کمپ شهرونـــــــدسازی
داخل اردوگاه فیلتراسیـــــون روسیــــــــــــــــــــه در شرق اوکراین چه میگذرد؟

داخل اردوگاه فیلتراسیـــــون روسیــــــــــــــــــــه در شرق اوکراین چه میگذرد؟
صبح ۱۳ آوریل، ۴۷ روز از حمله روسیه به شهر بندری ماریوپل گذشته بود. مردی حدودا 20ساله به نام تاراس میشناسیم، پارسهای مکرر سگاش در حیاط جلوی خانه را شنید. دو روز قبل، ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین اعلام کرده بود که ماریوپل «کاملا نابود شده است». بمبارانها و ویرانیهای نیروهای روسیه به 90درصد ساختمانها، از جمله چندین مدرسه و یک زایشگاه آسیب رسانده بود. شهردار ماریوپل کشته شدن حداقل 21هزار شهروند را اعلام کرده بود. از زمان محاصره ماریوپل، تاراس و خانوادهاش در زیرزمین کوچکی بدون آب و برق زندگی میکردند. تشنگی را با آب باران و گشنگی را با فرنی گندم پختهشده روی هیزم رفع میکردند. تمام دکلهای تلفن همراه از کار افتاده بودند. تاراس از طریق یکی از آشنایانش خبردار شده بود دوست صمیمیاش که در همان نزدیکی زندگی میکند، هنوز زنده است. به صرف «نوشیدنی و گریه» دعوتش کرده بود. وقتی که صدای پارس سگ را شنید، فکر کرد دوستش پشت در است. سریع خودش را رساند تا خوشآمد بگوید.
دو مرد در یونیفرم نظامی، سلاحهای جنگی به دست، پشت در ایستاده بودند. از باندپیچی سفید بالای زانوها و آرنجهایشان فهمید روس هستند. لهجههایشان هم کمی متفاوت بود. یکی از سربازها پرسید: «چه کسی اینجا زندگی میکند؟». تاراس گفت: «من و خانوادهام». اتاق به اتاق را گشتند. مشخصات تاراس را یادداشت کردند. پلاک ماشیناش را بررسی کردند که به آدرس دیگری ثبت شده بود. سعی کرد برای سربازها توضیح دهد که قبل از محاصره ماریوپل، در آن طرف شهر آپارتمانی داشته است.
آن یکی سرباز فریاد زد: «بیا بیرون! باید بری برای بازرسی». تاراس قبلا شنیده بود که در برخی از محلهها چندین مرد گم شدهاند. با نگرانی پرسید: «چقدر طول میکشه؟»: «دو ساعت».
اقدامی بکنید، زمین را از شما پاک میکنیم
از گرسنگی دلدرد گرفته بود. از روز قبل دیگر هیچی نخورده بود. به چهارراه که رسیدند دیگر تاراس تنها نبود. شش همسایه دیگر هم آنجا بودند؛ مردانی که در رده سنی مشمولین خدمت اجباری بودند. عدهای سرباز هم مراقبشان بودند. تاراس نگاهی به خیابان انداخت و سربازهای بیشتری را دید که خانهبهخانه میگشتند و مردان جوان اوکراینی را به خیابان میکشیدند. وقتی جمعیتشان به 40 نفر رسید، تاراس و همسایگاناش سوار یک اتوبوس سفید شدند. با بسته شدن درهای اتوبوس، یکی از روسها از جایش بلند شد و تنها قانون حاکم را توضیح داد: «شما ما را نمیشناسید و ما شما را نمیشناسیم. به همان اندازه که به ما اعتماد دارید، به شما اعتماد میکنیم. اگر اقدامی بکنید، زمین را از شما پاک میکنیم. متوجه شدید؟» اتوبوس که راه افتاد تاراس از پنجره به بیرون خیره شد. ساختمانهای بلند فروریخته، خانههای بدون سقف و دیوار، گورهای کندهشده در حیاط خانهها و جسد گندیده سه نفر زیر یک پل. تاراس با خودش فکر کرد: «دیگر هیچی باقی نمانده.»
