دور آنها را کنترل کرد. علاوه بر آن، خلبان‌های پهپادها باید از هر گونه پناهگاه مانند خانه یا سنگر دوری کنند چون ممکن است سیگنال را از دست بدهند.
روس‌ها و اوکراینی‌ها از دو اقدام متقابل اصلی علیه پهپادهای یکدیگر استفاده می‌کنند. یکی از آنها وسیله‌ای با طراحی خیلی مدرن است که مثل تفنگ شلیک می‌شود و می‌تواند پهپاد را فرود بیاورد. دیگری سیستم پارازیت است که در مناطق وسیع به‌کار برده می‌شود که سیستم جهت‌یابی مورد نیاز پهپاد را مختل می‌کند. با اینکه پهپادهای مجهز به چند روتور یا چرخانه نسبتا گران نیست، نوع حرارتی آنها گران است. فارغ از سلاح، تهیه بیشتر تجهیزات بر عهده خود سربازان خارجی است. داک کلاه ایمنی، دوربین، دوربین شکاری، فاصله‌یاب، محافظ گوش، کیسه مهمات و دیگر اقلام ضروری را برای تیم خریداری کرده بود. هر دستگاه دید در شب هزاران دلار هزینه داشت.
تی.‌کیو یک بطری نوشیدنی را با نارنجک‌های دودزای آمریکایی عوض کرده بود. دو وسیله نقلیه‌ای که داشتند، یک وانت و یک ماشین شاسی‌بلند، هردو نیسان، اهدایی بودند اما به کلی از کار افتاده بودند و به قطعات و تعمیرات نیاز داشتند. در بازگشت به مرکز فرماندهی، یک افسر اوکراینی با صدای ظریف به رمبو گفت بریگاد به اطلاعاتی دست پیدا کرده که نشان می‌دهد روسیه در حال آماده شدن برای حمله است. رمبو سر تکان داد و هرینگ گفت که قطعا در کنار اوکراینی‌ها می‌جنگد.

