اطلاعات درست بنیاد سیاستهای درست
در جهان پرتلاطم کنونی، مدلی میتواند موفق باشد که بتواند در بازی شطرنج جهانی با همه قدرتها از همه مهرههایی که در دنیا چیده شده بتواند استفاده کند.
هر موضوعی یک چارچوب، متر و معیار ارزیابی دارد که براساس آن میتوان نتیجه گرفت که یک کشور در سیاست خارجی و داخلی موفق است یا نه. مردم با وضعیت معیشتی، اقتصادی و اجتماعی که به صورت روزمره با آن مواجه هستند، به وضوح میتوانند ارزیابی کنند که وضع کشور خوب است یا بد. در یک سال گذشته چندین اتفاق رخ دادهاست که باعث میشود موقعیت جمهوری اسلامی ایران در جهان تغییر اساسی کند.
چیزی که در کشور ما بیشتر مورد توجه قرار میگیرد، مسائل مرتبط با منطقه است که بهصورت ویژه مسئله کشورهای عربی در صدر اولویت سیاستگذاران قرار داشت. درست است که در منطقه روابط ما با همه کشورهای پیرامونی در وضعیت مطلوب قرار ندارد اما روابط با کشورهای عربی اهمیت ویژه و اولویت بالایی در سیاست خارجی کشور دارد.
در مجموع دستگاه سیاست خارجی اگر بتواند مسائل موجود با کشورهای عربی را حل و فصل کند، شاید در ارزیابی کلان بتواند ادعا کند که موفق عمل کردهاست. اگر ما نتوانیم در منطقه وضعیت خودمان را سامان دهیم، در خارج از منطقه هم نخواهیم توانست کاری از پیش ببریم. اثرگذاری منطقه عربی در سیاست خارجی ما قابل مقایسه با دیگر مسائل نیست.
البته من شخصاً در طول دوران خدمتم در دستگاه سیاست خارجی، همواره در مناطق غیرعربی خدمت کردهام و در طول این دوران چنددههای دریافتهام که یکی از ایرادات سیاست خارجی و اقدامات فرامرزی ما این بودهاست که سرمایه کلان انسانی، دیپلماتیک و مالی در منطقه عربی انجام دادهایم و از مناطق دیگر غافل شدهایم، به شکلی که اقدام خارجی ما بهنوعی غیرمتوازن و غیرمتعادل بودهاست. این انتقاد بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی وارد است که همواره بقیه جهان را فرعی بر موضوع منطقه پیرامونی عربی تصور کردهایم.
اگر سیاستمان را در مقابل این قدرتهای جهانی و منطقهای ارزیابی کنیم، نمیتوانیم هیچ رویکرد پایدار، مستمر و مشخص در مورد قدرتهای منطقهای و جهانی پیدا کنیم و نمیتوان به رابطه ما با اینها نمره قبولی داد. حتی اگر به رابطه خودمان با روسیه و چین نگاه کنیم که مدعی روابط راهبردی با آنها هستیم، باز هم نمیتوان به رابطه نمره قبولی داد. نمیتوانیم دور منطقه خودمان دیوار بکشیم و بگوییم کاری به جای دیگر نداریم، به این ترتیب نه کار در منطقه پیش میرود و نه کار در فراتر از منطقه. سیاست خارجی به معنای ارتباط با دنیا است و نه فقط ارتباط با معدود کشورهای منتخب و دستچین شده.
مسئولیت سیاست خارجی کمک به کشور برای رسیدن به وضعیت بهتر و مطلوبتر است. وضعیت بهتر قاعدتاً با استقلال در تباین نیست، اما روابط خارجی میتواند گاهی در تضاد با استقلال مطلق قرار بگیرد. این امکان وجود دارد که در سیاستگذاریهای کلان سیاست خارجی معادلهای را بین استقلال و وضعیت بهتر برقرار کرد و گاهی اوقات بخشهایی را که مستقل عمل میکنند را به نفع وضعیت بهتر مورد چشمپوشی قرار داد.
برای مثال عضویت در سازمانهای منطقهای و بینالمللی به این معنا است که گاهی ما به جای اینکه صرفاً خواستههای خودمان را اجرا کنیم، در قالب سازوکارهای این سازمانها حاضریم از بخشی از خواستههای خودمان بگذریم تا در قالب خواست جمعی اقدام کنیم. چنین تصمیمهای موردی، به معنای نقض استقلال و حاکمیت ملی کشور نیست، بلکه به معنای ترجیح دادن وضعیت مطلوب به وضعیت نامطلوب است.
برای مثال ترکیه را میتوان دید که یک کشور نسبتاً مستقل محسوب میشود، اما در عین حال عضو ناتو هم هست و بین استقلال عمل و عضویت در ناتو بهعنوان یک پیمان جمعی، همواره معادلاتی را برقرار میکند و در این معادلات مانور میدهد. همین ترکیه گرچه با تعداد زیادی از کشورهای جهان مشکلاتی دارد، اما با همه کشورها رفت و آمد دیپلماتیک و گفتوگو دارد و حتی با رژیم اسرائیل هم بهرغم تمام شعارهای ضداسرائیلی رهبرانش روابط دیپلماتیک دارد.
در جهان پرتلاطم کنونی، مدلی میتواند موفق باشد که بتواند در بازی شطرنج جهانی با همه قدرتها از همه مهرههایی که در دنیا چیده شده بتواند استفاده کند.
