| کد مطلب: ۲۵۶۷۴
با ترامپ چه کنیم؟

پیشنهادهایی به دستگاه سیاست خارجی ایران برای مواجهه با آمریکا در شرایط جدید

با ترامپ چه کنیم؟

دونالد ترامپ بار دیگر در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا به پیروزی رسید. قبل از هر چیز باید به این سوال پاسخ داد که چرا مردم آمریکا به ترامپ رای دادند؟

دونالد ترامپ بار دیگر در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا به پیروزی رسید. قبل از هر چیز باید به این سوال پاسخ داد که چرا مردم آمریکا به ترامپ رای دادند؟ نکته‌ای که نباید فراموش کنیم این است که ترامپ تقریباً به اندازه دفعه قبل رای آورده است. بنابراین در این خصوص، اتفاق خاصی در مقایسه با دفعه قبل رخ نداده است اما چرا حدود 75 میلیون نفر از مردم آمریکا به ترامپ رای می‌دهند؟ ترامپ چهره‌ای است که محکومیت قطعی کیفری دارد.

ده‌‌ها اتهام علیه او مطرح است. آدمی است که به فساد مالی و اخلاقی مشهور است. به‌هیچ‌عنوان ادبیات گفتاری خوبی ندارد و در سیاست تجربه نداشته است. بنابراین چگونه است که مردم آمریکا به چنین چهره‌ای رای می‌دهند؟ بنابراین باید گفت که پیروزی ترامپ به خودی خود ضربه‌ای به ایده دموکراسی است. البته در اروپا هم افرادی شبیه به آقای ترامپ رای آورده‌اند و می‌توان گفت که این پدیده حداقل نقشی برای دموکراسی‌های ریاستی به شمار می‌رود. 

اما مرز موفقیت ترامپ چیست؟ به اعتقاد من ترامپ توانست گذشته‌ای بسازد که این گذشته البته هرگز در عالم واقع وجود نداشته است. البته همه گذشته‌ها، ساخته می‌شوند و کشف نمی‌شوند. چون ما با ابزارهای تحلیلی امروز گذشته را بررسی می‌کنیم و به لحاظ هستی‌شناسی دسترسی به گذشته، آنچنان که بوده، نداریم. بنابراین گذشته برساخته انسان است.

به همین دلیل است که هر سال چند کتاب جدید درباره تاریخ معاصر آمریکا منتشر می‌شود. اگر قرار بود این تاریخ همانطور که بوده نوشته شود، دیگر چه نیازی بود که هر سال چند کتاب جدید در این‌باره منتشر شود؟ ترامپ گذشته‌ای را می‌سازد که برای بخشی از جامعه آمریکایی خوشایند است و به آن احساس نوستالژیک دارند. تبحر ترامپ در این بوده که توانسته بخشی از مردم آمریکا را قانع کند که پیام‌رسانی موثق و بااعتبار است. ترامپ توانست مردم آمریکا را قانع کند که اهل شعار نیست بلکه عمل می‌کند.

خیلی‌ها با سر دادن شعارهای ضدساختار موجود به قدرت می‌رسند و شعار می‌دهند که قصد دارند آمریکا را به گذشته بزرگ برگردانند. شعار اصلی ترامپ این بوده: «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم». این کلمه «دوباره» در این شعار خیلی مهم است. از این لحاظ بخشی از مردم آمریکا ترامپ را آدمی یافته‌اند که به هر صورت می‌تواند آن گذشته را احیا کند و صرفاً شعار نمی‌دهد. بنابراین ترامپ برایشان قابل قبول می‌شود و او را باور می‌کنند. 

نکته دوم، سیاست هویتی است. دیگران هم به این موضوع اشاره کرده‌اند. برای مثال برخی می‌گویند که یکی از ضعف‌های اساسی خانم هریس این بود که خیلی به سیاست هویت تکیه می‌کرد و به حقوق زنان و مهاجران و همجنس‌گراها بیش از حد توجه کرده و فراموش کرد که پایگاه اصلی حزب دموکرات کارگران هستند و حتی همان بخش‌هایی که هریس سراغ‌شان رفته بود هم، مردان‌شان بیشتر به ترامپ رای  دادند. چون معتقد بودند که وضعیت اقتصادی مهمتر است و شعار‌های خانم هریس خیلی مهم نبوده و دغدغه اصلی آنها نیست.

