پوتین و قمار دیوانگی
زمانی که من در مقطع فوقلیسانس تحصیل میکردم، با گروه کوچکی از همسالانم زمان زیادی را صرف بررسی شرایطی کردیم که تحت آن ممکن است یک قدرت هستهای علیه دیگری دست به حمله هستهای بزند. از آنجایی که هیچیک از ما مشغله دیگری نداشتیم، زمان زیادی را صرف این موضوع کردیم و از بحران موشکی کوبا به عنوان مبنای تحلیل خود استفاده کردیم.
معیار چنین حملهای این بود که سیستم فرماندهی طرف مقابل فرو پاشیده و در نتیجه کشور هیچ راهی برای مقابلهبهمثل ندارد و یا اینکه طرف مقابل در مورد زرادخانه هستهای خود دروغ میگفته است. سناریوهای دیگری هم مدنظر بود که بهخاطر ندارمشان. مشکلی که ما مدام با آن مواجه بودیم – صرفنظر از اینکه زرادخانهها با هم مطابقت داشته باشند، چه از نظر تعداد سلاحهای نامتقارن و چه از نظر قابلیت نظامی نامتناسب – این بود که سلاحهای هستهای تقریباً هرگز مورد استفاده قرار نخواهند گرفت، مگر اینکه شرایطی وجود داشته باشد که در آن یک طرف اطلاعات فوقالعاده و قابل اعتمادی در مورد مکان و وضعیت دشمن داشته باشد.
مفاهیم عجیب و غریبتر دیگری نیز وجود داشت که براساس قدرت تخریب حتمی سلاحهای هستهای دستهبندی میشدند. اگر میتوانستیم پتانسیل دشمن را برای مقابلهبهمثل از بین ببریم، آنوقت استفاده از سلاح هستهای یک گزینه قابل اعتماد بود. پیشنهاداتی در خصوص استفاده از نیروهای عملیات ویژه برای نفوذ به نقاط فرماندهی دشمن، استقرار گازهای سمی برای کشتن خدمه شلیک موشک و غیره وجود داشت.
اما بهطور اجتنابناپذیری حمله هستهای به یک قدرت هستهای دیگر تقریباً بهطور قطع منجر به تخریب متقابل تضمینشده یا حمله به متحد یک قدرت هستهای، که خطر پاسخ هستهای کمتر اما همچنان محتمل را به همراه خواهد داشت، میشود. بنابراین به راحتی میتوان فهمید که چرا پس از هیروشیما و ناکازاکی، هرگز حمله اتمی دیگری رخ نداده است.
با این حال، یک سناریو وجود داشت که احتمال موفقیت داشت که ما آن را بازی دیوانگی نامیدیم. تمام سناریوهای دیگر حول محور عقلانیت رهبری کشورها میچرخید. شروع یک پرتاب موفقیتآمیز باعث نابودی متقابل میشود و وقتی قرار است که کشور مهاجم نیز نابود شود، آنوقت چطور ممکن است که کشوری با نابودی خودش بتواند امنیت خودش را تضمین کند.
هیچ رهبر منطقی و عاقلی نمیتواند به نتیجه متفاوت از آنچه که گفتم برسد. اما واقعیت این است که این همان استراتژیای است که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه با آن بازی میکند. او بارها گفته است که ادامه مقاومت اوکراین در برابر روسیه و حمایت آمریکا و اروپا از عملیات دفاعی اوکراین، خطر جنگ هستهای را بهدنبال دارد.
حمله اتمی به اوکراین احتمالاً پاسخ ایالات متحده را به همراه خواهد داشت، درحالیکه حمله به ایالات متحده قطعاً منجر به حمله گسترده به روسیه خواهد شد. واضح است که ایالات متحده قصد ندارد و نمیخواهد جنگ هستهای را بر سر اوکراین آغاز کند. در شرایط عادی، روسیه نیز چنین نخواهد کرد. مگر اینکه فشار جنگ پوتین را دیوانه کرده و او را مایل به مشارکت در تخریب متقابل باشد.
از آنجایی که روسیه دیوانه نیست، نتیجه این است که پوتین قصد ندارد جنگ هستهای را آغاز کند. اما اگر مسکو بتواند مخالفان خود را متقاعد کند که این وضعیت آنها را مجبور به خودکشی متقابل کرده است، ایالات متحده و متحدانش ممکن است سیاستهای خود را تغییر دهند تا با نیازهای روسیه سازگارتر باشند، حتی اگر این تهدید پوتین بعید به نظر برسد.
وارد کردن پارامتر جنگ هستهای - و بهطور ضمنی، عقلانیت روسیه - در معادله ممکن است نتیجه جنگ را تغییر دهد. بعید است که ایالات متحده یک حمله پیشگیرانه را علیه قمار جنونآمیز یک ملت عاقل آغاز کند. از این گذشته، واشنگتن قابلیت حمله دوم را نیز دارد. برای انجام این کار، پوتین باید کشورهای دیگر را متقاعد کند که برای ورود به جنگ هستهای آماده است.
در این روند، او همچنین باید شهروندان خود را متقاعد کند که این خود باعث میشود استراتژی مدنظر او تضعیف شود. بازی دیوانگی او فقط در صورتی جواب میدهد که آنقدر قانعکننده باشد که نزدیکان پوتین را نیز بترساند. این قماری است که از ناامیدی ناشی میشود و فکر کردن به آن فقط در دوره تحصیلات تکمیلی برای تفکر مردان تنها، مفید است.