نیمساعت گذشت تا به ساختمان کهنه تالار پذیرایی سارتانا در امتداد رودخانه کالمیوس رسیدند. سربازان روسی کارت شناسایی اوکراینیها را جمعآوری کردند و آنها را به داخل ساختمان فرستادند. سربازی نام اسرا را یکییکی به داخل اتاقی شبیه اتاق بازجویی فرامیخواند. وقتی که تاراس به داخل اتاق رفت، 12سرباز پشت چند میز نشسته بودند. یکی از آنها پرسید: «تو ارتش خدمت کردی؟» تاراس گفت: «نه. برگ سفید دارم». مینیسک پایش در فوتبال پاره شده بود و به خاطر مشکلاتی که برای زانویش پیش آمده بود از خدمت معاف شده بود. لباسهای تاراس را از تنش درآوردند. سربازان روسی روی بدن تاراس به دنبال نشانهای از فعالیتی در جنگ میگشتند: پینهای روی دستها، ساییدگی پشت گردن از جلیقه ضدگلوله، کبودی روی شانه به خاطر لگد اسلحه پس از شلیک.
تاراس و همراهانش دوباره سوار اتوبوس شدند که به سمت شمالشرق و منطقه خودخوانده جمهوری خلق دونتسک یا دیپیآر میرفت. اوکراین استقلال این منطقه را به رسمیت نمیشناسد. به روستای کوزاتسکه رسیدند. از سالها پیش کنترل این روستا به دست جداییطلبان تحت حمایت روسیه افتاده بود. در کافه تریای یک مدرسه ابتدایی به هر نفر مقدار کمی سوپ آبکی دادند. برای خواب به اسرای اوکراینی زیراندازهای نازکی دادند تا روی زمین راهروها و کلاسهای درس بخوابند. تمام اوکراینیهای اسیرشده از طبقه متوسط و از هممحلهایهای تاراس بودند که تا قبل از آن، تحت محرومیتهای شدید حاکم برای ادامه حیات خانوادههایشان تقلا میکردند. در زمان محاصره ماریوپل، تاراس در کمتر از دو ماه نزدیک به 10 کیلو وزن کم کرده بود. زیراندازش را به راهرویی برد و از فرط گرسنگی، سرمازدگی و خستگی تا صبح خواب و بیدار بود. تاراس تا آن موقع هنوز با عبارت «اردوگاه فیلتراسیون» آشنا نشده بود.
اردوگاه تفکیک غیرنظامیان از جنگجویان
به گزارش نیویورکر فیلتراسیون روندی است که طی آن دولت اشغالگر یا بازیگران غیردولتی، به شناسایی و جداسازی افرادی میپردازند که به نظر تهدیدی محسوب میشوند. فیلتراسیون به طور کلی با حقوق بینالمللی بشردوستانه مغایرتی ندارد. گزارش اخیر محققان دانشگاه ییل درباره تصرف شرق اوکراین تاکید میکند که «در درگیریهای بینالمللی قدرتهای اشغالگر حق دارند هویت افرادی را که در محدوده تحت کنترل خود زندگی میکنند، ثبت کنند. نیروی در قدرت در برخی شرایط حتی حق بازداشت شهروندان را نیز دارد». در سیستم فیلتراسیون چندین ایست بازرسی، ساختمانهای ثبت هویت، مراکز نگهداری و بازداشتگاههایی بنا میشود. در اوایل ماه گذشته، واسیلی نبنزیا، سفیر روسیه در سازمان ملل در نشست شورای امنیت ملی، برنامه فیلتراسیون را یک «روند عادی نظامی» توصیف کرد. اما عادی بودن یا غیرعادیبودن آن به شیوه اجرا و اهداف مورد نظر بستگی دارد. سال 1994، روسیه برای بازپسگیری چچن، حمله نظامی تمامعیاری را راه انداخت. چچن سه سال قبل از این حمله، استقلال خود را اعلام کرده بود. یک روز پس از آنکه تانکهای روسیه از راه رسیدند وزارت کشور روسیه دستور احداث مراکز فیلتراسیون برای شناسایی افرادی که در مناطق درگیری دستگیر شدهاند، صادر کرد تا میزان دخالت آنها در درگیریها مشخص شود. «نقطه فیلتراسیون» از زمان جنگ جهانی دوم در روسیه به کار گرفته شد. ژانویه 1995 اولین اردوگاه فیلتراسیون در گروزنی، پایتخت چچن به راه افتاد. یک سال بعد، محققان دیدبان حقوق بشر اعلام کردند نتایج بررسیهایشان نشان میدهد سربازان روسی، مردان چچنی را ضرب و شتم و شکنجه میکنند. از بسیاری از آنها در درگیریها یا به عنوان «سپر انسانی» استفاده میشود یا به عنوان گروگان با زندانیان روسی مبادله میشوند.