اعتمادی وجود ندارد

اعتماد میان داوطلبان بین‌المللی و ارتش اوکراین بسیار مهم و در عین حال متزلزل بود. زبان یک مشکل آشکار بود. زمانی که داک برای اولین بار به دونتسک رفت، یکی از اعضای تیم که پرتغالی بود و پدر و مادرش اوکراینی، از اوکراینی به پرتغالی ترجمه می‌کرد. یکی از اعضای تیم که برزیلی بود پرتغالی را به اسپانیایی ترجمه می‌کرد و در نهایت یک عضو آمریکایی آن را به انگلیسی برمی‌گرداند. تمام این افراد اوکراین را ترک کرده‌اند. ترتل از دوست اوکراینی‌اش که انگلیسی صحبت می‌کرد به دونتسک دعوت کرد اما او غیرنظامی بود و بیشتر اوقات را در پایگاه می‌ماند. یکی دیگر از موانع همیشگی این واقعیت بود که هم اوکراین و هم لژیون به‌طور مداوم نیروهای خود را از دست می‌دهند و جایگزین می‌کنند. بریگاد مکانیزه 72 کنترل این منطقه را در آگوست به‌دست آورد. قبل از آن، سربازان خارجی با بریگاد 53 همکاری کردند و به موشک‌های جاولین مجهز بودند. در ماموریت‌های تقریبا روزانه، بریگاد مواضع اوکراینی‌ها را پیش برده، به تانک‌های دشمن حمله کرده و پشت مرزهای روسیه مین‌گذاری کرده بود.
هنگامی که بریگاد 72 مستقر شد، داک برای تعطیلات به اسپانیا رفته بود. قبل از بازگشت به اوکراین تیم توانسته بود یک ردیف دیگر درخت بکارد. پهپاد هرینگ سربازان روسی را نشان داده بود که سنگری را اشغال کرده‌اند. خارجی‌ها عصر آن روز پاولیوکا را ترک کردند. با اینکه بریگاد 72 اوکراینی‌ها را از مسیر خود مطلع کرده بودند، واحدی روی آنها آتش گشود. بریگاد هم مقابله کرد. ترتل گفت:‌ «ما بردیم، نه آنها». درحالی‌که اوکراینی‌ها مجروحان خود را تخلیه می‌کردند، تیم به ماموریت خود ادامه داد. ترتل و تای یک مسلسل را در منطقه‌ای قرار دادند. بقیه پیاده به راه خود ادامه دادند. تی‌.کیو و هرینگ به همراه چهار آمریکایی دیگر، یک مرد فرانسوی به نام نیک و یک نیوزیلندی دیگر به نام دامینیک آبلین. سربازان در یک سنگری به راه خود ادامه دادند که به مجموعه‌ای از گودال‌ها و سنگرهایی پر از سربازان روسی رسیدند. تعداد این سربازان بیش از حد انتظار تیم بود. بیشتر آنها یا خواب بودند یا تازه داشتند بیدار می‌شدند. نزاع جنون‌آمیزی آغاز شد. با استفاده از تفنگ و نارنجک تیم حداقل 12 سرباز را کشت. ترتل و تای از آن سوی میدان، روس‌های بیشتری را با مسلسل از پا درآوردند.
با طلوع خورشید تیم امتیاز دید در شب خود را از دست داد و سردرگم شده بود. وقتی که آبلین تلاش می‌کرد از سنگر خارج شود تیری به سرش اصابت کرد و در جا کشته شد. یکی از آمریکایی‌ها به نام جاشوآ جونز، سرباز کهنه‌کار 24 ساله آمریکایی بود که ران پایش مورد اصابت قرار گرفته بود. گلوله‌ای نیز پشت نیک را شکافت. یک آمریکایی دیگر، تفنگدار دریایی سابق به نام سینت از ناحیه آرنج و پا آسیب دیده بود.
جونز درحالی‌که خون‌ریزی شدیدی داشت از درد فریاد می‌کشید و کمک می‌خواست. اما خمپاره‌های روس به سمت مسلسل تیم آغاز شده بود و هرگونه تلاش برای کمک به جونز و آبلین خودکشی بود. تیم عقب‌نشینی کرد، به ترتل و تای پیوست و نیک و سینت را به بیمارستان رساند. مسلسل به سینه ترتل لگد زده بود و هرینگ سوراخ گلوله‌ای را در فاق شلوارش پیدا کرد. بعدازظهر آن روز، تیم تلاش کرد تا به سنگر نزاع برگردد اما گلوله‌باران شدید آنها را مجبور به عقب‌نشینی کرد. وقتی هرینگ پهپادی را در منطقه پرواز داد، اجساد همچنان آنجا بودند. دو روز بعد، روس‌ها آنها را جمع کرده بودند. این شکست رابطه تیم را با بریگاد 72 تیره‌تر کرد. هیچ سرباز اوکراینی در تبادل آتش جان خود را از دست نداده بود و ترتل نمی‌دانست که تعداد مجروحان چند نفر هستند، اما می‌گفت شاید به همین دلیل باشد که برخی افراد در این منطقه از ما خوش‌شان نمی‌آید. بی‌اعتمادی متقابل بود. اعضای گروهان شناسایی به همراه تیم که قرار بود با یکدیگر هماهنگ باشند، خارجی‌ها را در میان درختان دنبال کردند و توافق کردند تا اگر مشکلی پیش بیاید، پشتیبانی کنند. اما هیچ کدام از اوکراینی‌ها به جنگ با روس‌ها نپیوستند. (یکی از آنها بعدها گفت که رادیوی آنها خراب شده و آنها تماس تیم برای کمک را نشنیده‌اند.)
بسیاری از سربازان کارکشته بریگاد 72 در باخموت کشته یا زخمی شدند. سربازان وظیفه جایگزین درجه‌داران شده بودند. بعضی از آنها در یک دوره سه‌هفته‌ای پیاده‌نظام را در بریتانیا با آموزش‌دهندگانی از سراسر اروپا گذرانده بودند اما اکثرا قبل از اینکه کلاشینکف به دست بگیرند و به خط مقدم جنگ اعزام شوند، آموزش‌های حداقلی دیده بودند. ترتل و تیم بسیاری از اوکراینی‌ها را در نبردهای نزدیک! آموزش می‌دادند: چگونه وارد اتاق‌ها شوند، گروهی حرکت کنند، از پنجره‌ها تیراندازی کنند. زنده ماندن در سنگرهای اوکراینی نیز به ترکیب دلهره‌آوری از استقامت و هوشیاری دارد. رنج روزانه باعث خستگی ذهن می‌شود که هوشیاری را از کار بیندازد و روحیه را زیر سوال ببرد. اما خطر مرگ ناگهانی با گلوله‌ای که به خوبی هدف گرفته شده، گریبان حتی منضبط‌ترین سربازان و هر پیاده‌نظام اوکراینی که وظیفه مهم و وحشتناک نگهبانی را برعهده دارد می‌گیرد.

دیدگاه

ویژه بین‌الملل
آخرین اخبار