عبور از بحرانهای پرتکرار
در وضعیت فعلی کشور و ورود بحرانهای موجود، وجود یک نهاد واحد کارشناسی و یا بالادستی به مثابه اینکه احکام کلی را با توجه به تجربههای ۳۰ ساله صادر کنند و راهحلهای قطعی را روی میز قرار دهند که من نام آن را شورای سیاستگذاری پایدار مینامم، ضروری است.

معتقدم بخش مهمی از امتداد بحرانها در ایران و بازتولید آنها در سه دهه اخیر به شناخت مسئله باز میگردد. شناخت مسئله به مثابه قطبنمایی است که اگر سیاستگذار کلان آن را نداشته باشد و نسبت به آن آگاهی نداشته باشد، در تصمیمگیریها نمیتواند راهحلهای مناسبی را برای مسائلی که پیش رو دارد ارائه دهد.
راهحلها متکثر هستند چراکه در بدنه بوروکراسی دولت و بخش خصوصی و نهادهای مدنی به روشهای مختلف راهحلهای کارشناسی به سیاستگذار ارائه میشوند. اما اینکه سیاستگذار بتواند راهحل مناسبی را انتخاب کند، به شناختی است که نسبت به مسئله دارد. اما پرسش کلیدی این است که چرا برخی مسائل در ایران حل نمیشود و استمرار پیدا میکند و از دولتی به دولت دیگر منتقل میشود؟
برای مثال بحران آب، نابرابری اقتصادی، بیکاری و مسائل مرتبط با محیط زیست از جمله این موضوعات هستند. نباید شناخت مسئله را ساده دید بلکه باید به مثابه یک هنر به آن نگاه کرد که سیاستگذار کلان مسلط به این هنرمندی باشد تا بتواند مسئله را به کلی بشناسد. نظریه چندگانه جان کینگدان درباره حل مسئله توضیح میدهد که ابتدا باید مسئله را توصیف و تشریح کرد، سپس راهحلهایی برای آن از سوی کارشناسان ارائه و در ادامه اراده سیاسی برای اینکه راهحلها به کار گرفته شود و مسئله حل شود را ضروری میداند.
اما نکتهای در این نظریه است که میگوید برای حل مسائل پنجرههای طلایی و کلیدی در یک زمان خاص به وجود میآید که میتواند مسئله را حل کند. در واقع اراده سیاسی و یا ارادهای که منجر به حل مسئله شود باید در امتداد راهحل قرار بگیرد تا بتواند آن را حل کند. در نتیجه اگر مسئلهای در کشور ما حل نشده است، دستکم در یکی از این موارد، این انتخاب صورت نمیگیرد، یا تصویر درستی از مسئله پیدا نکردیم، یا راهحل مناسبی در نظر گرفته نشده و یا اراده سیاسی برای حل مسئله وجود نداشته است.
برای نمونه در بحران آب، راهحلهایی که سیاستگذاران از دهه هفتاد به بعد در نظر گرفتند، به دلیل گرایشات سیاسی که کارشناسان در حل مسئله داشتند، تغییر کرده است. اینکه چرا این فرصتها در ایران استفاده نشده است و از مرحله شناخت مسئله و راهحل و اراده سیاسی عبور کند مهم است و نکته کلیدی در ایران این است که در پس هر تغییر دولتی، کارشناسان دولت دچار تغییراتی شدهاند که در پس آن تغییرات وفاداری به گرایشات سیاسی دولت در صدر قرار گرفته است و دولتها براساس گرایش سیاسی کارشناسان خود را تغییر دادهاند.
مدل دوم حل مسئله با نظریه سیستمها است که میگوید سیسستم مطابق با یک ورودی است و پردازشی توسط دولت اتفاق میافتد، راهحلهایی ارائه و از بین آنها یک خروجی حاصل میشود. نظریه دیگری به نام نظریه گلآلود چارلز لیندبلوم است که میگوید سیاستگذاران اغلب تدریجی و غیرعلمی تصمیم میگیرند و وابستگی به مسیر و راهحلها ندارند.
نظریهپرداز این مدل میگوید مسائل در درون بوروکراسی دولت دائم در حال تطبیق دادن خود با بوروکراسی هستند و کارشناسان به این باور میرسند که مسائل نمیتوانند راهحل همیشگی داشته باشند و تلاش ذینفعان صرفاً ارائه راهکارهای کوتاهمدت است. برای مثال در اعتراض به کمبود برق استفاده از سوخت فسیلی در اولویت قرار میگیرد تا صرفاً تقاضا برطرف و منجر به اعتراضات عمومی نشود. در حالی که راهکار درازمدت باید فاصله گرفتن از مصرف سوخت فسیلی باشد.
در مسئله دریاچه ارومیه و بحران آب در ایران، تغییر گرایش دولتها روی تغییر نگاه کارشناسان اثرگذار و در نهایت شناخت مسئله متأثر از انگیزههای سیاسی بود. در بحران ناترازی برق نیز در دهه هشتاد یارانههای عجیبی به انرژی داده شد و از تصویب قوانینی که یارانهها را کاهش میداد جلوگیری شد و نتیجه آن در دهه 90 به مرور به یکسری خاموشی ختم شده است و در نهایت در دهه 1400 با یک پدیده کمبود شدید و استخراج رمزارزها مواجه و ناترازی به یک بحران تبدیل شد. اما راهکار چیست؟
تشکیل نهادهای فرادولتی در ابعاد کارشناسی برای اینکه در مسائل کلیدی کشور راهحلهای منسجمی طراحی شود که با تغییر دولتها و تغییر بدنه کارشناسی دولتها که متاثر از گرایشهای سیاسی است راهحلها مدام تغییر نکند. در وضعیت فعلی کشور و ورود بحرانهای موجود، وجود یک نهاد واحد کارشناسی و یا بالادستی به مثابه اینکه احکام کلی را با توجه به تجربههای 30 ساله صادر کنند و راهحلهای قطعی را روی میز قرار دهند که من نام آن را شورای سیاستگذاری پایدار مینامم، ضروری است. لازمه وجود این نهاد تقویت مشارکت ذینفعان، شفافیت در اطلاعات و آمار و بازتعریف روایتهای سیاسی است. بازتعریف روایتها از این جهت مهم است که مسائل به شدت تحت تاثیر سیاستهایی قرار دارند که به ایدئولوژی آغشته هستند و برای حل این مسائل باید از این جنبهها عبور کرد.