آنچه درباره مادری به شما نمیگویند/درباره کتاب «یک عمر کار؛ درباره مادر شدن»
«زایمان و مادری همان سندانهایی هستند که آن نابرابری جنسیتی را بر رویشان کوفته و شکل دادهاند و زنان جامعه ما که اکنون مسئولیتها، وظایف، انتظارات و تجربیاتشان همانند مردان است، حق دارند با ترس و لرز به این مسئله نزدیک شوند. زنان تغییر کردهاند اما وضیعت بیولوژیک آنان بیهیچ تغییری، باقی مانده است.»

«زایمان و مادری همان سندانهایی هستند که آن نابرابری جنسیتی را بر رویشان کوفته و شکل دادهاند و زنان جامعه ما که اکنون مسئولیتها، وظایف، انتظارات و تجربیاتشان همانند مردان است، حق دارند با ترس و لرز به این مسئله نزدیک شوند. زنان تغییر کردهاند اما وضیعت بیولوژیک آنان بیهیچ تغییری، باقی مانده است.» این جملات نشاندهنده نگاه متفاوت اما درواقع جهانشمول به موضوع مادر شدن است که در مقدمه کتاب «یک عمر کار» آورده شده؛ جملاتی که یک موضوع بیولوژیکی و احساسی را به چالش میکشد.
کتاب «یک عمر کار؛ درباره مادر شدن» نوشته ریچل کاسک پس از 25 سال که از انتشارش در انگلستان گذشته، در ایران ترجمه شد. این کتاب بهدلیل روایت بیپروا و صادقانهای که از مادر شدن دارد، در همان روزگار در انگلستان هم مورد نقدهای زیادی قرار گرفت. کاسک، رماننویس پرکار انگلیسی است که پس از دو بارداری پشتسر هم، تصمیم میگیرد تجربه خود را از روزی که با حضور یک جنین در رحم خود مواجه شده تا چندماه پس از یکسالگی فرزندش بنویسد.
او در مقدمه کتاب نوشته: «این کتاب تاریخچه یا پژوهشی درباره مادری نیست و اگر هم کسی آن را تا اینجا به این امید خوانده، باید بگویم درباره چگونه مادری کردن هم نیست. من صرفاً افکار خودم را درباره تجربه بچهدار شدن نوشتهام، آن هم بهشکلی که امیدوارم دیگران بتوانند با آن ارتباط برقرار کنند» کاسک درست حدسزده. اگر مادر نشده باشید، شاید بخشهایی از کتاب برایتان تصویر یک موجود روانپریش را تداعی کند که حتی صلاحیت مادرانگی را ندارد. مثلاً در فصلی به اسم «کولیک و باقی قضایا»، ریچل کاسک خسته و ترسیده از گریه بیامان فرزندش از مشکلی که دکترها نام آن را کولیک گذاشتهاند، به طرز وحشتناکی گریه میکند و از نوزادش متنفر میشود.
ریچل کاسک بهدلیل سابقه نویسندگی که دارد، روش جالبی را برای پیشبرد این جستار انتخاب کرده. او روایتی صادقانه و بیپرده از بارداری خود شروع میکند. از روزهایی که بهقول خودش، ارتباط برقرار کردن با موجود درون شکماش تنها به عجز و لابهای ختم میشود که در آن ریچل از فرزندش میخواهد او را اذیت نکند. این روایت به شرایطی اضطراری ختم میشود که در آن با وجود اصرار ریچل برای زایمان طبیعی، او را با ترس و استرس به اتاق سزارین میکشاند. نویسنده اعتراف میکند که این شکل از زایمان باعث شده او آن احساسات اولیه یک مادر نسبت به فرزندش را نداشته باشد.
