وقتی بدن طبیعی از مُد میافتد/تحلیلی از صنعت زیبایی، اقتصاد توجه و ذائقه مصرفی در ایران
زیمل معتقد بود انسان مدرن در «تراکم تحریکات» زندگی میکند؛ جهانیکه در آن ظاهر، نخستین و آسانترین کد برای جلبتوجه است. در چنین شرایطی، بدن واقعی که حامل نشانههای طبیعی و گاه ناهماهنگ زیستی است، در رقابت با بدنهای صیقلخورده و استانداردشده شکست میخورد.
زیمل معتقد بود انسان مدرن در «تراکم تحریکات» زندگی میکند؛ جهانیکه در آن ظاهر، نخستین و آسانترین کد برای جلبتوجه است. در چنین شرایطی، بدن واقعی که حامل نشانههای طبیعی و گاه ناهماهنگ زیستی است، در رقابت با بدنهای صیقلخورده و استانداردشده شکست میخورد. مردم در مداری از تصاویر بیوقفه زیبا زندگی میکنند؛ ماتریکسی که معیارهای واقعی را پس میزند و زیبایی تصنعی را به معیاری عمومی تبدیل میکند.
ارزانبودن هزینههای زیبایی در ایران در مقایسه با جهان نیز در این روند نقش تعیینکننده دارد. همانگونه که وبلن «مصرف تظاهری» را توضیح میدهد، طبقات مختلف برای نشاندادن تمایز و موفقیت ظاهری، خود را به ابزارهای نمادین جذابیت مجهز میکنند. عمل زیبایی ارزان، امکان این «نمایش سرمایه» را برای طبقات بیشتری فراهم کرده و بدن عملشده به یک سرمایه تبدیل شده است.
در عصری که ارزشها دچار دگردیسی شدهاند، زیبایی تصنعی یک «دستاورد» بهحساب میآید؛ دستاوردیکه بدون تلاش طولانی و صرفاً از راه جراحی و تزریق قابل دستیابی است. بوردیو این نوع سلیقه را «ذائقه تحمیلی» مینامد، ذائقهایکه توسط ساختارها، رسانهها و طبقات مسلط تولید و بازتولید میشود. بدن طبیعی، بهدلیل عدم انطباق با این ذائقه غالب، به حاشیه رانده میشود.
شبکههای اجتماعی مهمترین ابزار این بازتولید هستند. در منطق سرمایهداری، آنگونه که هورکهایمر و آدورنو توضیح میدهند، صنعت فرهنگ با الگوسازی و ترویج چهرههای استاندارد، «آگاهی کاذب» میسازد. کاربران ساعتها در برابر فیلترها و تصاویر دستکاریشده قرار میگیرند و از واقعیت فاصله میگیرند. این فاصله، میل به تغییر بدن واقعی و رسیدن به نسخه مجازی خود را شدت میبخشد.
میل به عمل زیبایی جایگزین ورزش، سبک زندگی سالم و مراقبت پایدار از بدن شده است. زیرا عمل زیبایی نتیجه فوری میدهد و با منطق شتابزدگی سرمایهداری هماهنگ است. بدنیکه با ورزش شکل میگیرد، محصول تلاش، هویت و زمان است؛ اما بدنیکه از طریق تیغ جراحی ساخته میشود، مطابق استانداردهای عمومی و سریعاً قابل نمایش است.
بخشی از این بحران ریشه در کمعمقی فرهنگی دارد. جامعهای که کمتر میخواند، کمتر درک میکند و کمتر اهل کاوش است، طبیعی است که بهظاهر سطحی جذب شود. زیمل میگوید، انسان مدرن برای فرار از «ملال» بهسوی محرکهای سریع و چشمگیر میرود. زیبایی تصنعی نیز دقیقاً همین کارکرد را دارد؛ جذاب، ساده، فوری و بدون نیاز به تأمل.
در جامعهای مردسالار، استانداردهای زیبایی اغلب از سوی ساختارها به زنان تحمیل میشود. بدن زن نهفقط یک هویت فردی، بلکه یک نمایش است. زنان برای دیدهشدن، برای جلوگیری از طردشدن و برای رقابت در بازاریابی فردی (از کار گرفته تا رابطه) ،ناچارند خود را با معیارهای مسلط هماهنگ کنند. این اجبار ناآگاهانه، بدن واقعی را نامعتبر و بدن تصنعی را قابلقبول میکند.
صنعت زیبایی، صنعتی پولساز است و بقای خود را در نارضایتی مردم جستوجو میکند. این صنعت مدام الگوهای جدید تولید کرده و آن را از طریق چرخه پایانناپذیر محتوا در شبکههای اجتماعی تزریق میکند. در این منطق، بدن واقعی باید همواره ناقص، ناکافی و نیازمند اصلاح معرفی شود تا مصرف زیبایی هرگز متوقف نشود.
مسئله اساسی، احساس کافی نبودن است. انرژی و میل انسان امروز، بهجای رشد شخصی و خودشناسی، صرف بازسازی ظاهری میشود. در این رقابتِ بیپایان برای بهتر دیدهشدن، فرد بهجای بهتر شدن، صرفاً نمایشیتر میشود. بدن واقعی، چون حامل نقص است، یادآور این ناکافی بودن است و بههمیندلیل محبوبیتی ندارد.
چشم انسان به مد و معیارهای مصنوعی عادت کرده است. هر کس خلاف این استانداردها باشد، دیده نمیشود و طرفدار ندارد. جامعه درگیر ایدهآلهای مجازی است، بدن واقعی را پس میزند، چون قدرت رقابت با تصویر استانداردشده را ندارد. این وضعیت تنها یک مسئله فردی یا زیباشناختی نیست؛ نتیجه ساختارهای اقتصادی، فرهنگی و رسانهای است که سلیقه را بهصورت جمعی مهندسی کردهاند.