سربازان خط مقدم امداد/گفتوگو با آتشنشانانی که در روزهای جنگ شاهد صحنههای هولناکی بودهاند
حدود ۱۰ پیکر، بینام و بیچهره، تکهوپاره زیر تلی از خاک، آهن و سنگ درهمآمیخته بودند؛ مجتبی، آتشنشان ۳۸ ساله، خودش اینها را به چشم دیده بود؛ دیده بود که دیگر چیزی از آن تنها باقی نمانده، جز سه نوجوان که هنوز میشد شناساییشان کرد.

حدود 10 پیکر، بینام و بیچهره، تکهوپاره زیر تلی از خاک، آهن و سنگ درهمآمیخته بودند؛ مجتبی، آتشنشان 38 ساله، خودش اینها را به چشم دیده بود؛ دیده بود که دیگر چیزی از آن تنها باقی نمانده، جز سه نوجوان که هنوز میشد شناساییشان کرد. آن شب در میدان پنجم نارمک، موشکهای اسرائیل جان آدمهای آن ساختمان را گرفت و تنها تکههایی از آنها را بهجا گذاشت. مجتبی آن شب پدر و مادرهایی را دیده بود که موقع انفجار در خانه نبودند و حالا آمده بودند تا فرزندهایشان را از زیر آوار مرگ پس بگیرند.
مجتبی، در طول گفتوگو با «هممیهن»، چندبار صدایش لرزید، سکوت کرد، به گریه افتاد، نفس عمیقی کشید و دوباره حرفهایش را از سر گرفت. مجتبی با بیش از ۱۰ سال سابقه در آتشنشانی، این روزها خود را فقط امدادگر نمیداند. میگوید شبیه سربازی شده در خط مقدم یک جنگ بیرحم؛ جنگی که آوار و انفجارش دیده میشود اما صدایش کمتر شنیده میشود.
آتشنشانها از اولین لحظاتی که صدای جنگ در تهران پیچید، در میدان بودهاند؛ همان پنج هزار نفری که به گفته قدرتالله محمدی، مدیرعامل سازمان آتشنشانی تهران، از بامداد ۲۳ خردادماه در آمادهباش کاملاند. محمدی به «هممیهن» میگوید، ایستگاههای آتشنشانی شب و روز ندارند، شیفتهای استراحت نیروهای آتشنشانی کم شده و تقریباً تمام ایستگاهها درگیر عملیاتاند.
خودش هم از اولین نفراتی است که به صحنه انفجارها میرسد؛ صحنههایی که بهقول او، دل آتشنشانها را میلرزاند. حالا نیروهایی از دیگر شهرها هم آمدهاند تا کنار همکاران تهرانیشان بایستند. بینام، بیادعا، بیچشمداشت؛ حتی خیلیشان ازجمله زنان آتشنشانی که از همان شروع جنگ در عملیاتها به کار گرفته شدند، مشتاق مصاحبه با «هممیهن» بودند اما هنوز اجازه مصاحبه ندارند و حالا ماندهاند با یک لباس و ماشینهای آتشنشانی و قلبی که هنوز برای نجات میتپد.
تلی از خاک، آهن و سنگ
مجتبی چندروز پیش، پس از پایان شیفتاش در مشکیندشت، داوطلبانه به تهران آمد تا به همکارانش کمک کند. او به «هممیهن» از صحنههایی میگوید که حتی پس از یکدهه حضور در عملیاتهای سخت، او را به لرزه انداختهاند. در شرایط جنگ، تهران خطمقدم سازمان آتشنشانی است؛ همکاران مجتبی شبانهروز با انواع استرس مشغول بهکارند و جانشان کف دستشان است.
چندروز پیش وقتی که شیفت مجتبی در مشکیندشت تمام شد برای کمک کردن به تهران رفت و از نزدیک دید که نیروهای آتشنشان در تهران چه استرس و فشار کاریای را تحمل میکنند. «حوادث و اتفاقاتی که از یکهفته پیش در تهران در حال وقوع است، با هیچ جای دیگری در ایران قابل مقایسه نیست. گرچه کل کشور الان درگیر جنگ است اما خطمقدم آتشنشانی الان در تهران است.»
