سه رکن مسئول
جان فردریکسون، استاد برجستهی رویکرد روانپویشی کوتاهمدت (istdp)، چند وقتی است در صفحهی اینستاگرام خود به تبریجستن از روانشناسی ایرانی پرداخته است.
مدتی پیش، دکتر فردریکسون در اینستاگرام خود ویدئویی منتشر کرد و ادعا داشت که شخص مذکور، فرقهای تحت نام او راهاندازی کرده است. با فاصلهای دو، سه روزه آن شخص در اینستاگرام خود اعلام کرد که اینها اتهام است و از طریق قوهقضائیه پیگیر اشخاصی میشود که از او نزد فردریکسون بدگویی کردهاند.
طرفدارانش، در کامنتها از فردریکسون بدگویی و مخالفان را تهدید کردند. فردریکسون مجدداً ویدئوی یکی از کلاسهای او را منتشر کرد و ادعای خود را با نوشتههایی فارسی و فقط برای جامعه ایران شرح داد. در این ویدئو ما با توهین، تحقیر، ابهام و... در کلاس مواجهیم.
نام فردریکسون در این ماجرا پررنگ بود و در ابتدا بهنظر میرسید که او پس از آگاه شدن، تلاش کرده تا نام خود را از این ماجرا پاک کند. اما من فکر میکنم مسئولانه رفتار کردن فردریکسون بیش از حدی بود که فقط اعتبار و شهرت خود را نجات دهد و میتوان نکات بسیار زیادی از نحوهی واکنش و تلاش پیگیرانهی او برای آگاهسازی آموخت.
تا جایی که میدانم، هنوز هم سازمان نظام روانشناسی دربارهی این ماجرا حرفی نزده. اینکه فیلمها و اطلاعات کلاسها به شخصی خارج از ایران ارسال شده است، نشان از بیپناهی مردم دارد. در ایران سازوکاری نداریم که مردم بتوانند تجربههای شخصی خود را در ارتباط با نحوهی عملکرد روانشناسان اطلاع دهند و از آنها مدد طلبند.
اگر هم این سازوکار وجود دارد، اطلاعرسانیها بسیار ضعیف است و درنتیجه مردم راه چارهای نمیبینند. بهعلاوه، رسیدگیها فرمالیته است. بهطور مثال اگرچه سازمان نظام روانشناسی طی حرکتی نادر، شروع به معرفی روانشناسان زرد کرد، همچنان روانشناسان زرد به کار خود مشغولند و مردم دربارهی این موضوع که چرا برخی از آنها را با عنوان زرد معرفی کردهاند، اطلاعی ندارند.
البته معرفی روانشناسان زرد کاری شایسته بود، اما میشود پختهتر عمل کرد. یا در ادامهی فهرست بلندبالایی که منتشر شد، باتوجه به بازخوردهای مردم و مقاومتهای آنها در پذیرش نام برخی، دلایل را شخصبهشخص عنوان کرد؛ بهمانند کاری که فردریکسون انجام داد. به اعتقاد من، سازمان نظام روانشناسی، نوعی گسست از مردم و روانشناسان دارد.
فارغ از مسئولیت سازمان نظام روانشناسی، من روانشناسان را نیز مقصر میدانم. به موضوع روانشناسان زرد بهصورتی غیرمنسجم، غیرمستمر و با تاثیرگذاری اندک پرداخته شده است. بهنظرم بخشی از این مسئله که مردم هنوز نمیدانند چهچیزی روانشناسی است و چهچیزی نیست و چه چیزهایی به سلامت روان آنها آسیب میزند و چطور میتوانند از خود محافظت کنند، حاصل اشتباه روانشناسان است. بهعنوان روانشناسی که در این جامعه زندگی میکنم، میدانم توقع مردم از روانشناسان این است که پیشگو و دانای کل باشند، مشکلات آنها را گردن بقیه بیندازند، فقط آنها را تایید کنند و توصیههای کوتاه و یکجملهای برایشان داشته باشند.
من با سطح آگاهی عامهی مردم دربارهی روانشناسی و رواندرمانگری آشنا هستم، اما این را نیز میدانم که تلاش روانشناسان برای افزایش آگاهی مردم، اندک است. اغلب روانشناسان خود را به آنچه مردم توقع دارند، نزدیک میکنند و این، چرخهی ناآگاهی و عدم مسئولیتپذیری را تداوم میبخشد.
دلیل سوم این رخداد، به فرهنگ برمیگردد. در جامعهی ما گویی سلامت روان، در درجههای نهچندان مهم قرار دارد. اغلب مردم روان خود را دست هر فردی میدهند که فقط حس خوبی به او پیدا کنند، بدون بررسی؛ حتی اگر آسیبزا باشد. حال آنکه سازمان نظام روانشناسی و روانشناسان دربارهی روانشناسان زرد هشدار دادهاند. بعد از این هشدارها، لازم است سنجیدهتر انتخاب کرد. اما نوعی بیمسئولیتی دربارهی سلامت روان وجود دارد.
اغلب مردم فکر میکنند احتیاجی به شناخت راهکارهای مراقبت از خود ندارند. این مسئله، احتیاج به بررسی بیشتر دارد و احتمالاً اگر جامعهشناسان به آن بپردازند، بتوانیم به ریشههای آن دست یابیم.
ما همگی دربارهی سلامت روان مسئولیم و من عدمپذیرش مسئولیت را دلیل این فاجعه میدانم. اگر سازمان نظام روانشناسی سازوکار بهتری داشت و گسستی بین این سازمان با روانشناسان و مردم وجود نداشت، اگر روانشناسان مسئولانهتر درخصوص آگاهیبخشی تلاش میکردند و منسجم، مداوم و تاثیرگذار آموزش میدادند و اگر مردم مسئولیت خود را برای سلامت روان خود میپذیرفتند، این فاجعه رخ نمیداد.