اروپا باید برای دومین دوره ترامپ آماده شود
برنامهریزی برای ناتوی پساآمریکا
دلیلی وجود ندارد که ترامپ نتواند سریع عمل کند. به عنوان فرمانده کل، میتواند وعده دهد که هرگز به سربازان آمریکایی دستور ندهد برای اروپا بجنگند و اقداماتی برای خروج ایالات متحده از فرماندهی نظامی ناتو انجام دهد. در نتیجه، اروپا مجبور خواهد شد با بحران امنیتی در مقیاسی که از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون با آن مواجه نشده است، مقابله کند. بدون ایالات متحده که رهبری نظامی و ظرفیتها را فراهم کند، پایتختهای اروپایی میتوانند به سرعت در مورد اوکراین علیه یکدیگر قرار گیرند.
فیلیپس پی اوبراین، رئیس دانشکده روابط بینالملل دانشگاه سنت اندروز-ادوارد استرینگر، مدیرکل سابق آکادمی دفاع بریتانیا: اروپا ممکن است به زودی خود را در تنگنا بیابد. تا پایان ژانویه 2025، مهمترین شریک قاره، یعنی ایالات متحده، میتواند توسط دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق رهبری شود، که گفته است روسیه را تشویق میکند تا «هر کاری میخواهد» در قبال کشورهای اروپایی که آنچه وی میخواهد انجام ندادهاند، انجام دهد. چیزی که او میخواست: هزینه بیشتر برای دفاع بود. دولت قبلی ترامپ روابط ترانسآتلانتیک را متشنج کرد و دوره بعدی تقریباً بدتر خواهد بود. ترامپ از نفوذ جمهوریخواهان آتلانتیکگرای سنتی که کابینهاش را در نخستین دوره ریاستجمهوری تشکیل میدادند رها و برای دور دوم با موانع کمتری برای رسیدن به موفقیت روبهرو خواهد شد.
در خصوص انتخابات ایالات متحده هنوز تصمیمگیری نشده است، اما تغییرات شگرفی که پیروزی ترامپ میتواند به همراه داشته باشد، برای اروپا بسیار بزرگتر از آن است که بنشیند و امیدوار باشد که رئیسجمهور سابق در پای صندوقهای رای شکست بخورد. ترامپ، هشدار داده است که فوراً تمامی کمکهای آمریکا به کییف را قطع و خواستار پایان سریع جنگ خواهد شد که احتمالاً اوکراین را ملزم میکند بخش قابل توجهی از خاکاش را به روسیه واگذار کند و این فقط میتواند نقطه شروع باشد.
ترامپ مدتهاست که ارزش ناتو را زیر سوال برده است؛ بنابراین غیرقابل تصور نیست که از تعهد ایالات متحده برای دفاع از اروپا چشمپوشی نماید. او میتواند پیشنهاد «ناتوی خفته» سومانترا مایترا را اجرا کند که طی آن ارتش ایالات متحده به عنوان آخرین راهحل، پشتیبانی لجستیکی ارائه میکند، اما سایر مسئولیتهای دفاعی ناتو را به اروپا واگذار مینماید یا از رئیسجمهور فرانسه شارل دوگل پیروی شود که فرانسه را در سال 1966 از فرماندهی نظامی ناتو (اما نه خود ائتلاف) حذف کرد. ناتو با اعتماد و عزم اعضا حفظ شده است؛ اگر ترامپ از ناتو عقبنشینی کند، اعتقاد آنها به این ائتلاف به شدت تضعیف خواهد شد.
دلیلی وجود ندارد که ترامپ نتواند سریع عمل کند. به عنوان فرمانده کل، میتواند وعده دهد که هرگز به سربازان آمریکایی دستور ندهد برای اروپا بجنگند و اقداماتی برای خروج ایالات متحده از فرماندهی نظامی ناتو انجام دهد. در نتیجه، اروپا مجبور خواهد شد با بحران امنیتی در مقیاسی که از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون با آن مواجه نشده است، مقابله کند. بدون ایالات متحده که رهبری نظامی و ظرفیتها را فراهم کند، پایتختهای اروپایی میتوانند به سرعت در مورد اوکراین علیه یکدیگر قرار گیرند.
