کودک ایرانی و موسیقی غربی و سنتی
موسیقی ایرانی و آوازی بهنوعی با شعر و کلام همقرینه است. حتی در بسیاری از مواقع، بزرگسالاش نیز از آن دست تهی برمیگردد؛ چه رسد به کودک و نوجوان!

شب هنرنمایی سینا ذکایی در تالار وحدت بود. کنارم پسربچهای حدوداً هفت، هشت ساله با پدر و مادرش نشسته بود. از زمانی که آمده بود آرام و قرار نداشت. بهحدی شور و وجد داشت که کمتر صحنهای اینچنین در تالار طی سالها دیده بودم. هنوز برنامه آغاز نشده بود. بااینکه تأخیر داشت، ولی سرحالی این پسرک جالب توجه بود. با شروع برنامه و پیشدرآمدی که سینا ذکایی با فلوت سحرآمیزش داشت؛ او نیز تقریباً به رقص و سماع درآمده بود! برای خویشتن خوش بود! پدر و مادر نیز مانع این سرخوشی کودکانهاش نمیشدند.
با هر آهنگی میرقصید. با تم فوتبالیستها، با آهنگ ترکی، گیلک و حتی بلاچاو معروف! اجرای کنسرت که تمام شد، دیگر طاقت نیاوردم. از پدرش پرسیدم میزان این همه اشتیاق و شور پسرک را! پدرش گفت ما معمولاً با پسرمان به کنسرت میرویم. علاقهمان هم به موسیقی سنتی و آواز ایرانی است. کنسرت کلاسیک هم گاهی در برنامههایمان وجود دارد. ولی در آن اجراها پسرمان در اولین قطعه خوابش میگیرد و تا پایان کنار دستمان در خواب است! گفتوگویم که با پدر این بچه تمام شد، کمی به فکر فرو رفتم. آن هم برای غریبانه بودن موسیقی سنتی و ایرانیمان و اینکه چرا موسیقیمان مهجور است.
البته حرجی نیست بر بچه هفت ساله که مخاطب موسیقی سنتی ما نباشد! آنچه مایه بهت من شد، اصرار و ابرام خانوادهها درآوردن بچههای با سن کم در چنین برنامههایی است. گاهی پدر و مادر دلیل میآورند که کسی را ندارند که بچه یا بچههایشان را نزدشان بگذارند! و دلیل ناموجهتر اینکه، قصد دارند در اوان کودکی فرزندانشان را با موسیقی سنتی ایرانی همراه و آشنا کنند.
تا گوشهایشان با تار، سهتار، تمبک و سنتور قرابت معنایی پیدا کند! بارها در چنین برنامههایی شاهد آن بودیم که پدر یا مادر، حین اجرا کودک خود را بهدلیل گریه یا خستگی به بیرون از سالن میبرند و تا پایان هم برنمیگردند! حال فلسفه آوردن این کودکان چیست، برای کسی آشکار نشده است! از منظر دیگر قیاسی در ذهن کودکان، ناخودآگاه شکل میگیرد.
موازنهای شکل میگیرد بین موسیقی ایرانی که ذاتاً با سکون و آرامش همراه است، با موسیقی و سازهای غربی که سرشار از شور و تحرک هست! حال در این میان آنچه مورد غفلت قرار میگیرد، زدگی از موسیقی سنتیمان است و بس! که ناخودآگاه نقضغرض آشکاری صورت میگیرد. خانوادهها در ذهنششان قصد دارند کرداری درست انجام دهند ولی بهطور غیرارادی آنچه حاصل میشود، آن امری نیست که در پیاش بودهاند.
جدا از مد و مرسوم شدن ِ رفتن به اجراهای موسیقی طی این سالها (مقصود موسیقی سنتی، نه پاپ) که نشان از قطبیسازی شخصیتی برای برخی دارد، ولی آنچه در فرجام کار انجام میگیرد، آن حالتی است که پسرک این نوشته، نمونه کوچکی از آن بود! پسرک در هنگام رفتن و در راهپلهها که ساعت 12 نیمهشب بود و هیچ خبری هم از خوابآلودگی در او نبود، به پدر و مادرش گفت، برنامه بعدی این گروه چه زمانی است! بحث دیگر این نوشته، افسوس بزرگتری نیز در خود دارد و آن، کمبود چنین اجراهایی در سطح شهر و کشور است. اجراهایی که شور و نشاط جمعی و خانوادگی را سببساز میشود. بهراستی هیچ قصد مقایسه بین موسیقی ایرانی با کلاسیک غربی نیست؛ که از اساس دو خط موازیاند.
ولی اصرار برخی برای اینکه نهادینه کنند برای فرزندانشان این نوع موسیقی در سن کم، پذیرفتنی نیست. موسیقی ایرانی و آوازی بهنوعی با شعر و کلام همقرینه است. حتی در بسیاری از مواقع، بزرگسالاش نیز از آن دست تهی برمیگردد؛ چه رسد به کودک و نوجوان! لطفاً در چنین اجراهایی کودکانتان را همراه نداشته باشید! مخاطب احتمالی آینده موسیقی سنتی و آوازیمان را بابت پز و کلاسگذاشتن در شبکههای اجتماعی، نسوزانید! حال بگذریم که خود نیز در بسیاری از زمانها، نه به سبب دریافت و درک موسیقیایی بلکه بهدلیل جا نماندن از قافله مدگرایی این سالها، حضور در چنین کنسرتهایی را در برنامههای مثلاً فرهنگیتان قرار میدهید! لطف کنید کودکان و ذهنشان را نسبت به موسیقی ایرانی دچار دوگانگی و مقایسهسازی قرار ندهید...