او یکی از روزهای سنگین عملیات را بهیاد میآورد: حمله به نارمک: «دلم آرام نمیشد، به تهران رفتم تا شاید بتوانم کاری کنم. به میدان پنجم نارمک رفتم و آن روز شاهد حجم وسیعی از آوار بودم؛ بچهها در حال آواربرداری بودند. آن ساختمان مثل زمین بایری شده که در میان دو ساختمان بلند، جا خوش کرده باشد. انگار از اول ساختمانی در آنجا نبوده و هیچکسی آنجا مشغول زندگی نبوده؛ پیکر آدمهایی که در آن ساختمان زندگی میکردند، تکهوپاره زیر تلی از خاک، آهن و سنگ افتاده بودند.
بازماندگان این آدمها خودشان را به آنجا رسانده بودند؛ نگاهشان میکردم و میدیدم که عدهای شیون میکردند و عدهای بهتزده و خشکشده به این تل آوار نگاه میکردند و هیچ نمیگفتند.» مجتبی با بغضی در گلو از مادرانی میگوید که فریاد میزدند فرزندانشان زیر آوار ماندهاند: «تنها سه پیکر قابل شناسایی، متعلق به نوجوانان همان ساختمان بود. از دیگران، تنها تکههایی از بدن باقی مانده بود.
یکسری از اجساد قابل شناسایی نبودند. بچههای آتشنشان و نیروهای امدادی هرکدام یکتکه از پیکرهای افراد زیر آوار مانده را برمیداشتند تا برای شناسایی تحویل مراجع مرتبط بدهند. یکی پدرش را و دیگری مادرش را از دست داده بود.»
این صحنهها را مجتبی قبلاً در فیلمها دیده بود، با اینکه 10 سال است که آتشنشان است. آن روز موج انفجار دیوارهای خانههای اطراف را هم ریخته بود و ماشینها آسیب دیده بودند. مجتبی با دیدن این صحنهها با گوشت و استخوانم درک کرد که جنگ یعنی چه. «باید از نزدیک میدیدید، تا از نزدیک نبینید نمیفهمید که چه فاجعهای در حال رخدادن است.
آواربرداری و رسیدن به پیکرهای مانده در زیر آوار از سختترین کارهاست.» او از حادثهای دیگر در شهرک چمران هم میگوید؛ جایی که خواهرزاده، یکی از همکارانش زیر آوار مانده بود و تیم امداد برای نجات پیکرش تلاش میکرد: «دوستان آتشنشانم برایم از فاجعهای که در شهرک چمران اتفاق افتاده بود، گفتند. دوستانم میگفتند در انفجارهای این شهرک، خواهرزاده یکی از آتشنشانها که به همانجا برای عملیات فرستاده شده بود، زیر آوار مانده بود. حالش خیلی بد بود و همکارها تلاش میکردند که پیکرش را از زیر آوار درآورند.»
با تمام خستگی جسمی و روانی، مجتبی و همکارانش هنوز ایستادهاند: «همکاران من در تهران از یکهفته گذشته که جنگ شروع شده خیلی بههمریختهاند. خستگی فیزیکی و روانی در آنها مشهود است. وقتی یک آتشنشان صحنههای انفجار و پیکرهای تکهپارهشده را میبیند، دیگر رمقی برایش نمیماند اما باز هم دارند کارشان را انجام میدهند و جا نزدهاند.
ما بهصورت دلی در این کاریم و شغلمان برایمان شغلی ارزشی است. تا یک آتشنشان بخواهد صحنههایی را که دیده از ذهن پاک کند تا بتواند باز هم کارش را درست انجام دهد، خیلی زمان میبرد. یک آتشنشان همیشه بدون منت جانش کف دستاش است تا بیچشمداشت به مردم کمک کند.» مجتبی میگوید، آتشنشانی تنها جایی است که به سیاست کاری ندارد. از نظر او جنگ خوب نیست.
جنگ در هیچکجای دنیا خوب نیست. آتشنشانی جایی نیست که با سیاست سروکار داشته باشد. «ما وطندوستیم، نه سیاستمدار. به ما ناسزا میگویند چون درباره درد مردم حرف میزنیم. اما مگر ما ایرانی نیستیم؟! الان وقت رهاکردن کشورمان نیست. ما برای خاکمان قسم خوردهایم. من با آتش میجنگم، نه با شعارهای سیاسی. جنگ یعنی مرگ و ما وسط این مرگ، بهدنبال نجات زندگیایم. ما هم درباره موضوعاتی در ایران معترض بودیم، اما الان باید کشورمان را رها کنیم و به یک متجاوز بگوییم دستت درد نکند که به کشور ما حمله کردی و مردم ما را کشتی؟»
ما داوطلبیم هرجا که باشد
«محمدرضا»، 35 ساله و حدود پنج سال است که در یکی از پنج ایستگاه مرکزی شهر کرج، آتشنشان است. او که در عملیات اطفای حریق انفجار در فرودگاه پیام کرج، دو ساعت پیش از گفتوگو با «هممیهن» شرکت داشته، میگوید که حریقها در کرج آنقدر گسترده و سنگین نبوده است: «در کرج چند حادثه بوده. همین چند ساعت پیش فرودگاه پیام را زدند، بهواسطه کدهایی که توی بیسیم اعلام میشود، در جهت حملات نظامی، ما هم میشنویم. من در عملیات فرودگاه پیام و دو عملیات دیگر شرکت داشتهام.
بقیه عملیاتها را در بیسیم شنیدهام. در مهرشهر شیفت قبل از ما، در بلوار ارم در راستای کاخ شمس یک ریزپرنده خورده بود که ایستگاه 14 اعزام شدند و چیز خاصی هم نبود؛ دیوار یک خانه خراب شده بود. خداراشکر تلفات هم نداشت. نمیدانم به چه منظور آنجا هدف قرار گرفته بود.»
او میگوید، در عملیاتهایی که اعزام شده، کسی کشته نشده است: «موردی که خیلی طول کشید، عملیات جاده مخصوص کرج بود که کارخانه مواد رزینی و چسبی آتش گرفته بود که تلفات جانی نداشت.» محمدرضا میگوید، هنوز از تهران درخواست کمک برای اعزام نیروی آتشنشان نشده است: «اگر اتفاق سنگینی بیفتد مثل پالایشگاه تهران در سال 1400، ما اعزام میشویم ولی تا الان نیاز به آتشنشان از کرج نبوده است.»
به گفته او، کرج اولین شهری است که ایستگاه زنان دارد: «آنها در ایستگاه 17، 12 نفر نیروی عملیاتی دارند که خیلی کارکشتهاند و در عملیاتها کمک میکنند. اگر نیاز باشد، خارج از محدوده هم اعزام میشوند.»
«ابراهیم قنبری»، مدیرعامل سابق سازمان آتشنشانی اهواز هم که تجربه عملیات آتشنشانی در ریزش ساختمان متروپل و اعتراضات سال 1398 را داشته است به «هممیهن» از اشتیاقش برای کمک به نیروهای آتشنشانی تهران میگوید: «نیروهای آتشنشانی این استان پیش از این توانستهاند به خوبی وظایفشان را انجام دهند و الان هم میتوانند به تهرانیها کمک کنند.»
او میگوید، در استان خوزستان اتفاق خاصی در این جنگ نیفتاده اما نیروهای آتشنشان به دستور شورای شهر اهواز و شورای تامین استان در آمادهباش کاملاند: «تیمهای آتشنشانی مثل همه نیروهای امدادی در کشور در حال خدمات رسانیاند.
من با اینکه حدود ششماه است که از سازمان آتشنشانی رفتهام اما به فرمانداری اهواز، سپاه و ارتش اعلام آمادگی کردم که بهصورت داوطلبانه میتوانم در این وضعیت جنگی در کنار همکاران سابق باشم. هم بازنشستهها، هم نیروهای داوطلب حاضرند که هرکاری از دستشان برمیآید، برای همه نقاط کشور بهویژه تهران انجام دهند. تا جایی که من اطلاع دارم نیروهای آتشنشانی رشت تا این لحظه به نیروهای تهران در حال کمکرسانیاند.»