بهعنوان مثال، کشورهای اروپای مرکزی و شرقی ممکن است از ترس اینکه پیروزی روسیه به مسکو فرصتی برای بازسازی و تسلیح مجدد فراهم آورد تعهدشان را برای بقای یک اوکراین قوی دوچندان کنند. در عین حال، بسیاری از کشورهای اروپای غربی ممکن است تصمیم بگیرند با خارج شدن ایالات متحده از صحنه، بهترین گزینه، مجبور کردن اوکراین به ارائه امتیازات گسترده به روسیه است. یک اتحاد امنیتی اروپایی میتواند زیر بار چنین دیدگاههای ناسازگاری به اضمحلال بگراید.
برای جلوگیری از بدترین سناریو، کشورها و نهادهای اروپایی باید از هماکنون برنامهریزی را آغاز کنند. آنها باید برای ریاستجمهوری ترامپ آماده باشند که میتواند منجر به خروج ایالات متحده از ناتو شود و اروپا را بدون حفاظت باقی بگذارد. از آنجایی که با احتمال چنین خطراتی روبهرو هستند، رهبران اروپا باید با بسیاری از سوالات سخت دستوپنجه نرم کنند. فوریترین آنها به سه دسته تقسیم میشوند: چگونگی ساختار امنیت اروپا، اینکه چه کسی باید این تلاشها را رهبری کند و اروپا چه قابلیتهایی را باید کسب نماید.
تغییر ساختاری
پاسخ به سوال ساختار امنیتی پس از آمریکا ممکن است سادهترین باشد. اگر ایالات متحده واقعاً از اروپا منفک شود، کشورهای اروپایی میتوانند اتحادهای امنیتی خود را از طریق یکی از چندین نهادی که واشنگتن ورای آن است، حفظ کنند. با کنار گذاشتن کانادا - که اگر قرار بود در ناتو حتی پس از خروج ایالات متحده باقی بماند، ائتلاف موظف به دفاع از آن خواهد بود – صریحترین و بهترین راهحل این است که اروپا کنترل شورای آتلانتیک شمالی را به دست بگیرد. مرجع تصمیمگیری در ناتو NAC بایستی به سرعت پس از خروج ایالات متحده تغییر جهت دهد - به دلایل واضح، این نهاد خود نمیتواند برای خروج ایالات متحده برنامهریزی کند، درحالیکه ایالات متحده هنوز عضو است - اما از مزایای آشنایی با همه کشورهای ناتو در اروپا و داشتن دبیرخانه مستقر برخوردار است.
این کشور همچنین نروژ و بریتانیا را که قدرتهای امنیتی مهم غیراتحادیه اروپا هستند، بهعنوان اعضا به حساب میآورد. هر دو از طرفداران سرسخت اوکراین بودهاند و در جنگ آتی علیه روسیه نقشی حیاتی خواهند داشت. نیروهای هوایی و دریایی بریتانیا بهویژه از بخش اعظم جناح شمال غربی ناتو محافظت میکنند. اروپا در آینده به این ظرفیتها و همچنین بازدارندگی هستهای لندن نیاز خواهد داشت. همکاری با یکدیگر از طریق NAC ممکن است بهترین راه ممکن برای تحکیم این رابطه باشد.
اگر کشورهای اروپایی کنترل NAC را در دست بگیرند، میتوانند از تأسیسات ناتو مانند کالج دفاعی ناتو که در امتداد قاره پراکنده هستند، استفاده مجدد کنند. NAC جدید میتواند از سایر نهادهای اروپایی نیز برای حمایت استفاده کند. برای مثال، اتحادیه اروپا میتواند به هماهنگ کردن تغییرات قانونگذاری ملی و برنامهریزی مالی که برای آمادهسازی جوامع اروپایی برای درگیری احتمالی ضروری است، کمک نماید. فنلاند و سوئد، جدیدترین کشورهای عضو ناتو، سهم زیادی در این تلاش خواهند داشت.
دههها بیطرفی آنها را وادار کرد تا برنامههایی را برای بسیج در زمان جنگ و ایجاد اقتصاد و سیاست انعطافپذیر توسعه دهند، درحالیکه اکثر همسایگان آنها برای پوشش نگرانیهای امنیتی خود به عضویت در ناتو متکی بودند و اگرچه NAC مرجع اصلی تصمیمگیری اعضای ناتو باقی خواهد ماند، اما جامعه سیاسی اروپا (که پس از تهاجم روسیه در سال 2022 تأسیس شد و چندین کشور غیرعضو ناتو را در میان اعضای خود به حساب میآورد)، نقش مهمی را بهعنوان یک مجمع برای بحث در مورد امنیت ایفا خواهد کرد.
