«آقا» برازنده شماست
کنسرت «همنوا با بم» با حضور حسین علیزاده، محمدرضا شجریان و کیهان کلهر و در سایهی اساتید همایون شجریان، تبدیل شد به یکی از مهمترین اتفاقات فرهنگی در حاشیهی این فاجعه و گمانم تا همین امروز هم مثل و مانندش کم است.
۱- من با موسیقی سنتی میانهای نداشتم. بهتر بگویم درکاش نمیکردم. کلاسیک، راک، جز و پاپ را میفهمیدم و میتوانستم لذت ببرم اما دو سبک غریبه بود برایم؛ سنتی ایرانی (که اگر درستتر بخواهیم خطاباش کنیم، میشود موسیقی کلاسیک ایران) و متال. تا اینکه سال ۱۳۸۲ رسید. تازه دانشجو شده بودم که زلزلهی بم اتفاق افتاد.
کنسرت «همنوا با بم» با حضور حسین علیزاده، محمدرضا شجریان و کیهان کلهر و در سایهی اساتید همایون شجریان، تبدیل شد به یکی از مهمترین اتفاقات فرهنگی در حاشیهی این فاجعه و گمانم تا همین امروز هم مثل و مانندش کم است. مگر میشد سه استاد بزرگ را کنار هم ببینی که آنطور از ته دل اجرا میکنند، در آن فضای غمزده و چشمههای اشک نجوشد؟ من خیلی دیر ولی خیلی مشتاق کیهان کلهر را آن سال کشف کردم.
۲- چیزیکه باعث شد درجا به کیهان کلهر علاقمند شوم قطعاً سازش بود. هنوز از تواناییهای تکنیکی در موسیقی سنتی سر درنمیآوردم اما صدای کمانچهی کلهر در من همان حسی را ایجاد میکرد که مثلاً صدای ویولن منوهین یا اویستراخ. انگار مستقیم نتها به تارهای قلب شنونده میخوردند و آن را بهلرزه درمیآوردند. استایل ساز زدن کلهر، موهای لخت نقرهای و اینکه انگار همهی حواساش نه به سن، نه به جمعیت که فقط و فقط به سازش است، مسحورکننده بود و هست.
بهخصوص وقتی این سعادت را داشته باشی که اجرای زندهاش را ببینی و در کنسرتهایش باشی، بخش مهمی از ماجرا همین است که حس میکنی هنرمند با سازش یکی میشود. بخش دیگر اما آن چیزی است که در نوازندگی آقای کلهر (هر جای نوشته که اسمش را بدون لقب به کار میبرم به خودم لعنت میفرستم) عیان میشود و استعداد ذاتی در موسیقی است. و نهفقط در نوازندگی در ترکیب کردن صداها. این همان نقطهای است که تسلیم هنر کیهان کلهر شدم یعنی در سالن وزارت کشور.
۳- کنسرت کیهان کلهر و تریوی رامبراند، برایم ژانر ندارد. نمیتوانم بگویم موسیقی ایرانی است، نمیتوانم بگویم جز است. بداههنوازی کلهر و گروه هلندی رامبرند برای من از اوجهای همکاری موسیقایی بین دو فرهنگ است. موسیقی تلفیقی بهمعنای درستاش در آن کار مشترک رقم خورد.
اینطوری نبود که بهصرف کنار هم قرارگرفتن سازهای غربی و ساز شرقی و صداهایی که تولید میکنند، موسیقی تبدیل به تلفیق دو فرهنگ شنیداری شود. بلکه موسیقیشان از مرزهای ایران و اروپا فراتر میرفت و با ترکیب نوای شرقی و غربی یک اثر جدید خلق میکرد که فرا جغرافیایی شنوندهاش را تحتتاثیر قرار میداد. یادم است حیرتزده بودم که چطور سازها نتهای همدیگر را تعقیب میکنند و این وسط هنر کیهان کلهر بیشتر از همهشان بهچشم میآمد.
بههرحال تریوی آنها، با ترکیب سازهای معمول جز مثل پیانو و کنترباس طبیعی بود که هماهنگ باشند اما اینکه کلهر چطور میتوانست نهتنها یک تریو را همراهی کند که درواقع آنها را وادار کند دنبالهروی نتهای ساز او باشند، حیرتانگیز بود. آنجا بود که آقای کلهر برایم تبدیل به یک موزیسین تمامعیار شد. بعدتر البته فهمیدم باید زودتر از اینها همکاریهایش را با یویو ما مثلاً میشنیدم. و عجیب نیست که موسیقیاش را تا این حد دوست دارم. وابسته به کلام نیست. حتی با وجود اینکه از نواهای ایرانی الهام میگیرد، صرف موسیقی دستگاهی نیست. بهمعنای واقعی موسیقی است که اهل هر جغرافیایی باشید میتوانید با آن ارتباط برقرار کنید.
۴- اینها همه هنر موسیقی آقای کلهر بود. نوازندگی، آهنگسازی و اینکه چطور با آرتیستهای بینالمللی بزرگ همکاری میکند. حضور در گروه موسیقی راه ابریشم کنار یویوما و نوازندگان مطرح دیگر او را برندهی جایزهی گرمی، اسکار موسیقی جهان کرد. همهی اینها از کلهر موزیسین و هنرمندی بزرگ میسازد اما چیزی که باعث میشود بیشتر دوستاش داشته باشم این است که بیحاشیه است. بهاندازه است. حضور الکی در مجالس، محافل و رونماییها ندارد.
بیسروصدا اثر خلق میکند و کنسرت میگذارد و فقط جایی که واقعاً ضروری است، نه حتی از جایگاه یک هنرمند بزرگ که از مقام یک انسان حرف میزند. همین است که بهنظرم او را آقای کلهر کرده. آقاییکه از استاد موسیقی فراتر میرود. یکجور فروتنی با مخاطباش دارد که کمتر دیدهام. برای من مخاطب شنونده وقتی همهی اینها کنار موسیقی خوب جمع میشود، شورانگیز است. او بعد از علی اصغرخان بهاری، دوباره به کمانچه هویت داد. زندهاش کرد. قابلیتهای بیشتری از ساز را نشان داد و ما را با کمانچهاش به ضیافتی مهمان کرد که دیگر فقط ایرانی نبود. جهانی بود.