| کد مطلب: ۵۳۵۹

آبروی الهه

امروز می‌شود ۲۰۰روز. همه این ۲۰۰روز را با هم شمردیم و منتظر بودیم که تمام شود. سربازهای پادگانی که در آن خدمت می‌کردم، ۱۰۰روز آخر خدمت تسبیح می‌گرفتند و هر روز،

امروز می‌شود 200روز. همه این 200روز را با هم شمردیم و منتظر بودیم که تمام شود. سربازهای پادگانی که در آن خدمت می‌کردم، 100روز آخر خدمت تسبیح می‌گرفتند و هر روز، یکی از دانه‌های تسبیح را می‌شکستند «تا لبِ چشمه‌ی خورشیدِ درخشان» بروند. اگر ما هم تسبیح داشتیم، دو دور این تسبیح چرخیده بود و حالا نخ سوم را شروع می‌کردیم. انتهایش را هم نمی‌دانیم کجاست! در ایام ماه رمضان که سر سفره افطار هم‌میهن برای آزادی الهه دعا می‌کردیم، یاد این شعر مولانا افتاده بودم که می‌گفت: روز و شب را می‌شمارم روز و شب؛ چراکه او هم به ماه رمضان اشاره دارد و می‌گوید: «تا بنگشایی به قندت روزه‌ام/ تا قیامت روزه دارم روز و شب.» زبانم لال اگر همین آش و همین کاسه باشد و اگر الهه تا یک ماه دیگر آزاد نشود، دویست و سی و سومین روز بازداشت الهه و دویست و سی و دومین شماره روزنامه هم‌میهن همزمان می‌شود. یعنی عمر زندانی بودن همکار این روزنامه از عمر شماره‌های منتشرشده روزنامه، بیشتر می‌شود. چه مجازاتی! چه دنیای عجیبی! فهمش برای دکارت هم دشوار بود. حتی از پایتون و چت جی بی‌تی هم پرسیدم. هیچ‌کدام جواب درخوری نداشتند. پایتون که فقط سوال می‌پرسید و چت جی بی‌تی اطلاعات بیشتری از من خواست و پرسید الهه به چه اتهامی بازداشت شده است! سوالی که بسیاری دیگر هم از من می‌پرسند و خب واقعا برای این سوال جواب دندانگیری ندارم. بعد چت جی بی‌تی گفت؛ تنها در مواردی می‌تواند به من کمک کند که اطلاعات دقیقی داشته باشد. با این حال برای من و همکارانم، آرزوی موفقیت کرد. به اعتبار زندان رفتن الهه، حالا نه‌تنها چت جی بی‌تی، که بسیاری دیگر از مردم، ما و رسانه ما را می‌شناسند. درواقع وضعیت طوری است که دیگرانی به زندان می‌روند اما همان زندان، برای بسیاری از همکاران آنان و روزنامه‌نگاران دیگر، اعتبار می‌شود. همکار بودن با الهه محمدی برای ما اعتبار است و ما متاسفانه از این اعتبار، خواسته یا ناخواسته استفاده می‌کنیم. یعنی سرمان را بالا می‌گیریم و می‌گوییم، در تحولات 1401 حضور داشتیم و اتفاقا یکی از مشهورترین زندانیان این اعتراضات، در چند متری ما می‌نشست و می‌نوشت.
در سرزمینی که اینقدر آشنا داشتن به درد آدم می‌خورد، داشتن یک آشنای زندانی، حسی عجیب از تناقض را دارد. ازیک‌طرف دوست داری زودتر این آشنا آزاد شود و این رفتاری که به او شده است، متوقف شود و ازطرف‌دیگر، می‌بینی زندان چه اعتبار دوباره‌ای به قلم و نوشتن و روزنامه‌نگاری داده است. من این اعتقاد را دارم و به‌نظرم بسیاری دیگر از همکارانم در روزنامه هم‌میهن هم همین اعتقاد را دارند که مطلبی که می‌نویسند، بعد از زندانی شدن الهه بیشتر دیده می‌شود و مردم، نه همه مردم که همان طیفی که مخاطبان روزنامه هم‌میهن هستند، از آن زمان بیشتر به ما اعتماد می‌کنند. هرچند هنوز ما چیزی ننوشته‌ایم که از نظر مقامات مربوطه مستحق زندان و سیاست باشیم اما حالا خیلی‌ها بهتر می‌فهمند که چرا ناچاریم لابه‌لای سطور هی کلمه‌ها را بالا و پایین کنیم و واژه را در هزار لحاف بخوابانیم تا در هزار لفافه بگوییم، آنچنان که کسی نرنجد ز حرف راست.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه تیتر یک
آخرین اخبار