چه کسی اروپا را رهبری میکند؟
کشورهای اروپایی اساساً در حدود 75 سال گذشته رهبری ژئوپلیتیک را به ایالات متحده واگذار کردهاند. بنابراین تصمیمگیری در مورد اینکه چه کسی میتواند جای واشنگتن را در ساختار امنیتی اروپا بگیرد، یک پیشنهاد چالشبرانگیز است. هیچ کشور اروپایی تجربهای در این زمینه ندارد و هیچ رهبر طبیعی برای همگرایی بقیه وجود ندارد. آلمان ممکن است یک نامزد محتمل به نظر برسد، زیرا این کشور بزرگترین اقتصاد و جمعیت اروپا را دارد. اما برلین که به دلیل بلاتکلیفی سیاسی فلج شده است، تاکنون نتوانسته رهبریاش را در جنگ اوکراین نشان دهد.
آلمان که قبل از تهاجم سال 2022 به روسیه نزدیک شد و پس از آن به ایالات متحده برای محدود کردن کمک به اوکراین پیوست، اعتماد بسیاری از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی را که میترسند در خط مقدم جدید قرار بگیرند، از دست داده است. دولت اولاف شولتز اغلب پیامهای متناقضی ارسال میکند. حزب سوسیال دموکرات از یک سیاست حمایت و شریک ائتلافی آن، سبزها، سیاست دیگری را ترویج میکند. مواضع آشکار طرفداری از روسیه مورد حمایت حزب راست افراطی آلترناتیو آلمان و احزاب چپ افراطی عقل و عدالت، که هر دو در انتخابات منطقهای آخر هفته گذشته نمایش قدرتمندی داشتند، نگرانیهای بیشتری را ایجاد میکند.
فرانسه میتواند گزینه بهتری باشد. فرانسه بهعنوان یکی از دو قدرت هستهای اروپا، در صورت خروج ایالات متحده، لزوماً نقش مهم و فوری در امنیت اروپا ایفا میکند. فرانسویها ارتش کارآمدی دارند و امانوئل مکرون، با تقویت درخواستهایش برای حمایت قدرتمندتر از اوکراین و حتی پیشنهاد استقرار نیروهای اروپایی در آنجا، در صورت لزوم، تلاش کرده است تا جایگاه رهبری را در اروپا در بحبوحه جنگ در اوکراین به دست آورد. با این حال، پاریس، مانند برلین، دارای تعهدات جدی است. در ماههای اولیه تهاجم، مکرون طرفدار دستیابی به نوعی توافق با ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه بود و امروز، سیاستمداران راست افراطی و چپ افراطی فرانسه که بهطور فزایندهای قدرتمند شدهاند، مانند آلمان، بهطور جدی درباره قطع کمک به اوکراین بحث میکنند. کشورهای خط مقدم ممکن است در مورد حفظ دفاع اروپا، فرانسه را قابل اعتمادتر از آلمان در نظر نگیرند.
بریتانیا، دیگر قدرت هستهای اروپا، ویژگیهای مثبت بسیاری را برای نقش رهبری به ارمغان خواهد آورد. دولت جدید بریتانیا میتواند تا پنج سال آینده بر سر کار بماند و از نظر سیاسی باثباتتر از بسیاری کشورها در اروپاست. لندن، بهعنوان حامی ثابت اوکراین، با کشورهای خط مقدم اروپا همسو است. بریتانیا همچنین روابط دفاعی دیرینهای با سایر اعضا متشکل از ده کشور بالتیک، اسکاندیناوی و دیگر کشورهای شمال اروپا دارد. اگر این کشور در اتحادیه اروپا باقی میماند، میتوانست قویترین ادعا را برای رهبری امنیتی اروپا داشته باشد.
اما پس از تصمیماش در سال 2016 برای خروج، تقریباً غیرممکن است که کشورهای اتحادیه اروپا با فرماندهی استراتژیک بریتانیا موافقت کنند. در شرایطی که هر کدام از این سه کشور به دلیل ضعفهای سیاسی درگیر هستند، اروپا میتواند از این فرصت استفاده کند و انتخابی کمتر متعارف برای رهبری امنیتی خود داشته باشد. لهستان به عنوان یک نامزد قدرتمند ظاهر شده است. این کشور بزرگ با اقتصادی رو به رشد است و حتی قبل از تهاجم گسترده روسیه به اوکراین، مسئله دفاع را جدی میگرفت.
طی چند سال گذشته، ورشو هم تقویت نظامی را در این قاره اتخاذ کرده؛ هم بخشی از تولید ناخالص داخلیاش را برای دفاع صرف کرده؛ هم نیروهای مستقر در مرزهایش با بلاروس و کالینینگراد، منطقه تحت محاصره روسیه را افزایش داده و هم با تخصیص پنج درصد تولید ناخالص داخلی برای سال 2025 از بقیه اروپا پیشی گرفته است. لهستان که از قبل بهعنوان یک رهبر در اروپای مرکزی و شرقی دیده میشود، نگرانیهای کشورهای خط مقدم در مورد روسیه را به گونهای درک میکند که یک دولت اروپای غربی نمیتواند. با توجه به اینکه لهستان با بلاروس، اوکراین و روسیه مرز مشترک دارد، ارتش این کشور در جنگ وسیعتر با روسیه حیاتی خواهد بود.
ورشو که از این موضوع آگاه است، اکنون منابع قابل توجهی را برای ارتقاء ارتش و نیروی هوایی خود صرف میکند. قبل از جنگ در اوکراین، ارتش زمین محور مانند ارتش لهستان قادر به رهبری نیروهای اروپایی تلقی نمیشد. اما تأکید سنتی ناتو بر حوزههای هوایی و دریایی عمدتاً تابعی از مرکزیت ایالات متحده بود، که بر قابلیتهای هوایی و دریایی دوربرد برای نمایش قدرت در سراسر اقیانوس اطلس متکی بود.
بدون واشنگتن، تصویر تغییر میکند. اگر اروپا در حال دفاع از خویش باشد، قدرت زمینیاش، با پشتیبانی نیروی هوایی تاکتیکی، به سنگرش تبدیل میشود. بنابراین، هنگامی که لهستان نیروی هوایی خود را گسترش دهد - اکنون در حال جمعآوری یکی از بزرگترین ناوگان هواپیماهای جنگنده F-35 و F-16 در اروپا است - یک مورد برجسته برای رهبری امنیتی خواهد بود. پست کلیدی برای تکمیل ناتوی اروپایی در صورت خروج ایالات متحده، فرمانده عالی متحدان اروپا خواهد بود؛ نقشی که بر تمامی عملیات نظامی ناتو نظارت میکند و همیشه در اختیار یک آمریکایی بوده است.
در صورت نیاز، یک افسر لهستانی میتواند بهعنوان اولین فرمانده عالی متحدان ناتوی اروپایی انتخاب شود. این انتخاب مفهومی سیاسی و استراتژیک خواهد داشت تا به کشورهای خط مقدم و روسیه نشان دهد که اروپا برای حفاظت از بال شرقی خود جدی است. یک سیگنال قوی از این نوع به شدت مورد نیاز است. جانشین منصوب ینس استولتنبرگ بهعنوان دبیرکل ناتو، مارک روته، اخیراً به عنوان نخستوزیر هلند خدمت کرد؛ کشوری که نتوانسته است به هدف هزینههای دفاعی ناتو یعنی دو درصد تولید ناخالص داخلی دست یابد. ارتقاء یک فرمانده لهستانی، همچنین راه را برای رهبری غیرنظامی از غرب اروپا هموار میکند و تعادل سیاسی را که برای وحدت اروپا در مراحل اولیه برنامهریزی امنیتی پس از آمریکا ضروری است، تضمین میکند.
ظرفیتسازی
اروپا علاوه بر رهبری، بسیاری از قابلیتهای دفاعی ضروری را به ایالات متحده واگذار کرده است. دولتهای اروپایی اغلب سرمایههای محدود خود را صرف ساخت تعداد کمی از تجهیزات پرزرق و برق و بسیار گرانقیمت، مانند خودروی زمینی آژاکس بریتانیا کردهاند. تولید تسلیحات کشور به کشور اروپا نیز به شدت ناکارآمد است. این امر قابلیت همکاری نظامیان اروپایی را محدود و یک کابوس لجستیکی ایجاد کرده است. در این اثنا، این قاره از توسعه قابلیتهای اساسی که در صورت عقبنشینی ایالات متحده به آن نیاز دارد، غفلت کرده است.
