نارضایتی چین از یک اتحاد منطقهای؟
در طول دهه گذشته، چین بهطور فزایندهای نگران کاهش نفوذ خود بر کره شمالی و ناتوانی در مهار جاهطلبیهای هستهای پیونگیانگ شده است.
در طول دهه گذشته، چین بهطور فزایندهای نگران کاهش نفوذ خود بر کره شمالی و ناتوانی در مهار جاهطلبیهای هستهای پیونگیانگ شده است. این نگرانیها با ارتقای چشمگیر روابط کره شمالی و روسیه در سال جاری شدت بیشتری یافته است. در ماه ژوئن، کیم جونگ اون و ولادیمیر پوتین یک معاهده اتحاد جدید امضا کردند که آنها را متعهد به ارائه کمک نظامی متقابل در صورت وقوع تجاوز نظامی علیه هر یک از طرفین معاهده میکرد. درماه اکتبر، کره شمالی نیروهایی را برای پیوستن به جنگ روسیه علیه اوکراین اعزام کرد.
دولت چین تاکنون به صورت علنی در مورد اتحاد جدید کرهشمالی و روسیه یا حمایت نظامی پیونگیانگ از جنگ در اوکراین اظهارنظری نکرده است. با این حال، احتمالاً بحثهایی درباره از دست دادن ابتکار عمل چین در روابط سهجانبهاش با کره شمالی و روسیه در پکن در جریان است.
برای دیپلماتها و تاریخنگاران باتجربه، احیای اتحاد نظامی کره شمالی و روسیه خطری جدی برای ثبات منطقهای در شمال شرق آسیا محسوب میشود. این مسئله همچنین یک پرسش جذاب را مطرح میکند: آیا چین برای بار دوم از سوی پیونگیانگ و مسکو فریب خورده است؟ بار اول در جریان جنگ کره در ژوئن ۱۹۵۰ اتفاق افتاد.
جنگ کره، تنها یک سال پس از تأسیس جمهوری خلق چین، قطعاً در برنامههای مائو تسهتونگ جایی نداشت. اسناد تاریخی نشان میدهد که مائو رهبر وقت چین اولویت مشخصی داشت: بازگرداندن تایوان به سرزمین اصلی و نه دنبال کردن جاهطلبیهای کیمایل سونگ در شبهجزیره کره. هم مائو و هم کیم به دنبال جلب حمایت استالین بودند، اما رهبر شوروی در نهایت تصمیم گرفت از دستور کار پیونگیانگ به جای پکن حمایت کند.
کیم، که از تردید مائو آزرده شده بود، آمادگیهای خود را برای جنگ از پکن پنهان کرد. او تنها سه روز پس از آغاز حمله به کره جنوبی، رهبران چین را از این درگیری مطلع کرد.
مائوی خشمگین گفت: «آنها همسایه ما هستند، اما حتی قبل از شروع جنگ با ما مشورت نکردند. آنها تا حالا هم ما را مطلع نکردهاند.» اما وقتی نیروهای کیم پس از عملیات اینچون توسط سربازان آمریکایی شکست خوردند، مائو احساس کرد چارهای جز نجات کره شمالی ندارد و وارد جنگی شد که کیم و استالین عملاً بر او تحمیل کرده بودند.
واکنش منفعلانه چین به اقدام پیونگیانگ و مسکو بهویژه با توجه به موقعیت پکن به عنوان قدرت برتر در این مثلث جالب توجه است. برخلاف دوران مائو، رهبری امروز چین برای تصمیمات استراتژیک خود نیازی به تأیید پوتین ندارد. همچنین، پیوندهای انقلابی بین پکن و پیونگیانگ که زمانی مائو و کیم ایل سونگ را به هم مرتبط میکرد، مدتهاست که از بین رفته است.
همانطور که تحلیلگران اغلب اشاره میکنند، جنگ فرسایشی پوتین در اوکراین، روسیه را به یک شریک درجه دو - یا حتی متقاضی کمک - در روابط با چین تبدیل کرده است. این در حالی است که در سال ۱۹۵۰، اتحاد جماهیر شوروی در تمامی شاخصهای قدرت سخت از چین برتری داشت. از سوی دیگر، کرهشمالی همچنان به شدت به لحاظ اقتصادی وابسته به چین است و در دوران پس از جنگ سرد، برای ۹۰ درصد از تجارت و بخش عمده واردات انرژی خود به پکن متکی بوده است.
برخی ویژگیهای ساختاری در عین حال مشابه باقی ماندهاند، و همین امر جنگ کره را به یک قیاس مفید برای وضعیت کنونی چین با کره شمالی و روسیه تبدیل میکند.
امروز، شمال شرق آسیا بار دیگر در آستانه یک رویارویی دوقطبی قرار دارد. سیاستگذاران چینی حق دارند نگران از دست دادن نفوذ بر کره شمالی و روسیه باشند. راهحل آشکار این مشکل، اعمال ابتکار عمل بیشتر با استفاده قاطعانهتر از قدرت قابلتوجه چین است. مائو بهعنوان یک رهبر، ابتکار عمل قابل توجهی نشان داد، اما در مورد سیاست کره شمالی، دنگ شیائوپینگ مدل مرتبطتری برای چالشهای امروز ارائه میکند.
در دسامبر ۱۹۸۵، دنگ مسیری جدید در قبال کره شمالی ترسیم کرد: «ما باید از برخوردهای خود با کره شمالی درس بگیریم. نباید این تصور غلط را به کره شمالی بدهیم که هرچه بخواهند به آنها خواهیم داد. البته که کرهایها ناراضی خواهند بود. باشد، ما باید از کشیده شدن به دردسر توسط آنها جلوگیری کنیم.»