حیران از این حیرانی فیلم
با دوستی که مخاطب پیگیر و همیشگی سینمای ایران نیست، مشغول تماشای فیلم «سودابه» محمدعلی سجادی کارگردان کاربلد و گزیدهکار شدیم. فیلم که تمام شد در اولین اظهارنظرش، سریع و با اشتیاق گفت عجب نماهایی؛ و چه کادر و اندازه درستی. جایگیری صحیح دوربین و بازیهای بجایش هم جای تقدیر دارد.

با دوستی که مخاطب پیگیر و همیشگی سینمای ایران نیست، مشغول تماشای فیلم «سودابه» محمدعلی سجادی کارگردان کاربلد و گزیدهکار شدیم. فیلم که تمام شد در اولین اظهارنظرش، سریع و با اشتیاق گفت عجب نماهایی؛ و چه کادر و اندازه درستی. جایگیری صحیح دوربین و بازیهای بجایش هم جای تقدیر دارد. بعد از او پرسیدم داستان را چگونه دیدی؟ آن شوق و اشتیاق فنی و تکنیکی که فیلم در او ایجاد کرده بود؛ جایش را به بیتفاوتی و شاید افسوس داد.
آری محمدعلی سجادی بار دیگر در پی دلمشغولیهای دوران فیلمسازیاش که کابوس و ترس و تعلیق، موتیفهای همیشگیاش بودهاند، این بار نیز دست به تجربه دیگری زد. ابتدا تیتراژ نوشته میشود «بر مبنای خبر واقعی» و نه داستان. چه که خبر معنای خاصی دارد و تا حدود زیادی هم میتوان در درستی آن شک نداشت.
داستان اما میتواند زاییده خبری باشد که رخ داده است و دخل و تصرف سازنده هم در آن افزون؛ خبری که تبدیل به داستان در فیلم سودابه میشود، پیچیدگی خاصی ندارد. نوع نگاه دوربین سجادی است که سعی دارد این هراس و شاید چندگانگی موضوع را برای مخاطب جذابیت بخشد. کارگردان در انتخاب لوکیشن فیلم وسواس عجیبی دارد. خانهای قدیمی با معماری دلنشین اما کمی وهمناک در ذهن. ترسناکیاش عیان نیست.
در روان شخصیت اصلی فیلم چنین روایت میشود. مشکل اما در پرداخت نادرست کاراکترهایی است که باید این خبر(قصه) را پرورش دهند. دل ِ دلدادگی مهرداد (آرمان درویش) به سودابه هیچگاه جان و قوام کافی برای مخاطب پیدا نمیکند. آرمان درویش که در فیلم تحسینشده «کمدی انسانی» محمدهادی کریمی از آن نقش دوگانهاش به سلامت عبور میکند و نوید بازیگری استاندارد میدهد؛ در این نقش باورپذیر نیست. عاشق دلباختهای که دلدادنش هیچگاه مشخص نشد از برای چیست.
عاشق خواهر دوست و همکارش میشود بیهیچ پیشزمینه مشخصی. از طرفی معلوم نیست این عشق بر چه اساسی پایداریاش معنا مییابد که دست دختر برای قصهسازی و جنبازی، باز میشود. حال کاری به سایر شخصیتهای فیلم نداریم که گذشته آنها نیز تاریک است بسان نماهای تاریکی که فیلمساز از شهر میدهد. گویی کاراکترهایش همه تنها هستند. این تنهایی اما بازگو نمیشود.
شاید جن مدنظر سودابه در درون همه این شخصیتها وجود داشته باشد. ابتدای فیلم شاید تصور بر این میشد که شخصیت مادر قصه (رویا تیموریان) آبستن حوادثی شود. نوع اکت و حتی آنچنان محل نگذاشتن به عروسش اینگونه در ذهن مخاطب القا میکرد که او دل خوشی از آمدنش به خانه قدیمی و همبستر شدن با پسرش ندارد.
سکانس شام خوردن و نریختن نوشابه بهرغم آنکه لیوان را سودابه برای ریختن آماده میکند، این برداشت را ایجاد مینماید که ناراحتی مادرشوهر و عروس از هم ادامهدار میشود. از طرفی بازیای که سودابه درباره جن و جنزدگی از خود میسازد نیز آنچنان توجیه منطقی ندارد. اقتدار نداشته مهرداد نیز دال بر موضوع میشود. دل به خواسته او میدهد و خانه عوض میشود و مادر از دنیا میرود. حال مشخص نمیشود این ترک خانه و فوت مادر پس از آن از چه نشأت میگیرد و قصههای بعدش که هیچ دلیل منطقی پس و پیش آن وجود ندارد. پرسشهایی از این دست زیاد است.
شاید به گواه ابتدای نوشته این اثر کلاس کارگردانی و تدوین و فیلمبرداری خوبی باشد. ولی افسوس، همه این موارد در قصهای بیانسجام که فرجامش نیز مالیخولیایی است به باد میرود. حتی برخی طعنههای کلامی در فیلم بسان بهکار بردن واژه برجام و قطعی برق و ترسناک بودن کشور نیز در پیشبرد داستان کمکی نمیکند.
حتی آن مشروب خوردن گاه و بیگاه رضا بابک در نقش پدر سودابه که مشخص نیست او چه میخواهد از این دنیا نیز میزانسن درخوری ایجاد نمیکند! افسوس که کاربلدی چون محمدعلی سجادی که عشق را میشناسد (با توجه به کتاب بینظیر و خواندنی «حیرانی») در دلدادگی این دو زوج بههم، سرگردان میماند؛ چه رسد به اینکه مخاطب باورپذیر، بودن خبر جنباوری کاراکتر فیلم را هضم نماید! شاید تنها راه دیدن این فیلم همین اکران غیرمجاز و تلگرامیاش میبود؛ وگرنه بعید مینمود که مخاطب چندانی پیدا میکرد؛ مخاطبی که فیلمهای درخوری چون «جنایت، اثیری، رنگ شب، و شیفته» نظر منتقدین سینما را جلب کرده بود. حال بگذریم از فیلم خوب «بازجویی یک جنایت» که چهار دهه پیش ساخته شده بود و نوید کارگردان خوشآتیهای میداد. سودابه هر چه بود، نشانی از محمدعلی سجادی با همه پارامترهایش نبود...