ما یک کلان‌روایت در ارتباط با دولت-ملت داریم. مسلماً در غرب این روایت بیشتر اقناع‌کننده است. اگر این کلان‌روایت را بپذیریم، باید گفت که در ذات این کلان‌روایت دولت- ملت، سیاست هویت نهفته شده است و راهی جز این در نظام‌های دموکراتیک نیست. از هر طرفی بروید، باز هم به سیاست هویت می‌رسید. بنابراین من از این لحاظ ایرادی به خانم هریس نمی‌بینم که از سیاست هویت استفاده کرده است.

کمااینکه ترامپ هم همین کار را کرده است. اما اینکه حتماً مسائل اقتصادی روی زندگی بخشی از جامعه آمریکا مؤثر بوده را نمی‌توان رد کرد. بحث دیگر این است که رای خانم هریس یازده تا دوازده میلیون کم شده است. چرا؟ یکی از عوامل اصلی، مسئله فلسطین، غزه و لبنان بوده است. رای جوان‌های آمریکا هم خیلی مهم بوده است. همان جوان‌هایی که در دانشگاه‌ها اعتراض کردند.

آنها وقتی به صورت زنده نسل‌کشی در غزه را دیدند، تصمیم گرفتند نه به ترامپ رای بدهند و نه به هریس. اگر به کل آرای انتخابات نگاه کنید می‌بینید در مقایسه با دوره قبل میزان مشارکت کمتر است. در دوره قبل 65 درصد مردم آمریکا رای دادند اما در این دوره 58 درصد رای داده‌اند. این نکته نشان می‌دهد که برخی پای صندوق رای نرفتند. 

سیاست‌های ترامپ

ترامپ شعار «اول آمریکا» را مطرح کرده است. این شعار معنایش این است که اول ترامپ، دوم ترامپ، سوم ترامپ. چهارم شاید خانواده ترامپ. پنجم شاید حزب. ششم هم شاید آمریکا و این معنایش این است که هر جایی که امر بین انگیزه‌ها و خواست‌های متفاوت مخیر شد، آمریکا برایش اولویت دارد. شاید بپرسید که کدام رئیس‌جمهور ایالات متحده، آمریکا برایش اولویت نبوده است؟ فرقش این است که به هر صورت ترامپ خیلی دید ساده‌انگارانه‌ای به دنیا دارد.

فهم نظم جهانی و نظام بین‌الملل و چندجانبه‌گرایی و ناتو برای ترامپ سخت است چون مباحث انتزاعی را نمی‌فهمد. تنها مسئله‌ انتزاعی که ترامپ می‌فهمد موضوع دلار است؛ آن‌هم نه به این معنی که پول بین‌المللی است، بلکه خیلی ساده‌انگارانه و به این معنی که دلار مهم است. مثلاً ترامپ می‌گوید ما در ناتو اینقدر خرج می‌کنیم و دیگران کمتر خرج می‌کنند، بنابراین بازده این هزینه‌کرد برایمان چیست؟ می‌بینید که خیلی ساده‌انگارانه و تاجرمسلک به مسائل نگاه می‌کند و نگاه درازمدت ندارد. باید توجه داشت که این دید ترامپ در سیاست‌گذاری مهم است.

خیلی‌ها هم از همین نقطه با ترامپ ارتباط برقرار می‌کنند. اگر هم قرار است که با او ارتباطی برقرار شود که من خیلی با آن موافق هستم، باید بر مبنای همین موضوعات زمینی و ملموس و ساده با او ارتباط برقرار کرد. مثلاً گفته شود که 45 سال است که مسئله ایران را رؤسای‌جمهور آمریکا نتوانستند حل کنند و اگر تو این مسئله را حل کنی، نامت در تاریخ ثبت می‌شود و می‌توانی امتیازاتی برای خودت و حزبت و آمریکا به دست آوری. باید موضوعات ملموس و زمینی را به او القا کرد تا بتواند بفهمد.