شاید بارزترین آن، سیستمی برای اشتراکگذاری اطلاعات در میان کشورهای اروپایی باشد. برای دههها، اروپا برای انجام بسیاری از کارهای اطلاعاتی خود به پنج چشم - شبکه اطلاعاتی مشتمل بر استرالیا، کانادا، نیوزیلند، بریتانیا و ایالات متحده - تکیه کرده است. همه اعضای این گروه کمکهای ارزشمندی میکنند، اما ایالات متحده بخش عمدهای از جمعآوری دادهها را انجام میدهد. بنابراین عقبنشینی واشنگتن از اروپا باعث اختلال در جریان اطلاعات میشود.
اگر اروپا قبل از اینکه بتواند ساختار اطلاعاتیاش را ایجاد کند، دسترسی به سیستمهای اطلاعاتی، نظارتی و شناسایی پیشرفته ایالات متحده را از دست بدهد، کشورهای اروپایی مجبورند برای جمعآوری دادهها و تجزیه و تحلیل به منابع محلی تکیه کنند. اگرچه انجام این انتقال دشوار خواهد بود، اما ممکن است برای اروپا نکات مثبتی نیز داشته باشد. بهرغم توانایی گسترده در جمعآوری اطلاعات، ایالات متحده در ادراک قدرت روسیه کار ضعیفی انجام داده که این امر در برآورد بیش از حد توانمندیهای نظامی روسیه قبل از 24 فوریه 2022 مشهود است. به نظر میرسد مجموعهای از دادهها همیشه اطلاعات خوبی را تولید نمیکنند.
برخی از بهترین اقدامات اطلاعاتی در خصوص روسیه در چند سال گذشته در واقع از کشورهای کوچکتر با دانش تخصصیتر انجام شده است. به عنوان مثال، کشورهای بالتیک و کشورهای شمال اروپا بهطور مداوم اطلاعات مفیدی در مورد تواناییها و اهداف روسیه ارائه کردهاند. اوکراین نیز در تجزیه و تحلیل نقاط قوت و ضعف روسیه کار معتبری انجام داده است و ظرفیت اطلاعاتی کییف عملیاتهایی مانند عملیات استراتژیک هوایی علیه تولید نفت روسیه را امکانپذیر کرده است. با وجود تواناییهای فردی کشورهای اروپایی، توافق سریع و راهاندازی ساختاری برای به اشتراک گذاشتن اطلاعات بین اعضای اروپایی ناتو در غیاب رهبری ایالات متحده یک چالش خواهد بود.
جنگ در اوکراین نشان داده است که موفقیت در نبرد به توانایی هر یک از طرفین برای حفظ تولید و عرضه مهمات از کارخانه تا سنگر بستگی دارد. چه اسلحه باشد، چه هواپیما یا کشتی، پس از شروع جنگ، تجهیزات زیاد دوام نمیآورند. مهمات نیز به سرعت تمام میشود. کییف و مسکو همچنین وارد نبردی شدید برای ساخت هواپیماهای بدون سرنشین شدهاند. کشورهای اروپایی به سرعت ایالات متحده برای رفع کمبود ظرفیت تولیدی خود گام برنداشتهاند؛ مشکلی که آنها باید آن را اصلاح کنند تا برای پایان دادن یا کاهش شدید حمایت مادی ایالات متحده از اوکراین برنامهریزی کنند.
فراتر از افزایش تولید، یک نهاد امنیتی اروپایی بایستی مسئولیت تحقیق و توسعه خود را بر عهده بگیرد؛ وظیفهای که عمدتاً به ایالات متحده سپرده شده است. در اینجا، حداقل، اروپا یک نقطه شروع دارد. شتابدهنده نوآوری دفاعی ناتو برای اقیانوس اطلس شمالی مستقر در لندن، که سال گذشته عملیاتی شد، شروع به استخراج درسهایی از جنگ در اوکراین کرده است؛ بهویژه در خصوص فنآوریهایی با کاربرد دوگانه که از حوزه غیرنظامی سرچشمه میگیرند. اگر قرار بود ایالات متحده را از دست بدهند، کشورهای اروپایی میتوانند این مدل را تغییر داده و بسط دهند تا شکاف حاصل را پر کنند.