سه سال بعد در دوران جنگ دوم چچن، روند فیلتراسیون گستردهتر شد و ویکتور کازانتسف، ژنرال روسی، «رژیم شناسایی هویت» را در «مناطق آزاد شده» راهاندازی کرد. در پی آن چچنیهای بیشتری دستگیر شدند که اغلب بدون پس گرفتن مدارک شناسایی یا حق تردد محدود، آزاد میشدند که احتمال دستگیریشان در ایستهای بازرسی را بیشتر میکرد. محققان، روند فیلتراسیون در چچن را فرمی از «تنبیه دستهجمعی» توصیف کردند. سال 2015، گزارشی از بازداشتگاههای غیرقانونی که تحت کنترل نیروهای روسیه قرار داشتند منتشر شد که حاکی از شکنجه گسترده و رفتارهای ظالمانه با شهروندان و نیروهای نظامی بازداشتشده بود. شدت این شکنجهها به چند مولفه بستگی داشت، مثل داشتن پشتوانه نظامی و مهمتر از همه «دیدگاه سیاسی» فرد بازداشتشده. تانیا لاکشینا، محقق ارشد دیدبان حقوق بشر میگوید گفتههای شهروندان اوکراینی که در جریان جنگ کنونی در 14 مرکز نگهداری بازداشت بودهاند نشان میدهد «دلایل قوی وجود دارد که باور کنیم که امروز هم مردان اوکراینی در مراکز مشابهی شکنجه میشوند.» سفارت روسیه در واشنگتن دیسی در بیانیهای داستانهایی که در رسانههای آمریکایی درباره اردوگاههای فیلتراسیون دست به دست میشود را ساختگی خوانده است.
بازجویی پیشرفته
صبح روز بعد تاراس و دیگر زندانیان به اردوگاه دیگری در روستای بزیمن (که در روسی به معنی «بینام» است) منتقل شدند که 600 نفر دیگر از جمله زنان نیز در آن نگهداری میشدند.
در آن اردوگاه از تمام بازداشتشدگان انگشتنگاری شد. همه باید موبایلهایشان را با پسورد تحویل میدادند. گروهی از سرویس امنیت فدرال روسیه، جایگزین اصلی ک.گ.ب، از تاراس بازجویی کردند. بازجوها اینبار به دنبال جوابهای بیشتری بودند: دیدگاه تاراس درباره دولت چیست؟ درباره مقامات محلی در ماریوپل؟ اعضای خانوادهاش در ارتش اوکراین خدمت میکنند یا نه؟ آیا هیچ آشنایی در روسیه دارد؟ تاراس تمام سوالها را با درایت و صداقت جواب داد. او گفت که معتقد است ماریوپل قبل از عملیات ویژه روسیه در حال شکوفایی بود و تا حالا در طول زندگیاش یک فاشیست را از نزدیک ندیده است. بعد از بازجویی، تاراس فکر میکرد که فیلتراسیون را با موفقیت پشتسر گذاشته و میتواند به خانه برگردد. اما به زندان موقتی کوزاتسکه فرستاده شد.
هفتههای بعد از آن ریتم تیره و تاری پیدا کردند. زندانیهایی که سوالهایشان را پیگیری میکردند، کتک میخوردند. غذا یک وعده صبح و یک وعده بعدازظهر سرو میشد. برنج و ماکارونی که مزه چسب میداد. آب آشامیدنی روزی یک بار به اردوگاه آورده میشد و اغلب هم به اندازه کافی نبود. کووید و ذاتالریه شایع شده بود. چندین نفر تلاش کردند فرار کنند اما هیچ راه فراری وجود نداشت. هیچ داستان موفقیتآمیزی از فرار زندانیهای این اردوگاهها تا آن زمان شنیده نشده بود.