ما باید تمرکز خود را روی چنین موضوعاتی قرار دهیم. همانطور که بقیه همین‌کار را کردند. ترامپ یک شخصیت خودشیفته هم دارد. مثلاً اگر به او گفته شود که 45 سال است که آمریکا نتوانسته مسئله ایران را حل کند اما تو می‌توانی، این گفتار به او حس خوبی می‌دهد. به او احساس قدرت می‌دهد. چون خودشیفته است. نتانیاهو هم از همین راه وارد شده و به او نزدیک شد. همه همین کار را می‌کنند و سعی می‌کنند از خودشیفتگی ترامپ استفاده کنند. 

مسئله دوم افرادی هستند که او بر سر کار می‌آورد. ترامپ برخلاف دوره اول که اعتمادبه‌نفس کافی نداشت و حزب جمهوریخواه توانست چهره‌هایی را به او تحمیل کند، اما این بار، هم اعتمادبه‌نفس دارد و هم افرادی را به کار گرفته که بله‌قربان‌گو بوده و به شدت به او وفادار هستند. بنابراین رده اول، دوم و سوم وزارتخانه‌ها چنین آدم‌هایی بر سر کار خواهند آمد. اما بدنه کارشناسی و بدنه بوروکراتیک اینطور نخواهد بود. آنها کار کارشناسی خودشان را خواهند کرد اما اینکه چقدر این نظرات عملیاتی شوند مشخص نیست.

در اینجا بد نیست که اشاره‌‌ای به خوش‌حالان و بدحالان انتخاب ترامپ بکنیم. به نظر من پوتین از خوش‌حالان این وضعیت است. پوتین امید دارد ترامپ کاری کند که جنگ در اوکراین تمام شود. به طور کلی دیکتاتورها و راست‌گرا‌های دنیا و اروپا وضعیت‌شان با انتخاب ترامپ بد نخواهد شد. مثلاً ویکتور اوربان در مجارستان با دمش گردو می‌شکند که ترامپ پیروز شده است. اما اروپای دموکراتیک و ناتو از بدحالان هستند. نتانیاهو نه جزو خوش‌حالان است و نه بدحالان. ترامپ هنوز از تبریک زودهنگام نتانیاهو به بایدن در انتخابات 2020 کینه‌ به دل دارد. اما مشخص نیست که این احساس شخصی چقدر تاثیرگذار خواهد بود. 

سیاست ترامپ در قبال ایران

در ارتباط با ایران، اگر بخواهیم براساس گذشته قضاوت کنیم، باید بگوییم که وضعیت ما بدتر خواهد بود اما ترامپ آنقدر غیرقابل پیش‌بینی است که نمی‌توان نتیجه قطعی ‌ گرفت. یعنی اگر ترامپ خودش به نتانیاهو بگوید که بمب اتمی روی ایران بیانداز، من تعجب نمی‌کنم. اگر هم بگوید که حاضرم همین فردا به تهران سفر کنم، باز هم تعجب نخواهم کرد. در این دوره به این دلیل که ترامپ افراد خاصی را به کار خواهد گرفت، ممکن است احتمال توافق به نسبت بیشتر از دفعه قبل باشد.

البته به این شرط که ما هم در داخل تصمیم جامعی در این مسیر بگیریم. اما بحث این است که ترامپ خودش مذاکره نمی‌کند بلکه وزیر خارجه، مشاور امنیت ملی و وزیر دفاع مذاکره می‌کنند. بنابراین مهم است که اینها افرادی باشند که بتوانند به توافق دست پیدا کنند. برداشت من این است که این افراد چون ترامپ را می‌شناسند و می‌دانند اگر ترامپ توافق را بخواهد نمی‌توانند او را بازی دهند، بنابراین احتمال توافق بیشتر می‌شود. یعنی این افراد جرأت نخواهند کرد که ترامپ را دور بزنند. 

موضوع دیگر بحث خاورمیانه است. به اعتقاد من انتخاب ترامپ فرصتی برای نتانیاهو است که کار را تمام کند. به این معنا که دستش برای حملات بازتر شود اما اگر بعد از مدتی این سیاست به نتیجه نرسید، ترامپ به نتانیاهو فشار خواهد آورد تا به توافق برسد. ترامپ حالتی دارد که همه از او حساب می‌برند. 