قنبری میگوید در این مدت به شرکتهایی مانند فولاد، گروه ملی، نبرد، نیشکر و مدیریت بحران خوزستان اقدامات پیشگیرانه را ارائه دادهاند: «ما شمارهمان را هم در اختیار نهادهای محتلف مسئول قرار دادیم که بتوانیم به مردم خدمت کنیم. اصلی در آتشنشانی داریم بهنام پیشگیری. همکاران ما بدانند که تیم امداد و نجات باید آمادگی داشته باشند که اگر اتفاقی در این وضعیت جنگی افتاد، بتوانند پشتیبانی کنند.
اتفاقاتی که در تهران افتاده، باعث شده تا نیروهای آتشنشانی دچار خستگی شوند، در این وضعیت نیروهای داوطلب میتوانند کمک کنند. حجم نیروهای آتشنشانی اهواز هم آنقدر زیاد نیست چون همه استان خوزستان را پوشش میدهد. باید تجهیزات و نیروی انسانی از سوی نیروهای داوطلب تکمیل شود.»
آمادهباش 100 درصدی
«اولین نیرویی که بعد از حمله اسرائیل به ایران وارد کار شد، آتشنشانی بود.» این را قدرتالله محمدی، مدیرعامل سازمان آتشنشانی تهران به «هممیهن» میگوید؛ به گفته او همه ایستگاههای آتشنشانی در شهر تهران در عملیات بودهاند: «همه پنج هزار نفر آتشنشان شهر تهران در سه شیفت کاری مشغول کارند و در یکهفته گذشته بهکار گرفته شدهاند. آنها برای اطفای حریق و جستوجو برای نجات انسانهای درگیر در آتشسوزی بلافاصله بعد از هر انفجار در محل حادثه حاضر شده و بر طبق نوع حادثه مثل تخریب یا آتشسوزی خدماترسانی کردهاند.»
محمدی میگوید تا الان نیروها کافی بودهاند، مگر اینکه سطح حملات بیشتر شود و نیاز به کمکهای بیشتر شود: «شیفتهای نیروهای آتشنشانی بهصورتکلی 48 ساعت کار شیفت، 24 ساعت استراحت است اما در حال حاضر مجبور شدهایم شیفتهای استراحت را کمتر کنیم که تعداد نیروهایمان بیشتر باشد.
ما در آمادهباش 100 درصدی هستیم و شبانهروز همه مدیران، فرماندهان و روسای نهادهای مختلف حتی به منزل نمیروند تا خدماترسانی کنند.» او در طول یکهفته گذشته اولین نفری بوده که در تمام حوادث انفجار حاضر شده است و حتی یکبار که سر صحنه حادثه بوده، دوباره همان نزدیکیها بمب انداختهاند.
به گفته محمدی، نیروهای آتشنشانی با روحیه بسیار خوب در حال خدمترسانیاند: «حتی آتشنشانهای بازنشسته ما درخواست کردهاند تا داوطلبانه به بقیه نیروها کمک کنند. ما چند شهر را بهصورت استندبای گذاشتهایم تا اگر وضعیت وخیمتر شد به تهران کمک کنند. به شهرهای دیگر هم که زیاد درگیر انفجار نیستند اعلام آمادهباش دادهایم که اگر در تهران نیاز بود، وارد کار شوند.»
محمد شریعتی، مدیرکل روابط عمومی سازمان آتشنشانی اصفهان هم به «هممیهن» میگوید، پدافند در اصفهان خوب عمل کرده و حریق زیادی به آنها اعلام نشده است: «برای پایگاه هشتم شکاری هم به ما اعلام عملیات نشد و ما اعزام نشدیم. در شاهینشهر یا شهرضا یا در جاده نجفآباد، ماشینی را زدند که یک خانواده داخلاش بودند و از بین رفتند.
آنجا هم من پرسوجو کردم، آتشنشانها اعزام نشده بودند.» او به مردم توصیه میکند از تجمع و ترافیک در مسیرهای امدادرسانی پرهیز کنند: «چون ماشینهای آتشنشانی بزرگ است سختتر است رفتوآمد. در حوادث، ثانیهها مهم است. بارها شده حوادثی مثل حوادث جرحی بوده، اما چون مردم جمع شدند که فیلم و عکس بگیرند، منجر به فوت شده است.»
به گفته او، در استان اصفهان نیروهای داوطلب زن وجود دارند اما آتشنشان فعال زن در بخش عملیاتی نه. قنبری، مدیرعامل سابق سازمان آتشنشانی اهواز هم از مردم میخواهد که در کنار آتشنشانها باشند، در شرایط بحرانی آرامششان را حفظ کنند و در مواقع حادثه، ازدحام نکنند تا مانع خدماترسانی نیروهای امدادی نشوند.
آتشنشانها هم انسانند
آتشنشانان با انبوهی از عوامل استرسزای روانی، ازجمله قرار گرفتن در معرض موقعیتهای تهدیدکننده زندگی، رویدادهای آسیبزا و... مواجهند. مطالعات مختلف در سطح جهان نشان داده که عوامل استرسزای روانی-اجتماعی در زندگی کاری آتشنشانها خطر ابتلا به اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) را برای آنها افزایش میدهد. به همین خاطر است که در کشورهای زیادی کلاسها و کارگاههایی برای کمک روانشناختی به این نیروها در نظر گرفته میشود.
قدرتالله محمدی، مدیرعامل سازمان آتشنشانی میگوید، در تهران هم هر سال دورههای روانشناختی و غربالگری برای آتشنشانان برگزار میشود: «درحالحاضر جنگ شده و صحنههای انفجار هم تاثربرانگیزند. آسیب دیدن غیرنظامیان بسیار ناراحتکننده است و به نیروهای آتشنشان هم آسیب روانی زیادی وارد میشود اما امیدوارم بتوانیم همه ما این موضوع را هم پشتسر بگذاریم.»
محمدرضا، آتشنشان اما میگوید تابهحال بهصورت مستقیم کلاس و کارگاهی در این جهت برای آنها برگزار نشده: «قواعد کارها از طرف مسئول ایستگاه به ما گفته میشود. از آنجا که ما آماده باشیم این روزها فرصت برای برگزاری کلاسهای خاص نیست. کسی که بخواهد کلاس هم برگزار کند، باید توی شیفتهای ما بیاید که نمیشود. خیلی هم ضرورت دارد این مسئله، اما برگزار نمیشود.»
محمد شریعتی، مدیرکل روابط عمومی سازمان آتشنشانی اصفهان هم میگوید در تهران گاهی این کارگاهها برگزار میشود: «آتشنشانها همیشه با صحنههای بدی مثل دود، گریه و ضجه روبهرو میشوند، آنها هم انسانند. سعی میکنند احساساتشان دخیل نباشد، اما روی روحیهشان تاثیر دارد.
ما متخصصان روان را در سازمان داریم که برای کمک به جلوگیری از استرس و حوادث ناشی از دیدن صحنههای نامناسب کار میکنند؛ هم برای خودشان، هم خانوادههایشان.» مجتبی، آتشنشان اما معتقد است چیزی که باید جدی گرفته شود، حمایتهای روانی و توجه به فشارهای عاطفی واردشده بر نیروهای آتشنشانی است.
به گفته او کارگاهها و جزوههای حمایت از روان که برای آتشنشانها میگذارند، در این وضعیت جواب نمیدهد: «اینکه به یک آتشنشان بگویی نفس عمیق بکش و مدیتیشن کن، نمیتواند پاسخگوی این حجم از فاجعهای باشد که آتشنشانها هر روز با آن دستوپنجه نرم میکنند. کلاً مسئله آتشنشانی در ایران چندان جدی گرفته نمیشود.»
وقتی از نزدیک میبینی که دختربچهای زیر آوار کشته شده و پدر و مادرش بر سر و سینه میکوبند، چه تکنیک روانشناسیای میتواند به آتشنشانها کمک کند؟ این سوالی که مجتبی هنوز پاسخی برایش پیدا نکرده است.