بعد از مدتی گاردهای اردوگاه به چند نفر اجازه دادند تا برای کار در مزرعهای در همان نزدیکی، کمپ را در طول روز ترک کنند تا غذا و سیگار بیشتری برای خود بخرند.
در حرکتی غیرمنتظره، بعد از بازجویی موبایلهای زندانیها به صاحبانشان برگردانده شد. تاراس هیچ راهی برای تماس با اعضای خانوادهاش در ماریوپل نداشت. اما مدرسه وایفای داشت و زندانیان میتوانستند اخبار را دنبال کنند. آنهایی که رابطی در دولت جمهوری خلق دونتسک داشتند، جواب میگرفتند که بهزودی آزاد میشوند یا به روسیه منتقل میشوند یا به خط مقدم جنگ فرستاده میشوند.
دو هفته از زمان نگهداری بازداشتشدگان گذشته بود که تاراس با هاتلاین افراد گمشده در جمهوری خلق دونباس تماس گرفت. اپراتور پرسید: «نام فرد گمشده چیست؟» تاراس نام خودش، تاریخ تولد و شهر محل سکونتش را گفت. صدای تایپ کردن اپراتور را که از پشت تلفن میشنید، نفس عمیقی کشید. ماهیچههای فکاش منقبض شده بودند. بعد از یک دقیقه جستوجو، اپراتور پاسخ داد: «فرد موردنظر در 14 آوریل فیلتراسیون را گذرانده و به ماریوپل برگشته».
تاراس وحشت کرد. ضربان قلبش تندتر میشد. ماجرا را برای یکی از همبندیهایش تعریف کرد تا او هم با هاتلاین تماس بگیرد. اپراتور باز هم همان جملههایی را که به تاراس گفته بود، تکرار کرد. زندانیهای بیشتری تماس گرفتند. نیمی از آنها همان جواب را گرفتند. همه آزاد شدهاند و امن و امان به خانههایشان در ماریوپل بازگشتهاند. تانیا لاکشینا، محقق ارشد دیدبان حقوق بشر و آخرین رئیس دفتر این سازمان در مسکوست. دادگستری روسیه در آوریل همان سال مجوز این سازمان را باطل کرده بود. لاکشینا پس از 9سال فعالیت حالا همانند دیگر همکارانش در تبعید زندگی میکرد. لاکشینا باور دارد که در شبکه مراکز فیلتراسیون روسیه چندین اصول استراتژیک مرتبط اجرا میشوند که در میان آنها، گزینش شهروندان برای انتقال به روسیه، غربالگری میان جنگجویان و خرابکاران، جمعآوری اطلاعات نظامی، درخواست اظهارات دروغ درباره! جرائم جنگی بهوسیله سربازان اوکراینی، جمعآوری اطلاعات درباره شهروندان و پاکسازی مناطق اشغالشده که به اندازه کافی به مسکو وفادار نیستند.
یکی از سخنگوهای سرویس خدمات فدرال میگوید که فیلتراسیون هدف مهمتری هم دارد: دستگیری افراد «فراری از عدالت». توجیههای اولیه تماما هم دروغین نبودند. در آگوست، روزنامه تایمز با چندین غیرنظامی اوکراینی مصاحبه کرده بود که در مناطق تحت تصرف، اقداماتی انجام داده بودند. مثلا در زاپوریژیا 15 نفر از سربازان روسی را مسموم کرده یا در کریمه به انفجار یک پایگاه هوایی در روسیه کمک کردند.
هدف اول فیلتراسیون با وجود اینکه تفکیک غیرنظامیان از جنگجویان بود، این روند به سرعت به مسالهای گروتسک تبدیل شد. اکثر جمعیت مردان در جنوبشرقی اوکراین بازجویی، آزاد، زندانی، تبعید، ناپدید یا کشته شدند.
هنوز تعداد دقیق اوکراینیهایی که در مراکز فیلتراسیون در روسیه و مناطق تحت تصرف آن نگهداری میشوند، مشخص نیست. طبق گفتههای روسیه، نزدیک به چهار میلیون اوکراینی نوعی از فیلتراسیون را گذرانده و به روسیه منتقل شدهاند. برخی از آنها به جاهای خیلی دورتر و نزدیک به مرز روسیه با کره شمالی فرستاده شدهاند (تخمینهای آمریکا این تعداد را بین 900هزار تا یک میلیون و 600هزار نفر اعلام کرده).
مایکل کارپندر، سفیر آمریکا در سازمان ایمنی و همکاری در اروپا میگوید که روسیه میخواهد جمعیت جنوبشرق اوکراین را سازگار و انعطافپذیر کند. لابراتوار تحقیقاتی سلامت عمومی بشردوستانه در دانشگاه ییل تاکنون 21 مرکز فیلتراسیون را در دونتسک شناسایی کرده است. لیندا توماس گرینفیلد، سفیر آمریکا در سازمان ملل در نشست اخیر شورای امنیت ملی گفت که کرملین برنامه فیلتراسیون روسیه و انتقال دستهجمعی افراد را از نزدیک تحت نظر دارد و کنترل میکند. واسیلی نبنزیا، سفیر روسیه در سازمان ملل اظهارات توماس گرینفیلد را رد کرد و آن را «نقطه عطف جدیدی در کمپین پخش اطلاعات نادرست توسط اوکراین و حامیان غربیاش» خواند.
با وجود آنکه تغییر چشمگیری در سرنوشت میدان جنگ یا استقرار سلاحهای غیرمتعارف (که میتواند پای نیروهای ناتو را به جنگ باز کند) دیده نمیشود، واقعبینانهترین پایانی که میتوان برای جنگ روسیه و اوکراین در نظر گرفت یکپارچه شدن کنترل روسیه بر مناطق ویرانشده است. وسعتی حدودا 103هزار کیلومتر مربع شامل مزارع غنی کشاورزی و معدنهای فوقالعاده ارزشمند. پوتین در نشست خبری اخیر خود بدون هیچ اشارهای به «ضدنظامی» کردن یا «نازیزدایی» اوکراین گفت که به «هدف اصلیاش» رسیده. هدف نهایی کرملین هر چه باشد، به گفته لاکشینا واضح است که روسها از فیلتراسیون و انتقال جمعیت به روسیه برای اهداف تبلیغاتی خود در خانه استفاده میکنند. لاکشینا میگوید: «پاسخ آنها در برابر اینکه هفت میلیون اوکراینی به اتحادیه اروپا فرار کردهاند این است که خب، چهار میلیون نفر را ما پذیرفتیم. پس آنها فقط به سمت شما فرار نمیکنند، به سمت ما هم میآیند.» اما سوالهای بسیاری درباره افرادی که همچنان در اردوگاههای فیلتراسیون باقی ماندهاند، وجود دارد. میانگین مدت زمان زندانی شدن افراد چقدر است؟ سر افرادی که در فیلتراسیون رد میشوند چه بلایی میآید؟ سه هفته از اسارت تاراس گذشته بود. دیگر ناامید شده بود. هر روز ساعتها در کانالهای تلگرامی که اخبار جنگ را پوشش میدادند میچرخید. به دنبال هرگونه اطلاعاتی بود که به فرارش از آن اردوگاه کمک میکرد. بالاخره صفحه یک روزنامهنگار منتقد روسی به نام ادوارد برمیستروف را پیدا کرد که در تفلیس زندگی میکرد. کمی قبل از نیمهشب تاراس بدون هیچ امیدی برای برمیستروف پیامکی فرستاد: «عصر بخیر، من اهل مارdوپلم. بعد از آنچه بر ما گذشته حالا خلاف میلمان، ما را به روستایی منتقل کردهاند و مدارک شناساییمان را گرفتهاند.»