چه باید کرد؟

متاسفانه ما باید زیرساخت‌های لازم را برای ارتباط با ترامپ تا به حال ایجاد می‌کردیم. این کار شدنی بود. ما آدم‌های ترامپ را می‌شناختیم و او هم از ارتباط استقبال می‌کرد. به هر حال ما این کار را نکردیم. البته هنوز هم دیر نیست. هنوز هم می‌شود دیپلماسی خط 2 را ایجاد کرد. دیپلماسی از نظر من سه کانال دارد. دیپلماسی دولت با دولت که اسمش را دیپلماسی خط یک گذاشته‌اند.

دیپلماسی دولت و مردم که اسمش را دیپلماسی عمومی گذاشته‌اند و دیپلماسی مردم با مردم که دیپلماسی خط 2 نامیده می‌شود. می‌توان بدون ضعف دیپلماسی خط دو را ایجاد کرد. اگر در سطح رسمی و دیپلماسی خط یک این کار را بکنیم ضعف تلقی خواهد شد. معتقدم باید این کار در دیپلماسی خط 2 انجام شود.

البته سیاستی شبیه به سیاست مذاکره در عمان و قطر را هم حتماً باید ادامه داد. اما به موازات آن باید ارتباطاتی با تیم ترامپ ایجاد کرد تا زیرساختی ایجاد شود و ترامپ بداند که روندی برای مذاکره موجود بوده است. به اعتقاد من، این کار هزینه‌اش برای کشور کمتر و مناسبت‌تر هم هست. 

من معتقدم که اگر ایران در پاسخ سوم خود به اسرائیل خویشتن‌داری نشان دهد و یا به نوعی پاسخ دهد که حساب‌شده باشد و تنش را افزایش ندهد، این احتمال وجود دارد که آمریکا و اروپا دامنه تنش را کنترل کنند تا جنگ فراگیر در منطقه رخ ندهد. در غیر این صورت پیش‌بینی می‌کنم که تنش به شدت افزایش خواهد یافت.

اما چه باید کرد؟ در این چهار سال آیا می‌خواهیم مثل گذشته به مسیرمان ادامه دهیم؟ یا اینکه با وضعیتی که کشور در مجموع دارد مصلحت این است که به نحوی مسئله ما با آمریکا حل و فصل شود؟ من راهکارهایی برای این کار دارم. آمریکایی‌ها را خوب می‌شناسم و تا حدودی می‌دانم چه چیزی شدنی و چه چیزی نشدنی است. اما منوط بر اینکه اراده‌ای در کشور وجود داشته باشد. اگر این تصمیم اتخاذ شود، راهش وجود دارد. اما اینکه مسئولین چطور قانع می‌شوند که این مسیر به نفع ما و مصلحت ما است، من اطلاعی ندارم. من تلاش خودم را کرده‌ام و امیدوارم قضیه به نحوی تمام شود که مصلحت ما است. 

من خودم درگیر دیپلماسی خط 2 بوده‌ام و مسلماً برخی مسائل را نمی‌توانم مطرح کنم. اما معتقدم که امکانش وجود دارد و می‌شود با تیم ترامپ ارتباط برقرار کرد. در گذشته هم ارتباط برقرار شده اما به دلایلی این روند متوقف شد که به اعتقاد من اشتباه بزرگی بود. در این نوع از دیپلماسی مسئله این نبود که صرفاً آن طرف ایده مطرح کند. بلکه دو طرف ایده مطرح کردند.

هم با ترامپیست‌ها ارتباط برقرار بوده و هم با جمهوریخواهان سنتی و هم با دموکرات‌ها. این مسیرها برقرار بود و توافقاتی هم شد. در صورتی که این مسیر طی شود، آن‌وقت می‌توان دیپلماسی را به خط اول منتقل کرد. نقش دیپلماسی خط 2 بررسی کردن گزینه‌هایی است که اگر قرار باشد در خط اول بررسی شوند، بسیار پرهزینه خواهد بود. در دیپلماسی خط 2، چون افراد دولتی نقش ندارند، کار راحت‌تر است و امکان طرح مسائل متنوع وجود دارد. خواسته‌های آمریکایی‌ها از ما بسیار مشخص است. مسئله این است که خواسته‌های ما مشخص نیست.

