ما و اجحاف در حق پابرهنهها
در کجای جهان یک فاجعه، بارها و بارها به یک شکل اتفاق میافتد و هیچکس چارهای نمیاندیشد؟ میتوان همه این حرفها را با گوش سیاست یا همین شعارهای معمول و مرسوم روزمره شنید و نویسنده را به هرچیزی متهم کرد. مهم نیست. اما امیدوارم شخص آقای پزشکیان و عدهای از دوستان نزدیکش که با نهجالبلاغه انس دارند، عدالت را جدیتر از شعارهای انتخاباتی بگیرند و از یاد نبرند قول آن جان جهان را که فرمود: فرصتها هم چون ابر میگذرند. اگر کار امروز را به فردا نیاندازند و بیهراس از گردنکلفتهای بانفوذ، همین فاجعه را جدی بگیرند و حقیقتاً پیگیر عوامل و مقصرانش باشند شاید بتوان امید داشت که دیگر شاهد چنین فجایعی نباشیم.
از صبح که خبر کشته شدن معدنچیان را دیدم حال و روزم دگرگون است. میخواستم در سالگرد شجریان چیزی بنویسم اما دیدم زیادی بیدردانه است. حالم از خودم بههم خورد. من هم در این سالها بهنوبه خودم کم بیاعتنا نبودهام به اخباری از این دست. در تمام این سالها برای اتفاقاتی بهمراتب کوچکتر از این، زمین و زمان را بههم دوختهایم و البته خوب کاری کردهایم. اصلاً قیاس کار بیهودهای است.
هرجا ظلم و ستم و نابرابری هست، باید فریاد زد اما چیزی که مسلم است اینکه؛ ما در مقابل طبقات فرودست کمکاری کردهایم. احتمالاً از ترس اینکه به چپبودن متهم شویم یا از بیم اینکه طبقه متوسط را که مخاطب اصلی ما هستند از دست بدهیم. علتش هرچه بوده باید به کمکاری خودمان اعتراف کنیم. قرار نبود کار به این جاها برسد.
بحث جناحی و سیاسی نمیکنم. از دولت مدعی عدالتخواهی و رسیدگی به محرومان تا دولت سازندگی و توسعه سیاسی، همه و همه، در حق پابرهنهها و گرسنهها اجحاف کردهاند. البته که بعضی از دولتها بیآنکه شعار مردمفریبانه سر بدهند تورم را به جایی رساندند که فشار کمتری متوجه اقشار فرودست بشود، اما در کل کسی برای بچههای اعماق کاری نکرد. کسی در مناسبات سیاسی و اجتماعی آنها را به حساب نیاورد.
فقط در ایام انتخابات چند شعار دادیم و والسلام. چندبار دیگر بچههای مردم باید گرفتار بلایای طبیعی و غیرطبیعی بشوند تا بفهمیم آنها هم مثل هر آدم دیگری حق حیات دارند؟ کدامیک از ما حاضریم یکساعت جای آنها باشیم؟ چند معدن دیگر باید روی سر زحمتکشترین هموطنان ما آوار شود تا به یک ایمنی معمولی و استاندارد برسیم؟ آخرین باری که معدنی فرو ریخت، گفتند تمام جانباختگان بیش از ساعت موظفیشان زیر زمین و بیاکسیژن کافی در حال کار بودند. چه شد؟ پیگیری آن پروندهای که قرار بود مقصران شناسایی و محاکمه شوند، چه شد؟
چون این مردم بیگناه و بیپناه رسانهای ندارند و کسی نیست صداوسیمای آنها را به گوش همگان برساند، باید هر بلایی سرشان آورد؟ آنها تنهاترین مردم روی زمیناند. جان آنها برای هیچکس مهم نیست؛ نه برای کارفرمایان سرمایهداری دولتی، نه برای رانتخواران چپ و راست، نه برای توئیتبازان پروژهبگیر و نه برای قلمزنان شکم سیر. همهچیز در اعلام رسمی دو، سه روز عزای عمومی محلی و چند استوری سانتیمانتال خلاصه میشود و دوباره ما میمانیم و همین روزمرگی سفیهانهای که مدام تکرارش میکنیم. دوباره ما میمانیم و همین دعواهای بیهودهای که رزق و روزی ماست.
خداوند لعنت کند کسانی را که تا اسم کارگر و دستمزد ناچیز آنها به میان میآید، فریاد برمیآورند که: آهای کمونیستها! آهای اسلام چپزده! آهای سوسیالیستهای روسی! کاری کردهاند که حتی نظامی که قرار بود در آن پابرهنهها ولینعمت باشند، از ساختن یک برنامه تلویزیونی درباره کارگر میهراسد. سخن گفتن از سندیکاهای کارگری بلافاصله به مسائل امنیتی پیوند زنده میشود و هرگونه شعر و شعاری که به فقر، محرومیت و گرسنگی اشارهای کند پیشاپیش با انواع اتهامات روبهرو میشود.
چنان میگویند چپها مقصر اوضاع کنونیاند که اگر هرکس نداند گمان میکند در تمام این سالها ارنستو چهگوارا وزیر اقتصاد یا رئیس بانک مرکزی بوده و فیدل کاسترو ریاست قوهمجریه را عهدهدار. جمع کنید این بساط ریاکاری و دروغپردازی را. اصلاً چپها و کمونیستها مسئول همه نابسامانیهای جهان، اما به من بگویید در کدام کشور سرمایهداری یا سوسیالیستی جان انسان اینقدر بیمقدار است؟ در کجای جهان بیماری را که پول دوا و درمانش را ندارد، در بیابان رها میکنند؟ در کجای جهان در مقابل کشتهشدن دهها انسان، خاموش مینشینند و هیچوقت مقصران مرگ آنها را به مردم معرفی نمیکنند؟
در کجای جهان یک فاجعه، بارها و بارها به یک شکل اتفاق میافتد و هیچکس چارهای نمیاندیشد؟ میتوان همه این حرفها را با گوش سیاست یا همین شعارهای معمول و مرسوم روزمره شنید و نویسنده را به هرچیزی متهم کرد. مهم نیست. اما امیدوارم شخص آقای پزشکیان و عدهای از دوستان نزدیکش که با نهجالبلاغه انس دارند، عدالت را جدیتر از شعارهای انتخاباتی بگیرند و از یاد نبرند قول آن جان جهان را که فرمود: فرصتها هم چون ابر میگذرند. اگر کار امروز را به فردا نیاندازند و بیهراس از گردنکلفتهای بانفوذ، همین فاجعه را جدی بگیرند و حقیقتاً پیگیر عوامل و مقصرانش باشند شاید بتوان امید داشت که دیگر شاهد چنین فجایعی نباشیم.