شرایط غیرانسانی
برمیستروف یکی از کارکنان پیشین آخرین شبکه مستقل تلویزیونی TV Rain در روسیه بود. دولت روسیه اول مارس این شبکه خبری را به دلیل انتشار «اخبار نادرست» درباره عملیات ویژه نظامی روسیه در اوکراین، تعطیل کرده بود. آنها آخرین برنامه خود را از یوتیوب پخش کردند و در دفتر خود را برای همیشه بستند. برمیستروف به اطلاعات بیشتری از تاراس نیاز داشت. تاراس نوشت: «درخواست میکنم ناشناخته باقی بمانم، اما همه باید از شرایط ما بدانند.» تاراس عکسها و فیلمهای کوتاهی از داخل کمپ کوزاتسکه میفرستاد. تاراس برای برمیستروف نوشت: «اگر بخواهم ساده بگویم، شرایط اینجا برای انسان در نظر گرفته نشده. به اندازهای به ما غذا میدهند که فقط زنده بمانیم. روی زمین کلاسها یا راهروها روی تشکهای قدیمی میخوابیم. سه پلیس نظامی با مسلسل از ما نگهبانی میکنند. بدون پاسپورت و کاغذهای فیلتراسیون، ما هیچچی نیستیم.»
برمیستروف تکههایی از ویدیو و عکسهای تاراس را در کانال یوتیوبی که بهوسیله دو نفر از همکاران پیشیناش در شبکه خبری TV Rain اداره میشد، منتشر کرد. داستان تاراس را هم با سازمان بشردوستانه «کمک برای خروج» در میان گذاشت تا بتواند برایش در گرجستان پناهندگی بگیرد. داوطلبان این سازمان از فوریه 24، روزی که روسیه به اوکراین حمله کرد، کار خود را آغاز کردند. آنها شبانهروز کار میکنند تا اطلاعات راههای خروج، پیدا کردن جا و مکان، مراقبتهای پزشکی و حمایتهای حقوقی و روحی و روانی را برای پناهجویان فراهم کنند. این گروه برای آزادی تاراس اقدام کرد. تاراس در مکالماتاش با پولینا موریگینا، وکیل سازمان «کمک به خروج» نام خود و 22 نفر دیگر را اعلام کرد. موریگینا به تاراس گفته بود که براساس تجربه، اگر مقامات بدانند که ما میدانیم چه افرادی داخل اردوگاه هستند، احتمال اینکه اتفاق بدی بیفتد بسیار کم میشود.
24 ماه می وقتی که تاراس از خواب بیدار شد، 41 روز از اسارتاش گذشته بود. کمی پس از صرف ماکارونی سرد، به همراه چند نفر دیگر به فضای بیرون فراخوانده شد. یک سرهنگ پلیس دیپیآر در کنار یک سرباز روسی وسط حلقهای از اسراء ایستاده بودند. سرهنگ اعلام کرد دستوری برای آزادی آنها دریافت کرده است. هر اسمی که صدا میکرد، پاسپورتش را پس میگرفت. تاراس که آزادیاش را باور نمیکرد برایش سوال شده بود که ویدیوهایی که برمیستروف پخش کرد نجاتش دادند یا مداخلههای پشتپرده سازمان «کمک به خروج» تاراس و بقیه زندانیها به همان حالتی آزاد شدند که دستگیر شده بودند؛ بدون هیچ توضیحی. تاراس پس از شش هفته اسارت به آغوش خانوادهاش بازگشت. همه میدانستند که تاراس خیلی نمیتواند پیششان بماند. معلوم نبود سروکله لباس ارتشیها دوباره کی پیدا میشود. سه روز بعد تاراس با ماشین دوستاش که قبلا از کشور خارج شده بود، راهی جادهها شد. تاراس از 18 ایست بازرسی نظامی رد شد. حتی با داشتن رسید فیلتراسیون همچنان سوال و جواب و گاهی بازجویی بدنی میشد. تاراس حالا با دوستدخترش که از اوکراین به او ملحق شده، در امتداد دریای بالتیک در حومه شهر بندری گدانسک در لهستان در خانهای دوخوابه زندگی میکند. تاراس از ماریوپل به عنوان یک مکان واقعی در دنیا که تحت تصرف روسیه است، صحبت نمیکند، بلکه آن را یک خاطره یا یک رویا، یک شهر خیالی میداند که در گذشته دورش وجود داشته. تاراس میگوید: «من دوست دارم برگردم اما ماریوپل وجود خارجی ندارد. هیچ جایی برای بازگشت وجود ندارد».