| کد مطلب: ۳۸۵۴۵

دولت جمشیدی/در ستایش شمایل شکوهمند سینمای ایران

یکی از سالم‌ترین و بی‌حاشیه‌ترین بازیگران سینمای ایران که حالا در مروری تاریخی، باید او را شمایلی شکوهمند از قهرمانی قابل ستایش دانست.

دولت جمشیدی/در ستایش شمایل شکوهمند سینمای ایران

نمی‌دانم تصاویر جدید جمشید هاشم‌پور را دیده‌اید یا نه؟ تماشای ورزیدگی تن و آمادگی بدن این بازیگر 81 ساله، چنان لذتی به آدمی می‌دهد که نگو و نپرس. مثل همیشه با همان غرور نجیبانه‌ای که ته چشمانش سوسو می‌زند، نشسته، ابرویی بالا انداخته و اخمی نثار دوربین کرده. بیشتر از همه اما در این عکس دارد به دنیا می‌خندد انگار. حق هم دارد. اصلاً یکی پیدا شود که حق داشته باشد به این دنیا و بالاوپایین‌های مسخره‌اش بخندد، همین جناب است. زمانی در دهه 1360 با فیلم‌هایی چون «عقاب‌ها» و «تاراج»، شهرتی پیدا کرده بود که نگو و نپرس. یک ملت بود و یک جمشید آریا. «عقاب‌ها» در طول 20 سال بعد از ساخته‌شدنش، بیش از 10میلیون بلیت فروخت. باورتان می‌شود؟

شاید بگویید همه‌اش که برای شهرت هاشم‌پور نبود. اشتباه هم نمی‌گویید. سعید راد، هم مشهورتر بود، هم نقش اول آن فیلم. اما دیگر «تاراج» را که نمی‌شود پای جمشید آریا ننوشت. زینال بندری با آن کله‌تراشیده‌، شده‌بود قهرمان اول مردمی که در آن دهه پُرشده‌ از آژیر خطر و سوت‌موشک، دل‌شان سوپراستاری می‌خواست که قوی باشد، بجنگد، پا پس نکشد و حتی اگر اول فیلم آدم بد داستان باشد، باز بتوان روی بازگشت‌اش و آدم‌شدن‌اش حساب کرد. دنیای آن‌روزها دو قطب خیر و شر تعریف می‌کرد و هنوز این‌قدر خاکستری‌دیدن جهان مُد نشده بود. جمشید آریا، عقاب تیز پَر آسمانِ چنین عالمی بود. 

موفقیت «تاراج» اما کارگردان و نقش اول فیلم را گرفتار کرد. ایرج قادری 10 سال از فعالیت منع شد تا بعدتر با 10 جور واسطه‌تراشی، با زبان بی‌زبانی و با کارگردانی فیلم «می‌خواهم زنده بمانم»، بگوید کاری جز فیلم‌ساختن بلد نیست و بدون سینما، نفس نمی‌تواند کشید. کله‌تراشیده جمشید آریا هم از نظر آقایان انگار کفر ابلیس بود؛ نمادی از بازگشت فیلمفارسی‌ به سینما و ترویج ابتذال. این بود که یک‌سال بعد، او را نیز از فعالیت سینمایی محروم ساختند.

خبر آمد که مخملباف که آن روزها داعیه سینمای مذهبی داشت و حاضر نبود حتی با کیمیایی و مهرجویی هم در لانگ‌شات بایستد، گفته بود: «هاشم‌پور زیادی داشت پرواز می‌کرد، لازم بود بال‌هایش را بچینیم!». نه که فقط به همین حرف و نقل مخملباف باشد، اما خب چندسالی از سینما دورش کردند. برای جمشید آریا اما چنین موانعی، اسم‌شان مشکل نبود. خیلی راحت چسبید به کاری دیگر. نه توبه‌نامه نوشت، نه دست‌به‌دامان این و آن شد. یک لقمه نان حلالی را که باید به خانه می‌‌برد، در شغلی دیگر پیدا کرد و برد سر سفره با خانواده‌اش نوش جان کرد.

داستان برگشت‌اش به سینما هم جالب شد. کیانوش عیاری برای فیلم «روز باشکوه»، آنقدر به مسئولان ارشاد اصرار کرد تا پذیرفتند هاشم‌پور به سینما بازگردد. بازگشت و باز آرام و صبور کار خودش را انجام داد. چندسال بعد البته دیگر جرأت نمی‌کرد سرش را برای فیلم «قافله» بتراشد. با وعده تهیه‌کننده فیلم‌اش راضی شد و البته خوشبختانه این‌بار دیگر در بر همان پاشنه قبلی نچرخید.

ماند و باز مردم را به وجود قهرمان کم‌حرف‌شان دلگرم کرد. در ادامه اما آس دیگری هم رو کرد و شروع کرد به بازی در فیلم‌های به‌اصطلاح آن روزگار «هنری». اینجا هم همان‌ جور درخشید که در آن اکشن‌های حادثه‌ای. با این موفقیت، دهان منتقدانش را نیز بست. همان‌ها که فکر می‌کردند این جنگولک‌بازی‌ها اسم‌اش هنر نیست و با این شبهه‌استدلال‌ها، هاشم‌پور را کوبیدند، کم‌کم دیدند که ‌ای داد، او در «هیوا» و «واکنش پنجم» چنان دوربین را تسخیر می‌کند که برای خیلی از مدعیان تئاتری سینمای ایران نیز چنین لحظاتی به آرزو می‌ماند. همو که خاک صحنه تئاتر نخورده بود و سینما را با سینما شروع کرده بود، در تمام این دهه‌ها گزیده‌کارتر از همیشه، به قانون وجدان خود عمل کرد و به‌قول قدیمی‌ها نان قلب‌اش را خورد.

یکی از سالم‌ترین و بی‌حاشیه‌ترین بازیگران سینمای ایران که حالا در مروری تاریخی، باید او را شمایلی شکوهمند از قهرمانی قابل ستایش دانست. گویی او در تمام این سال‌ها خودش را بازی کرده بوده و اینک وقتی او را در آستانه دهه نهم زندگی‌اش چنین شاداب می‌بینیم، فقط می‌توانیم بگوییم جناب نظامی گنجوی با همه قدرت قلم‌اش، این یکی را نخوانده و ندیده بود که سرود: «دولت اگر دولت جمشیدی است/ موی سپید آیت نومیدی است».

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه بیست‌و‌چهار ساعت
پربازدیدترین
آخرین اخبار