مثلاً آمریکایی‌ها به ما می‌گویند که چه می‌خواهید؟ ما چیزهایی کلی می‌گوئیم. باید مشخص حرف بزنیم. مثلاً بگوییم که آمریکا این تعداد پایگاه نظامی دارد و به مرور این تعداد پایگاه را در یک برنامه 10 یا 20 ساله کاهش دهد. مثلاً بگوئیم که کشتی‌های شما که در منطقه حضور دارند باید اینطور با ما ارتباط داشته باشند. اینکه ما کلی حرف بزنیم و یا بگوئیم که آمریکا باید به ما احترام بگذارد، موضع ضعف است. من همیشه گفته‌ام که این خواسته‌ها از موضع ضعف است نه قدرت. مثلاً من همیشه گفته‌ام که چرا ما باید بخواهیم که آمریکا حق غنی‌سازی ما را به رسمیت بشناسد.

این حق در ان‌پی‌تی به ما داده شده است. معنا ندارد ما از آمریکا چنین درخواستی داشته باشیم. وقتی که این را درخواست می‌کنیم به‌طور طبیعی آمریکا هم فکر می‌کند دارد به ما امتیاز می‌دهد. باید دقیقاً خواسته‌هایمان را مفصل‌بندی کنیم تا بدانیم سر میز مذاکره چه می‌خواهیم. در خصوص رفع تحریم‌ها باید خواسته‌های مشخص داشته باشیم. 

من 14 سال پیش مقاله‌ای نوشتم و در آنجا توضیح دادم که سیاست آمریکا در قبال ایران، مهار بعلاوه تعامل گزینشی است و سیاست ما در قبال آمریکا، ضد مهار بعلاوه تعامل گزینشی است. ادعای من در آن مقاله این است که اجرای این سیاست از جانب ما غلط بوده است. ما باید به سمت تعامل همه‌جانبه با آمریکا برویم نه تعامل گزینشی. آمریکا یک سری موضوعات اضطراری مثل عراق، افغانستان و مثل برنامه هسته‌ای در ذهن دارد.

بنابراین به صورت گزینشی تعامل می‌کند و عبور می‌شود و بعد که کارش تمام شد، دیگر تعامل را ادامه نمی‌دهد. در صورتی‌که نفع ما در تعامل همه‌جانبه است. باید همه مسائل را روی میز بگذاریم. من این تعامل گزینشی را مناسب نمی‌دانم. البته کشور این بار هم به احتمال زیاد به سمت تعامل گزینشی خواهد رفت. 

معتقدم که توافق هسته‌ای به‌رغم همه بالا و پائینش شدنی است. باید تعدیلات و تغییراتی انجام شود که می‌توان انجام‌شان داد. بنابراین ما باید با خود آمریکا به‌طور مستقیم مذاکره کنیم. ما بی‌خود و بی‌جهت بقیه را درگیر کرده‌ایم. چه دلیلی دارد که بقیه را درگیر کنیم؟ ما باید با اصل قضیه، یعنی آمریکا مذاکره کنیم. آمریکا است که می‌تواند تهدید جدی برای ما داشته باشد. فرانسه، انگلیس و آلمان و روسیه و چین با هم نمی‌توانند تهدید جدی برای ما داشته باشند.

چرا اینها را درگیر می‌کنید؟ اما بنا به دلایلی که نمی‌خواهم ذکر کنم در هر صورت ما تصمیم گرفتیم با اینها مذاکره کنیم. حالا هم احتمالاً همین خواهد شد. اما این بار اروپا به ترامپ نزدیک خواهد شد و ضدیت با ایران وجه اشتراک همه اینها خواهد بود. احتمالاً ما دوباره با اینها مشغول مذاکره خواهیم شد و اینها احتمالاً از اسنپ‌بک استفاده خواهند کرد. به نفع ما است که زودتر مذاکرات را آغاز کنیم. من با مذاکره در چارچوب دیپلماسی خط اول هم مخالف نیستم اما اگر حالا این کار را بکنیم ضعف تلقی خواهد شد. خواهند گفت که ترامپ آمد و ایران ترسید.

