| کد مطلب: ۴۲۸۵

آزادی به‌مثابۀ عدالت سیاسی

یادداشت‌هایی در سالگرد انقلاب/ 3

یادداشت‌هایی در سالگرد انقلاب/ 3

در تاریخ حیات جوامع مسلمان، آزادی ذیل عدالت تعریف می‌شده و در واقع آزادی مهمترین وجه عدالت به‌حساب می‌آمده است. به‌عبارت‌دیگر، حاکمان در جوامع مسلمان، بیشتر بر مبنای میزان تقید و پایبندی‌شان به «آزادی»، عادل یا ستمگر شمرده می‌شدند.
منظور از «آزادی» در آن جوامع عمدتاً به‌رسمیت شناختن حق انتقاد از رفتار و گفتار شخص حاکم بوده و جنبه‌های اجتماعی آزادی به‌معنای امروزی آن چندان موردتوجه و اعتنا نبوده است.
بر همین اساس، آزادی در شمار یکی از سه شعار اصلی انقلابیون سال 57 ظاهر شد. با این‌همه، آزادی مبهم‌ترین مفهومی بود که در آن دوره مورد تأکید طیف‌های مختلف انقلابی قرار می‌گرفت. این ابهام ریشه در ایدئولوژیک‌اندیشی فعالان آن دوران داشت. در حقیقت هر دسته و گروهی ایدئولوژی یا مرام سیاسی و اقتصادی خود را نه‌فقط عین حق، بلکه تنها صورتِ آن می‌دانست و منظورش از «آزادی» هم امکان ترویج ایده‌های موردنظر خود بود. به زبان روشن‌تر، در آن دوران، به‌جز معدودی از متفکران و سیاستمداران لیبرال از قبیل زنده‌یاد مهندس مهدی بازرگان، دیگران آزادی را صرفاً در خدمتِ حقیقت می‌خواستند و چون فقط ایدئولوژی خاص خود را عین حقیقت می‌پنداشتند، بنابراین، نشر و ترویج عقاید «ناحق» رقبا و مخالفان خود را از شمول آزادی خارج می‌دیدند. خلاصه آنکه «حق ناحق بودن» به‌رسمیت شناخته نمی‌شد و اگر فرد یا گروهی مخالف انگاره‌های آنان بود، نه به‌عنوان طرفی صاحبِ حق برای برخورداری از آزادی بلکه به‌عنوان نیرویی مستحق انزوا و طرد و سرکوب تلقی می‌شد.
در چنین فضایی انقلابیون حتی با مفاهیم تساهل و تسامح به‌عنوان جوهر نظم دموکراتیک و بن‌مایۀ فرهنگ آزادی اصلاً آشنایی نداشتند و این مفاهیم حتی در سطح لقلقۀ لسان هم به‌کار گرفته نمی‌شدند.
اگر گفته شود در بین اکثریت انقلابیون، آزادی معنایی کم‌وبیش بلشویکی و منحصربه‌آزادی گروه اصطلاحاً «پیشرو» و «مترقی» داشت و جایی برای تحمل مخالفان در نظر گرفته نمی‌شد، پربیراه نخواهد بود.
به‌رغم این اعوجاجات مفهومی، در مورد یکی از مصادیق مهم آزادی، نوعی اجماع در بین نیروهای انقلابی مسلمان وجود داشت که منشأ آن به تاریخ صدر اسلام و یا به عبارتی همان «حکومت عدل علی» بازمی‌گشت. طبق این مصداق از آزادی، اقشار و طبقات مختلف مردم از حق انتقاد و مخالفت علنی با گفتار و رفتار حاکم برخوردار بودند و حکومت تحت هیچ عنوانی، حقِ کمترین تعرض یا ایجاد محدودیت برای آن نداشت.
در حقیقت آثار مرحوم دکتر شریعتی و شمار بسیاری از روحانیون نواندیش مانند زنده‌یاد آیت‌الله طالقانی و مرحوم مرتضی مطهری سرشار از نقل احادیث یا روایاتی بود که مردم عادی در ملأعام در برابر امام علی و یا دو خلیفۀ اول و دوم می‌ایستادند و بی‌باکانه و بعضاً با الفاظ تند و تحریک‌آمیز به آنان هشدار می‌دادند و یا با تصمیمات‌شان مخالفت می‌کردند، بدون آنکه مورد غضب قرار گیرند و یا از حقوق مرسوم‌شان محروم شوند.
دراین‌باره به‌خصوص به خطبۀ 216 نهج‌البلاغه اشاره می‌شد که امام علی مردم را به‌صراحت در مقابل خود و پرهیز از هر نوع چاپلوسی و تملق فرامی‌خواند. در بخشی از این خطبه که به‌عنوان نمونه‌ای از عدالت علی مورد تأکید قرار می‌گرفت، آمده است:
"فَلَا تُكَلِّمُونِی بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ وَ لَا تَتَحَفَّظُوا مِنِّی بِمَا یتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ وَ لَا تُخَالِطُونِی بِالْمُصَانَعَةِ، وَ لَا تَظُنُّوا بی‌اسْتِثْقَالًا فِی حَقٍّ قِیلَ لِی وَ لَا الْتِمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِی، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ یقَالَ لَهُ أَوِ الْعَدْلَ أَنْ یعْرَضَ عَلَیهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَیهِ. فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَ لَا آمَنُ ذَلِكَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یكْفِی اللَّهُ مِنْ نَفْسِی... (آنطور که با ستمگران و جباران سخن مى‌گویند، با من سخن مگویید و آنچه را که از مردم خشمگین به هنگام خشم‌شان پنهان مى‌دارند، از من پنهان نکنید. همین‌طور با چاپلوسى و تملق با من روبه‌رو نشوید و مپندارید كه بیان حرف حق بر من گران مى‌آید. نمی‌خواهم كه مرا بزرگ انگارید، زیرا هر كه شنیدن حق بر او گران آید، یا نتواند اندرز كسى را در باب عدالت بشنود، عمل كردن به حق و عدالت بر او دشوارتر است. پس با من از گفتن حق یا رأى زدن به عدل باز نایستید، زیرا من در نظر خود بزرگتر از آن نیستم كه مرتكب خطا نشوم و در اعمال خود از خطا ایمن باشم، مگر آنكه، خدا مرا در آنچه با نفس من رابطه دارد، كفایت كند...).
طبیعی است که این وجه از آزادی که تحت عنوان عدالت سیاسی قابل مفهوم‌پردازی است، در سایۀ فقدان جوهر فرهنگ آزادی یعنی تساهل و تسامح و عدم به‌رسمیت شناختن «حق ناحق بودن» راه به‌جایی نبرد و با درگیری‌های خونینی که از همان ابتدای انقلاب بین گروه‌های مختلف رخ داد و نهایتاً به موجی از عملیات تروریستی و مقابلۀ سخت با آن منجر شد، آزادی در همۀ شئون و ابعاد آن به‌محاق رفت.

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی