تحلیل احمد مسجد جامعی از رفتار مردم ایران در دوره جنگ با اسرائیل
احمد مسجد جامعی نوشت: ر تجاوز اخیر هم درحالیکه دشمنان گمان میکردند کار ایران تمام است و به فکر تجزیه و آشوب در این مرز پرگهر بودند، یکباره با ملتی یکپارچه در داخل و خارج روبهرو شدند که برایشان قابل پیشبینی نبود و غافلگیرشان کرد؛ اما برای آگاهان به تاریخ کهن ایران روشن بود که «دشمن ار تو سنگ خارهای من آهنم».

به گزارش هممیهن آنلاین، احمد مسجد جامعی در روزنامه شرق نوشت:
یکی از سرگذشتهای جالب و خواندنی در تاریخ ایران اندکی قبل از ظهور اسلام، ماجرای نزاع بهرام ششم یا بهرام چوبینه از ری از خاندان مهران شاید از تبار آرش کمانگیر و از چهرههای برجسته نظامی ساسانی با خسروپرویز است.
میدانیم که بهرام پس از نبردهایی با خسرو سرانجام به چین پناه برد؛ اما در آنجا هم از دشمنیها در امان نماند و بر اثر حادثهای مشکوک کشته شد. گذشته از تواریخ رسمی، داستان این ماجرا در شاهنامه فردوسی هم بسیار خواندنی است؛ بهرام اندکی قبل از مرگ به خواهر خود، گردیه، وصایایی کرد که شنیدنی است: «بسی رنج دیدم ز خاقان چین/ ندیدم که یک روز کرد آفرین/ ... نبود این جز از کار ایرانیان/ همی دیو بُد رهنمون در میان».
ازجمله گفت که پادشاهی خسرو را بر پناهندگی بر دشمن ترجیح دهند و وصیت کرد: «مرا دخمه در شهر ایران کنید/ به ری کاخ بهرام ویران کنید»؛ اما نقطه مرکزی وصایای بهرام این است: «نباشید یک تن ز دیگر جدا/ جدایی مبادا میان شما». بین اهل فرهنگ و تاریخ، گاهی نظری ابراز میشود که گرچه چندان علمی و تحقیقی نیست، رویی هم در حقیقت دارد و آن این است که در طول تاریخ پرفرازونشیب ایران، بزنگاههایی وجود دارد که حتی به بود و نبود موجودیت ایران مربوط شده است. دو، سه نقطه زمانی مهم در این زمینه درخور ذکر است؛ برای نمونه، زمانی ایران از دو سو هدف تاختوتاز قرار گرفت و هیچ بعید نبود که قسمتهای عمدهای از ایران بلعیده شود.
در غرب، عثمانیها بارها با بهکارگیری سلاحهای آتشین جدید تا دل آذربایجان تاختند و کمتر شهری به اندازه تبریز در تاریخ ایران سابقه یورش و اشغال و بازپسگیری از متجاوزان را دارد. در شرق نیز تاختوتاز ازبکها و قبایل غیرمتمدن آسیای مرکزی تا دل نیمههای شرقی ایران ادامه یافت و مشهد بارها هدف یورش و قتل و غارت این اقوام واقع شد؛ اما درست در این آشوب و بلوای سراسری، شاه اسماعیل صفوی در ۱۵سالگی در تبریز به تخت نشست و سلسله صفویه را بنیاد نهاد و سرنوشت ایران را به سوی دیگر برد.
بعضی از محققان و ایرانشناسان بر این عقیدهاند که سلسله صفویه نخستین دولت ملی بعد از ظهور اسلام در ایران بوده است؛ هرچند پیش از آن هم سلسله آلبویه در قسمتهای عمدهای از ایران و عراق کنونی کارنامهای درخشان داشت و بیش از یک سده، در کنار عالمان بزرگ آن روزگار، به ترویج فرهنگ و هنر و اندیشه ایرانی و اسلامی میپرداخت.
پس از آنکه دولت صفویه هم به ادلهای که اینجا جای ذکر آن نیست، رو به ضعف و سقوط نهاد، بهقدرترسیدن نادر شاه و به قول خودش، «فرزند شمشیر، فرزند شمشیر، فرزند شمشیر» بار دیگر، ایران را از خطر فروپاشی و اشغال قبایل و طوایف غیرمتمدن همجوار نجات داد.
تشکیل سلسله قاجاریه نیز باز در شرایط بیسروسامانی اتفاق افتاد و آقامحمد خان سرسلسله قاجار بار دیگر توانست با مرکزیت تهران این سو و آن سوی ایران بزرگ را به هم پیوند دهد و یکپارچه کند. از این دست نمونهها در جنگهای جهانی اول و دوم نیز بسیار است که داوری درباره آنها را به اهل تاریخ و محققان وامیگذاریم؛ اما نکته آنکه در همه این بزنگاهها، بههرحال، مجد و عظمت ایران دوباره احیا شده و به همین سبب، ایران پایدار مانده است؛ درحالیکه به نظر میرسید با سرزمینی ازهمپاشیده روبهرو هستیم؛ چنانکه دیگر کشورهای همجوار و غیرهمجوار به چنین سرنوشتی گرفتار شدند.
البته در این نگاه، جایگاه فرهنگ ایران ممتاز است و باید آن را محور معنوی این تحرکات دانست و میشود برای آن شاخصهایی را هم برشمرد؛ ازجمله نقش زبان فارسی بهمنزله زبان ملی و از آن بالاتر، محتواهای مضامین معنوی که زبان فارسی و فرهنگ ایرانی حامل آن بوده است؛ بدین معنا که شعر فردوسی و مولوی و سعدی و حافظ هرچند به زبان فارسی است، محتوای آن سبب شده ایرانیان را از هر تیره و تباری، همدل و یکپارچه و همداستان کند.
در مجموع، مقصود این است که باید طوری عمل کنیم که مجد و عظمت و همدلی ایرانیان چشمگیر باشد. باید قدر این فرصتها را بدانیم و باور کنیم که پاسداری از ایران وظیفه ملی و انسانی و اخلاقی ماست. انواع گروههای تندرو و چهرههای مختلف ازآنرو در این سرزمین کاری از پیش نبردهاند که عقاید و باورها و رفتارهای آنها در قامت چنین تاریخ و پیشینه درخشانی نمیگنجند و نمیتوانند بیانگر نگاه فراگیر و مداراجویانه و درعینحال، حفظ غرور و سربلندی مردمان این سرزمین باشند.
در تجاوز اخیر هم درحالیکه دشمنان گمان میکردند کار ایران تمام است و به فکر تجزیه و آشوب در این مرز پرگهر بودند، یکباره با ملتی یکپارچه در داخل و خارج روبهرو شدند که برایشان قابل پیشبینی نبود و غافلگیرشان کرد؛ اما برای آگاهان به تاریخ کهن ایران روشن بود که «دشمن ار تو سنگ خارهای من آهنم».