جوادی که من میشناسم/درباره دکتر جواد علیکردی
فوت خسرو، مصیبتی بود که هنوز ما دوستان نزدیکش را محزون میدارد و داغیست، که برای ما، سرد نخواهد شد.
میخواهم حقیقت را در مورد دوستی بیان کنم که برادر میپندارمش و او کسی نیست جز دکتر «جواد علیکردی». جواد علیکردی، فرزند برومند شهید «شهباز علیکردی» و برادرزادهی شهید «ذبیحالله علیکردی» که هر دو شهید والا مقام، از شهدای معزز جنگ هشتساله هستند.
جواد علیکردی برادر وکیل آزاده و سرافراز مرحوم «خسرو علیکردی» فقید، دانشآموختهی دکتری حقوق عمومی از دانشگاه تهران است و به عنوان حرفهی اصلی، با سابقهی بیشتری از مرحوم خسرو، وکالت میکند، هر چند که به همراه یکدیگر، به ساختوساز مسکن در مشهد تحت عنوان «هلدینگ باران» (نام فرزند مرحوم خسرو) مشغول بودند.
جواد از همان ابتدای سال1376، با حضور در ستادهای انتخاباتی مرتبط با سیدمحمد خاتمی، از حامیان اصلاحات بود و فعالیت سیاسی خود را در ستادهای دوم خرداد آغاز کرد و جدیترین حرکت سیاسی خود را، با اعلام نامزدی در نخستین دوره انتخابات شورای اسلامی شهر سبزوار آغاز کرد و با رای بالا، پیروز انتخابات شد.
شعار انتخاباتش، گزیدهای از شعر قیصر امینپور بود که میگفت: «من ولی تمام استخوان بودنم، درد میکند!» همان سالها با کنشگریهای خود نظیر کفنپوشی در مقابل فرمانداری شهرستان به عنوان عضوی از شورای شهر سبزوار، تافته جدابافته خود را نشان داد.
جواد در سال۱۳۸۳ به ۱۸ضربه شلاق محکوم شد. او در ۱۳۸۸، در صف اول بود. به گفتهی دوستانش در اعتراضات با ساچمه مصدوم شد، اما کنشگری او اتمام نیافت. سالهای 1394 و 1398 به عنوان نامزد انتخاباتی ثبتنام کرد که تاییدصلاحیت نشد، اما باز هم جا نزد و مدنیت خود را ادامه داد.
سال۱۳۹۹ به علت فعالیت مجازی در کانال ستاد انتخاباتیاش، به یکسال و نیم حبس محکوم شد که بعد از تایید، سال1400 روانه زندان شد. چند ماه از مدت محکومیت را گذراند و سپس حکم توقف خورد، اما دوباره از اسفند سال1403، درست بیستوچند روز پس از آنکه مرحوم خسرو، از زندان آزاد شده بود، حکم در جریان افتاد (جواد، با «پابند الکترونیکی»، در مراسم مرحوم برادرش حضور داشت).
در تمام این سالها، بهعنوان دوستی نزدیک، ناظر شیفتگی و ارادتش به خاتمی و جناب میرحسین بودم. چنانچه همهگان گمان میکردند که پس از اتفاقات یک دهه اخیر و ردصلاحیتها، جواد حتماً به صف «براندازی» میپیوندد، اما همین بس که در جریانات اعتراضی1401، با آنکه همراه مرحوم خسرو در پی آزادی زندانیان سیاسی بودند، در بحثهایی که پیش میآمد، اگر توهینی به موسوی یا خاتمی میشد، برآشفته میشد و مؤدبانه، توصیه به تأدیب میکرد.
جواد در سالهای 1402 و 1403، به طور علنی اعلام کرد که رای نمیدهد. اما این سرو آزاده و شجاع، هیچگاه اعلام به براندازی نکرد. این اواخر، بارها که هم را میدیدیم یا مخصوصاً زمانهایی که «تلفنی» صحبت میکردیم، میگفت که: «محسنجان، من هنوز امیدوارم عقلانیت مطلوب ملت حاکم شود» و از اعتقادات و کنشهایش برای اصلاح، نقل قول میکرد و معتقد بود، با آنکه کاری نکرده است و همه چیز را قانونی انجام داده، نباید چنین با او برخورد میشد. چندباری برای دوستان، برای نوشتن لایحه و دفاعیه، مزاحمش شدم.
قلم شیوایش، همیشه مزین به آیات قرآن و احادیث بود. حتی در سخنرانیهای اخیرش، از آیات و احادیث و روایات، استفاده میکرد. همگان بایستی حق بدهند، نمیشود که دانشگاهی باشی و سرت در حساب و کتاب تاریخ و علم باشد، اما بهسادگی، دم از براندازی بزنی!
جوادی که من میشناسم، برانداز نیست؛ قهر میکند، مکدر میشود، کنشگری میکند، شاید از جبهه اصلاحات عبور کرده باشد، شاید در خلوت بدوبیراه هم گفته باشد، اما برانداز نیست. بهعنوان دوست این دو برادر، از نزدیک شاهد نگرانیهای ماههای اخیر مرحوم خسرو بودم، من بهعنوان دوست، شاهد بودم، به جواد بهعنوان برادر، باید حق داد که بیشتر دیده باشد و بیشتر در غصه مرحوم خسرو، شریک بوده باشد.
فوت خسرو، مصیبتی بود که هنوز ما دوستان نزدیکش را محزون میدارد و داغیست، که برای ما، سرد نخواهد شد. باید از دریچه دیگری، به احوالات جواد علیکردی، بهعنوان یک کنشگر مصلح آزردهخاطر، یک وکیل تحصیلکردهی، یک فرزند شهید، نگریست. خاصه آنکه «جوادی که من میشناختم، برانداز نبود!» ای کاش «امیدوارکننده» با او رفتار شود...