صلح مطلوب در اوکراین؟
هفته گذشته شاهد تحرکات دیپلماتیک گستردهای پیرامون طرح صلح جدید آمریکا برای پایان دادن به تهاجم روسیه به اوکراین بودیم.
هفته گذشته شاهد تحرکات دیپلماتیک گستردهای پیرامون طرح صلح جدید آمریکا برای پایان دادن به تهاجم روسیه به اوکراین بودیم. اگرچه جزئیات این طرح ۲۸ مادهای هنوز محرمانه است، اما گمان میرود مفاد آن شامل امتیازات گسترده از سوی اوکراین، در کنار مجموعهای از مشوقهای اقتصادی و سیاسی برای روسیه باشد. این موضوع نگرانیهای زیادی را برانگیخته و بسیاری از منتقدان، این پیشنهاد را فراخوانی برای «تسلیم» اوکراین دانستهاند.
درحالیکه زلنسکی به شکلی قابل درک میکوشد ترامپ را از خود نراند، اما در کییف و سراسر اروپا امید چندانی وجود ندارد که این ابتکار جدید بتواند به بزرگترین تهاجم نظامی در این قاره پس از جنگ جهانی دوم پایان دهد. تلاشهای مشابه پیشین برای دستیابی به توافق از طریق ارائه شرایط سخاوتمندانه به کرملین، همگی ناکام ماندهاند.
ایراد اساسی این رویکرد، عدم درک این واقعیت است که ولادیمیر پوتین بر اساس محاسبات ساده هزینه-فایده (که برای همتایان غربیاش ملاک است) تصمیم نمیگیرد. برعکس، پوتین معتقد است که درگیر یک نبرد وجودی برای احیای جایگاه روسیه به عنوان یک ابرقدرت و تثبیت نام خود در تاریخ است. بنابراین، تصور اینکه او با وعده امتیازات ارضی جزئی یا فرصتهای اقتصادی آینده راضی میشود، توهمی بیش نیست.
شکاف عمیق میان مسکو و پایتختهای غربی در درک اهداف جنگ، در جریان تلاشهای ترامپ برای میانجیگری بیش از هر زمان دیگری آشکار شده است.
ترامپ همچنین اغلب این تصور را ایجاد کرده که به مسئله روسیه و اوکراین، همچون یک بسازبفروش نگاه میکند که در حال حل یک اختلاف ملکی است. او از لزوم «مبادله زمین» سخن گفته و مناطق اشغالی را «قلمرو مرغوب» نامیده است. این دیدگاه، واقعیت تلخ اما مهمی را نادیده میگیرد: پوتین برای خاکِ اوکراین نمیجنگد؛ او برای تسلط بر «خودِ اوکراین» میجنگد و تا زمانی که سیطره کامل روسیه بر کل این کشور را بازنگرداند، خود را بازنده جنگ میداند.
مسئله دیگری که نشاندهنده اشتباه رهبران غربی در تعمیم منطق خودشان به پوتین است، موضوع تلفات نظامی روسیه است. مقامات غربی اغلب آمار بالای تلفات روسیه را دلیلی کلیدی برای پایان جنگ میدانند و پیشروی کُند روسیه را نشانهای از بنبست استراتژیک قلمداد میکنند.
از دیدگاه غربی، این منطقی است. اما نرخ بالای تلفات، ویژگی سنتی ارتش روسیه است که همواره برای پیروزی بر «انبوه نیرو» تکیه کرده است. علاوه بر این، پوتین مراقب بوده تا تلفات سنگین ارتش، ثبات داخلی را برهم نزند. از سال ۲۰۲۲، کرملین سربازگیری را بر مناطق محروم و زندانیان متمرکز کرده و با ارائه مشوقهای مالی جذاب، فشارهای اجتماعی ناشی از مرگومیر در جنگ را به حداقل رسانده است.
برخی رهبران غربی (مانند ریچارد مور، رئیس سابق MI6) سعی کردهاند با برجسته کردن آسیبهای بلندمدت اقتصادی و جمعیتی به روسیه، بر پوتین تأثیر بگذارند. این منطق شاید برای سیاستمداران غربی قانعکننده باشد، اما برای پوتین معنای چندانی ندارد.
اگر رهبران غربی خواهان پایان جنگ هستند، باید دست از ارائه طرحهای صلحی بردارند که صرفاً برای خودشان جذاب است و بپذیرند که انگیزههای پوتین کاملاً متفاوت است. او تهاجم به اوکراین را بخشی از یک مأموریت تاریخی مقدس میبیند که قرار است نظم جهانی را تغییر دهد و به دوران تحقیر ژئوپلیتیک روسیه پس از فروپاشی شوروی پایان دهد.
سیاستگذاران غربی باید سرانجام با ابعاد عظیم جاهطلبیهای امپریالیستی پوتین روبهرو شوند. او که خود را با پتر کبیر مقایسه میکند، بارها مدعی شده که در حال بازگرداندن سرزمینهای تاریخی روسیه است و گفته: «تمام اوکراین مال ماست.»
تلاش برای چانهزنی با چنین فردی از طریق توسل به عقل سلیم یا ارائه امتیازات محدود، نهتنها بیهوده، بلکه خطرناک است؛ زیرا پوتین را مطمئن میسازد که مخالفان غربیاش ضعیفتر و راحتطلبتر از آن هستند که اهمیت تاریخی این لحظه را درک کنند. این امر او را امیدوار میکند که دشمنانش در نهایت عقبنشینی کرده و پیروزی را به او تقدیم خواهند کرد.
متحدان اوکراین به جای تلاش برای دلجویی از روسیه، باید بپذیرند که پوتین «همه چیز» را میخواهد و علاقهای به صلحِ مبتنی بر مصالحه ندارد. آنها سپس باید نشان دهند که اراده سیاسی لازم برای جلوگیری از تبدیل شدن رؤیاهای امپریالیستی او به واقعیت را دارند.