اما ماجرا از جایی شکل عجیبتر به خود میگیرد که مادر با زنی که بوده، باید خداحافظی کند و در قالب آدمی جدید با یک موجود کوچک که انگار از سیاره دیگر آمده، به خانه باز میگردند. او درباره تفاوت میان یک زن بهعنوان یک فرد و یک زن بهعنوان یک مادر نوشته: «شخص و مادر مثل رودی دوشاخه هیچتوجهی به یکدیگر ندارند، حتی اگر همین چند لحظه پیش یکی بوده باشند؛ هرکدام با حیات جداگانه و منفک خودش افتانوخیزان پیش میرود و هردو از یک سرچشمه نشأت میگیرند، اما دیگر در صدد پیوستگی و ارتباط با یکدیگر نیستند.»
بعد از اتمام بارداری و آمدن به خانه، حالا زمان مواجهه است با شرایط جدید. کاسک، فصلهای پس از زایمان را با بخشی از رمانهای مشهور جهان شروع میکند که در آن زنی باردار یا زایمان کرده، با عجز مادرانگی روبهرو میشود. در رمانهایی مانند «خانه شادی» نوشته ادیت وارتن، «مادام بوآری» نوشته گوستاو فلوبر، «باغ مخفی» نوشته فرانسس هاجسنبرنت و... انگار نویسنده در تمام آنها دنبال همان عجزی است که خود پس از مادر شدن به آن دچار شده. پیدا کردن همدرد و رجوع به کسی که حال تو را درک کند، از بزرگترین مسائلی است که پس از زایمان گریبان مادر را میگیرد.
در کنار نثر روان، طنزگونه و گزنده «یک عمر کار»، شاید بخش مهم و قابل توجه این کتاب، نقد سیستم بهداشتی، نظارتی و تبلیغاتی حاکم بر جامعه زنان باردار است. کتابها، تیزرهای تبلیغاتی، گوشزد کردن نکات بهداشتی و تغذیهای که بارها و بارها با ایجاد احساس عذاب وجدان بسیار زیاد، به زنان باردار گفته میشود. اتفاقی که در پشت آن، جز انگیزه مالی شرکتها و نوعی رفع مسئولیت از مسئولان بهداشتی چیز دیگری وجود ندارد، اما زن باردار را در هالهای از ترس و استرس همیشگی نگه میدارد. از طرفی موضوع قابل تأمل کتاب، پرداختن به باورها و رفتار غلط زنان در قبال زنان است.
وقتی واقعیت آن چیزی که بر یک زن باردار میگذرد را به او نمیگویند، اما انتظار دارند که او مادری کامل باشد و این را در رفتار و گفتارشان بهشکل آزاردهندهای نشان میدهند. ریچل کاسک در پایان به سختیهای تربیتی بچه هم اشاره کرده. آنجا که نباید در برابر گریه نوزادش تسلیم شود. مقاومتی که او را از درون آزار میدهد اما باید انجام شود تا روند رشد و دریافت نوزاد از جهان بهدرستی پیش برود.
کتاب «یک عمر کار؛ درباره مادر شدن» با یک ضمیمه به پایان میرسد. این ضمیمه ترجمه مقالهای است که ریچل کاسک در سال 2008 در روزنامه گاردین به چاپ رساند. او در این متن، اتفاقاتی که پس از چاپ این کتاب از سرگذرانده و بازخوردهایی که گرفته را منعکس کرده است.
در بخشی از این مقاله او به اولین ریویویی که از کتابش در یک روزنامه منتشر شده اشاره میکند که در آن یک نویسنده زن، با لحنی تند درباره این کتاب نوشته: «اگر قرار باشد همه این کتاب را بخوانند، زادوولد در نژاد بشر عملاً متوقف میشود و خب این خیلی حیف است». با آوردن چند ریویوی دیگر، نگاههای مثبت و منفی به کتابش در این مقاله آورده شده. اما درنهایت زندگی راه خودش را رفته و ریچل پس از هفت سال که از انتشار کتابش گذشته و فرزندانش بزرگ شدهاند، در پایان مقاله هنوز از قضاوتها و نگاههای متفاوتی که مادر بودن را سختتر از چیزی که هست میکند، نوشته.