در یک سال گذشته تحولاتی رخ دادهاست که شرایط را برای ما به شکل چشمگیری تغییر دادهاست. به همین منوال ما نیز باید برای تطبیق با شرایط جدید سیاستهای خودمان را به شکل چشمگیری مورد بازنگری قرار دهیم. نظامیهای ما قاعدتاً برآورد روشنی از وضعیت دارند، هر چند این برآوردها با آنچه در فضای علنی بیان میشود متفاوت است اما قاعدتاً گزارشهایی که در جلسات خصوصی به رهبران بلندپایه کشور دادهمیشود، با آنچه به صورت علنی بیان میشود متفاوت است. اینجا مسئله پنهانکاری نیست، بلکه ضرورت طبقهبندی اطلاعات است.
اما نکتهای که لازم و ضروری است که باید در میان سیاستگذاران و مدیران ما چه نظامی و چه غیرنظامی مورد توجه قرار گیرد، این است که سیاستهای وضعشده، ناشی از اطلاعاتی است که به سیاستگذاران داده میشود. این اطلاعات باید درست، صحیح، فارغ از سوگیری و تعصب و منطبق با واقعیتهای میدانی باشد تا سیاستگذاران و مقامهای بلندپایه بتوانند براساس اطلاعات درست تصمیمگیری کنند.
مثال تاریخی از رسیدن اطلاعات نادرست به رهبران کشور، دوره جنگ تحمیلی است. زمانی که رهبر وقت و بنیانگذار انقلاب اسلامی بیانیه مشهور به جام زهر را اعلام کرد، زمانی بود که بعد از مدتها فرماندهان نظامی به این نتیجه رسیدند که اطلاعات واقعی را فارغ از شعارزدگیها، سوگیریها و رویااندیشیها به اطلاع رهبران کشور برسانند.
بر اساس اطلاعاتی که امروز داریم زمانی تصمیم پایان جنگ توسط رهبر و بنیانگذار انقلاب گرفتهشد که اطلاعات دقیقی مبنی بر غیرقابل ادامه بودن جنگ و نیازهای غیرقابل تامین جنگ بود. به باور من آنچه باعث شد بیانیه پایان جنگ به آن شکل اعلام شود، این بود که تا پیش از این مقام ارشد نظام از واقعیتهای میدان جنگ بیخبر بود یا اطلاعاتی که داشت ناقص بود یا اینکه حتی عدهای خبرها و اطلاعات دروغ دادهبودند. اقدام بنیانگذار انقلاب در اعلام پایان جنگ، اقدامی بسیار شجاعانه بود که بلافاصله پس از دریافت اطلاعات کامل انجام شد و موجب نجات کشور شد.
امروز هم سیاستگذاری برای کشور نیازمند اطلاعات درست، دقیق و جامع است. نباید صرفاً به شعارهای متداول تکیه کرد. چه رسانهها و چه مسئولان کشور نباید تلاش کنند اطلاعاتی بدهند که مسئولان بالادستی را خوش بیاید یا اینکه کارشناسان و روزنامهنگاران مجبور باشند به بهانه جلوگیری از «ناامید شدن مردم» واقعیتها را سانسور کنند. تردیدی نیست که بیان برخی از واقعیتها ممکن است باعث نگرانی شود، اما نگفتن این واقعیتها و سکوت کردنها باعث خواهد شد که ما به جایی برسیم که خیلی دیر و با از دست دادن فرصتهای بسیار، مجبور به عقبنشینیهای کلان و از دست دادن منافع عمده شویم.
امروز کسانی که در خط مقدم نبرد هستند، چه نظامیان در نبرد سختافزاری و چه دیپلماتها در نبرد نرمافزاری نیازمند پشتیبانی مردم هستند. اگر پشتوانه مردمی وجود نداشتهباشد، نه اسلحه موثرخواهد بود و نه دیپلماسی. عبارت «وفاق ملی» امروز ضرورتی برای کشور است و باید از وفاق بین قدرتمندان حاکم به وفاق بین همه اقشار ملت بدل شود.
در عین حال باید توجه داشت که مدتی است در کشور ما به عبارت «دیپلماسی» بار منفی دادهشدهاست و رقابتی ساختگی میان «میدان» و «دیپلماسی» ایجاد شدهاست. این دو ابزار مجزا است که در همه دنیا اینگونه است. اینکه در بین عدهای اقدام به «دیپلماسی» به عنوان «تسلیم» تعبیر میشود، یک تلقی بسیار خطرناک است و میتواند ضربه سختی به پیشبرد اهداف اصلی مملکت بزند.
واقعیت این است که هم میدان و هم دیپلماسی لازمه کشور است، دیپلماتها نمیتوانند در مرز بجنگند و نظامیان هم نمیتوانند سر میز مذاکره گفتوگو کنند، این دو لازمه یکدیگر هستند. باید در سطح بالای کشور در بازتعریف دیپلماسی به عنوان یک ضرورت درجه یک کشور اقدام شود و تلقیهای غلط در مورد دیپلماسی کنار گذاشتهشود. در مثالی که در مورد جنگ تحمیلی زدم، به یاد داشتهباشید که وظیفه پایان دادن به جنگ بر عهده وزیر خارجه وقت کشور گذاشتهشد و بر عهده نظامیان یا غیردیپلماتها گذاشتهنشد.
دیپلماسی ظرافتهای خاص خود را دارد و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ یک دیپلماسی موفق بود و نهایتاً پایان دادن به جنگ و بازگشت عراق به پشت مرزها را که نظامیان به دلایل مختلف به تنهایی نتوانستهبودند انجام بدهند، دیپلماتها به عنوان نیروی مکمل عملی کردند. لازم است برای حفظ منافع ملی و امنیت ملی کشور یک خانهتکانی اساسی در اندیشهها و تصورات انجام شود. نهایتاً باید تصمیم بگیریم که آیا ما باید با حضور میدانی نیروی سخت در پایتختهای دیگر منافع خودمان را دنبال کنیم یا اینکه میتوانیم در پایتخت خود با اقدام دیپلماتیک، منافع و امنیت خودمان را تامین کنیم.