| کد مطلب: ۳۸۰۵

بازخوانی حاج‌کاظم

ابراهیم حاتمی‌کیا، کارگردان شناخته‌شده سینمای ایران است. به‌خصوص برای بچه‌های ارزشی و انقلابی که بسیار با فیلم آژانس شیشه‌ای، احساس قرابت می‌کنند

ابراهیم حاتمی‌کیا، کارگردان شناخته‌شده سینمای ایران است. به‌خصوص برای بچه‌های ارزشی و انقلابی که بسیار با فیلم آژانس شیشه‌ای، احساس قرابت می‌کنند. این فیلم، ماجرای یک کشاورز است که سابقه حضور در دفاع‌مقدس را دارد اما توان مالی برای یک سفر خارجی برای درمان را ندارد. دوست‌اش که راننده تاکسی و فرمانده‌اش در دوران جنگ بوده، خودروی خود را می‌فروشد تا هزینه سفر او به خارج تامین شود. اما درنهایت پول دیر می‌رسد و راننده تاکسی مجبور می‌شود مسافران یک آژانس هواپیمایی را گروگان بگیرد. اتفاقا در میان مسافران، یک کارگردان سینما هم نشسته است که حاتمی‌کیا، به‌خاطر اختلاف‌نظری که با مرحوم کیارستمی داشته، او را با مختصاتی بسیار شبیه مرحوم عباس کیارستمی تصویر کرده است. حاتمی‌کیا هم قصه را طوری نوشته که قهرمان داستان سر کیارستمی داد بکشد و کیارستمی هم حسابی، به‌قول امروزی‌ها، برگ‌هایش بریزد.
حاتمی‌کیا در این فیلم شعارهای زیادی می‌دهد ازجمله اینکه به سیستم وزارت ارشاد این انتقاد را می‌کند که چرا پول مملکت را به‌جای اینکه خرج درمان رزمنده‌ها کنید، می‌دهید دست این کارگردان‌های با عینک دودی که اصلا جنگ و جبهه را درک نکرده‌اند؟ شاید اگر یک مستندساز یا روزنامه‌نگار، در آن دوران فیلمی می‌ساخت یا گزارشی می‌نوشت درباره اینکه یک فیلم‌ساز باید چه پروسه‌ای را طی کند که مجوز فیلم‌سازی بگیرد و این پروسه دشوارتر است یا پروسه‌ای که حاج‌کاظم «آژانس شیشه‌ای» طی کرد تا مسافرش را به آلمان بفرستد، بهتر می‌شد فضای سیاسی و اجتماعی آن دوره را قضاوت کرد.
اما اساسا عباس کیارستمی و دیگر کارگردانان متعلق به سینمای روشنفکری ایران، افراد پرخرجی برای خانواده نبودند. فیلم‌های آنها عموما نه با بودجه بیت‌المال که با هزینه شخصی و درآمد حاصل از فروش داخلی و خارجی فیلم‌ها ساخته می‌شد. برخلاف تشویق‌کنندگان ارزشی تیم‌ملی فوتبال ایران در جام‌جهانی قطر و همراهان پرشمار قالیباف در سفر به شوروی، اتفاقا عمده سفرهای خارجی این هنرمندها هم با هزینه بیت‌المال نبوده است. گرچه احتمالا تعدادی از آنها از برخی مواهب دولتی بهره برده باشند. اما آنچه جالب است، این است که آقای ابراهیم حاتمی‌کیا، ربع‌قرن بعد از آن فیلم و آن صحبت‌ها، قرار است به تهیه‌کنندگی مشاور رئیس‌مجلس، فیلمی بسازد که هزینه ساخت آن 10هزار میلیارد تومان است. این رقم اصلا عدد کمی نیست. درواقع با این پول لازم نیست اژدها‌شدن عصای حضرت موسی را با جلوه‌های ویژه بسازید، بلکه به‌راحتی می‌توانید یک اژدهای تارگرین‌ها را استخدام کنید که بعد از پایان فیلم هم در ایران بماند و آموزشگاه بازیگری راه بیندازد. واقعا این رقم خیلی بیشتر از تصور و ذهن حاج‌کاظم است. با این پول می‌شود برای 10میلیون ایرانی، بلیت سفر به برلین یا مونیخ را خرید. یا می‌شود یک‌بیمارستان 5هزار تخت‌خوابی در بهترین نقطه تهران بنا کرد؛ 5برابر بزرگ‌تر از بزرگ‌ترین بیمارستان فعلی تهران. می‌شود مثال‌های دیگر هم زد، مثلا با 10هزار میلیارد تومان می‌شود به هر ایرانی یک‌پرس چلوکباب کوبیده با گوشت تازه و برنج فرد اعلا داد اما عمدا قصد دارم به همان موضوعی بپردازم که از ربع‌قرن‌پیش تا امروز، برای آقای حاتمی‌کیا مسئله بوده است.
دوست عزیزی می‌گفت، دلیل مطرح‌کردن چنین رقم‌هایی برای یک‌سریال، با این هدف است که بتوانند در رایزنی‌ها رقم کمتری را تصویب کنند و بعد که افراد اعتراض کردند چرا این داستان و سریال کیفیت لازم را ندارند، بهانه بیاورند که بودجه لازم را نداشته است. اما واقعا در زمانی که ده‌ها و صدها کشاورز، راننده تاکسی و رزمنده سابق، با انواع بیماری و مشکلات مالی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، چرا صداوسیما باید طلبکار چنین بودجه سنگینی برای یک سریال تلویزیونی باشد؟ حتما افرادی که دنبال ساخت این سریال هستند، چند کرور جواب برای این سوال خواهند داشت. اما سوال بعدی که مطرح می‌شود، مهم‌تر است؛ آیا امروز اگر کسی از این تعلق بودجه به یک‌سریال تلویزیونی معترض بود و حرکتی شبیه حاج کاظم آژانس شیشه‌ای کرد، قهرمان است یا تروریست؟

دیدگاه
آخرین اخبار
پربازدیدها
وبگردی