بنابراین دیپلماسی خط 2 را ترجیح می‌دهم. مذاکره درباره مسائل هسته‌ای راحت‌تر است. شاید هم برخی مسائل منطقه را بتوان در این مذاکرات لحاظ کرد. اما دید من این است که ما باید یک مذاکره همه‌جانبه بر سر همه مسائل با آمریکا داشته باشیم. همه موضوعات باید روی میز باشد و مستقیم با آمریکا مذاکره کنیم. چه معنایی دارد که برویم در عمان در یک اتاق بنشینیم و در یک اتاق آمریکایی‌ها و عمانی‌ها از این اتاق حرف‌ ما را به آن اتاق ببرند؟ من این روش مذاکره را در این دوره زمانی درک نمی‌کنم. بنابراین با این روش موافق نیستم. 

ترامپ حتماً به سراغ فشار حداکثری خواهد رفت. فشار اقتصادی را زیاد خواهد کرد. حتماً به چین درباره خرید نفت از ایران فشار خواهد آورد و سعی خواهد کرد به لحاظ دیپلماتیک ایران را بیشتر منزوی کند. به احتمال زیاد به سمت بازگشت اسنپ‌بک خواهد رفت و سعی خواهد کرد تحریم‌های سازمان ملل را بازگرداند. متاسفانه این بار اروپایی‌ها هم با ترامپ همراهی خواهند کرد.

البته ما هم مقداری ظرفیت‌هایمان با دفعه قبل متفاوت شده است. ما بریکس را داریم. سازمان همکاری‌های شانگهای را داریم و مسیر چین هم برای ما باز است و آمادگی بیشتر داریم تا ناگهان شوکه نشویم اما همه اینها باز هم کافی نیست. فراموش نکنیم که فشار زیاد خواهد شد و ما باید ببینیم که تاب‌آوری جامعه ما چقدر است و چقدر می‌تواند این فشار را تحمل کند.

من فکر می‌کنم که ترامپ تعرفه‌های بالا را بر چین اعمال خواهد کرد و با این ابزار چین را تحت فشار قرار دهد. به‌هیچ‌وجه هم متوجه نیست که تاثیر این کار بر آمریکا و دنیا چیست. در نهایت این کار را خواهد کرد و بقیه هم مجبورند از او حساب ببرند. این سیاست ممکن است اثر بگذارد و خیلی‌ها به درخواست‌های ترامپ تن بدهند.

در ارتباط با روسیه به دلیل ارتباط خاصی که ترامپ با پوتین دارد، فکر می‌کنم حمایت از اوکراین را کاهش خواهد داد مگر اینکه اروپا و دموکرات‌ها و بخشی از جمهوریخواهان به او فشار وارد کنند اما باز هم حمایت آمریکا از اوکراین کمتر از دوره بایدن خواهد شد.

ترامپ کشورهای عضو ناتو را وادار خواهد کرد تا دو درصد تولید ناخالص داخلی خودشان را صرف هزینه‌های نظامی کنند. اروپا هم به این سمت خواهد رفت که امنیت خودش را تا حدودی خودش تامین کند. اما این کار سخت خواهد بود. مسلماً اروپا در این مسیر بیشتر پیش خواهد رفت.  ترامپ موضوع امنیت را بیشتر از آنچه که هست کالایی و تجاری می‌کند و سعی خواهد کرد آن را گران بفروشد. از ژاپن و کره‌جنوبی بگیرید تا اعراب خلیج‌فارس و اعضای ناتو، ترامپ به آنها خواهد گفت که امنیت را من تامین می‌کنم و این کار هزینه دارد و شما باید این هزینه را پرداخت کنید و این بار فکر می‌کنم که ترامپ بیشتر از قبل در این خصوص موفق خواهد بود.

ناصر هادیان، استاد روابط بین‌‌الملل دانشگاه تهران

پی‌نوشت: متن فوق پیاده شده سخنرانی 21 آبان ماه ناصر هادیان در گروه تلگرامی گفت‌وشنود است که با تایید ایشان در جهت انتشار در اختیار هم‌میهن قرار گرفت.

دیدگاه

ویژه بین‌الملل
یادداشت
آخرین اخبار