جامعه سیاسی اروپا بایستی در خصوص چارچوبی جهت تحقیق و توسعه مشترک مذاکره کنند. از نظر لجستیکی، اروپا باید با مسائل مربوط به قابلیت استقرار مقابله کند. بدون توانایی ایالات متحده، نظامیان اروپایی نمیتوانند هیچ نوع حضور جهانی را حفظ کنند؛ آنها به تنهایی ظرفیت استقرار هوایی راه دور واحدهای رزمی را ندارند. این مشکل هنوز فوری نیست. جنگ در اوکراین منطقهای است و کشورهای اروپایی میتوانند بیشتر تسلیحات را از طریق جاده یا راهآهن حمل کنند. اما اروپا باید از این فضای تنفسی برای سرمایهگذاری در مناطقی استفاده کند که در حال حاضر با کمبود مواجه است. در نهایت، ناتوی اروپایی، بایستی با زندگی بدون بازدارندگی هستهای ایالات متحده روبهرو شود. این مشکل میتواند بزرگترین مشکلی باشد که با آن مواجه است.
برخی از پیشنهادات روی میز در محافل سیاسی طرفدار ترامپ حاکی از آن است که ایالات متحده حتی با عقبنشینی نیروهای متعارف خود، چتر هستهای خود را بر سر اروپا حفظ خواهد کرد، اما منطق چنین طرحی در بهترین حالت شبههانگیز است. ایالات متحده با حضور نظامی اندک در این قاره – و با دولتی که نگاه نسبتاً مهربانانهای به پوتین دارد – نمیتواند بهطور قابل اعتمادی به دشمنان اروپا هشدار دهد که در صورت حمله، سلاحهای هستهای خود را وارد بازی خواهند کرد.
این بدان معنا نیست که اگر دولت ترامپ قصد ارائه آن را داشته باشد، اروپا بایستی بازدارندگی تقلیلیافته از سوی ایالات متحده را رد کند. اما بدین معناست که باید یک بازدارندگی هستهای معتبر اروپایی منفک از ایالات متحده ایجاد کند. در کوتاهمدت، این کار به دست فرانسه و بریتانیا خواهد افتاد که هر دو دارای زرادخانههای هستهای کوچک هستند. آنها با هم باید بتوانند روسیه را با یک تهدید هستهای به اندازه کافی قانعکننده معرفی کنند که مسکو ریسک استفاده از تسلیحات هستهای علیه اوکراین یا سایر کشورهای اروپای مرکزی یا شرقی را نداشته باشد.
چالش فوری، هماهنگ کردن استقرار و تجهیز مجدد زرادخانههای هستهای بریتانیا و فرانسه است تا اطمینان حاصل شود که در هر زمان معین، آنها نیروهای کارآمد کافی برای بازدارندگی قابل اعتماد را حفظ میکنند. افزون بر این، لندن و پاریس بایستی بسط بازدارندگیشان را به مابقی اروپا آغاز کنند. به عنوان مثال، آنها میتوانند به سایر کشورهای اروپایی – بهویژه کشورهایی که در خط مقدم هستند - اطمینان دهند که آنها به خوبی و واقعاً تحت پوشش هستند.
در درازمدت، بازدارندگی هستهای باید کاملا اروپایی شود. در حال حاضر کشورهای اروپایی توانایی تولید کلاهکهای هستهای را به تنهایی دارند. اما آنها ابزار تحویل این کلاهکها را برونسپاری کردهاند. انگلستان امروز با ایالات متحده ناوگان موشکی هستهای مشترک دارد. اگر واشنگتن عقبنشینی کند، ظرفیت هستهای اروپا باید کاملاً مستقل باشد. تا زمانی که روسیه زرادخانه هستهای عظیماش را حفظ کند، اروپا باید از خود در برابر باجخواهی هستهای روسیه محافظت کند.
زمان برای اقدام
زمان یک کالای گرانبها در جنگ است و امروز، این قاره در حال هدر دادن آن است. کشورهای اروپایی باید حداقل یک سال پیش برنامهریزی برای احتمال بازگشت ترامپ را آغاز میکردند و زمانی که شانس بالای چنین نتیجهای آشکار شد، زمان بیشتری برای آمادهسازی به خود میدادند. در عوض، دولتهای اروپایی سرشان را در شن فرو کردند.
اگر ترامپ انتخاب شود، این انکار باید پایان یابد. کشورهای اروپایی ناتو مجبور خواهند شد برای تامین امنیت قاره و حفاظت از آزادی مردم وارد عمل شوند. به مراتب بهتر است، تا آنجا که ممکن است منطقی و با آیندهنگری به آن کار سنگین بپردازند تا با تعجیل و بهطور اتفاقی.