نزد فرهاد هنر اصالت داشت نه سیاست
روزنامه هممیهن ، منتشر کننده آخرین و بروزترین اخبار داخلی و خارجی.
گفتوگو با حمید ناصحی درباره اهمیت فرهاد مهراد در تاریخ موسیقی ایران
فرزاد نعمتی: حمید ناصحی ترانهسرا، از نسل اول منتقدان ترانه و از پژوهشگران برجسته تاریخ موسیقی ایران است که سالهاست در این زمینه به تحقیق میپردازد. با او به مناسبت بیستمین سالمرگ فرهاد مهراد، درباره چرایی اهمیت فرهاد و چگونگی تبدیل شدن او به طراز خوانندگی ایران به گفتوگو نشستیم.
در شکل گیری پدیدهای بهنام فرهاد میتوان به تحولات موسیقایی، سیاسی و اجتماعی در جهان و ایران اشاره کرد و بسترهای زمینهساز شکلگیری چنین پدیدهای را بررسی کرد. از این منظر ظهور فرهاد را چگونه میتوان توضیح داد؟
اشاره کاملا درستی کردید. برای پرداختن به زمینههای شکلگیری پدیدهای چون فرهاد ناگزیر باید به بسترهای زمینهساز توجه کرد. این بسترها نیز ناگهانی پدید نیامدهاند. با توجه به سال تولد فرهاد (1322) باید در دهههای 1330 و 1950 دنبال جرقههای اولیه تجربههای موسیقیایی او گشت. تحولات جهانی نیز در این زمینه بسیار مهم هستند زیرا هرگونه تحولی در حوزههای سیاسی، اجتماعی و هنری ایران از مشروطه به اینسو متاثر از رخدادهای جهانی بوده است. فرهاد در دهه 1330 به سبب رابطه با همسایگان همسال ارمنی خود به موسیقی علاقمند میشود و پیش از 20سالگی با نوازندگی به شکل تجربی آشنا میشود. گروهی تشکیل میدهند و اجراهایی در تهران و اهواز انجام میدهند. در دنیا اما چه خبر است و جوانها از چه کسانی متاثر هستند؟ در دهه 1950 سبکی از موسیقی بهنام «راک اند رول» در غرب رواج یافت که ترکیب نسخههایی تغییریافته از ریتماندبلوز، کانتری و چند سبکدیگر بود و در این سبک، چهرههای محبوبی چون ری چارلز، باب سگر، چاک بری و... در دنیا مورد توجه قرار میگیرند. در ایران هم جوانانی که سراغ موسیقی غربی میرفتند تحتتاثیر این موج بودند و فرهاد در میان اینها بیش از همه تحتتاثیر ری چارلز است. البته در اجراهای دهه 1340، او آهنگهایی از تمام آن خوانندگان مشهور دهه 1950 و حتی خوانندگان محبوب سبکهای دیگر مثل تام جونز و فرانک سیناترا را بازخوانی میکند، اما نوع آوازخوانی و اکسنتگذاری ( تاکید) ری چارلز و نوع نگاهش به کلام، به سلیقه فرهاد نزدیکتر است.
در ایران چه اتفاقی در حال وقوع است؟
از اوایل دهه 1330 با توجه به بلبشویی که در موسیقی کشور حکمفرماست، تلاش میشود سامانی برای این حوزه در نظر گرفته شود. به این منظور سراغ روحالله خالقی میروند تا او ساختاری جدید برای رادیو طراحی کند. خالقی از نظر سنی و اعتبار شخصیت، از افراد مورد وثوق اهالی موسیقی است، اما او بهواسطه کارشکنیها و مقاومت اهالی موسیقی در برابر تحول، سال بعد استعفا میدهد. در میانه دهه 1330، نصرتالله معینیان بهعنوان مسئول رادیو معرفی میشود. معینیان به کمک پیرنیا، برنامه گلها را راه میاندازد. به موازات این او تلاش میکند ارکستری مشابه گلها، منتها در زمینه موسیقی پاپ و مدرن تشکیل دهد و به همین منظور سراغ دانشجویانی میرود که در دانشگاه تهران موسیقی غربی اجرا میکردند. سرپرستی ارکستر دانشگاه بر عهده رضا ناروند بوده است. او و پرویز اتابکی، ارکستر پاپ رادیو را راه میاندازند که این ارکستر به ارکستر دانشجویان معروف شد و بعدها به ارکستر جوانان تغییر نام داد چون دانشجویان به تنهایی برای ارکستر کفایت نمیکردند و برای نمونه، از لالهزار جوانی چون اسفندیار منفردزاده را وارد این ارکستر کردند. تجربیات منفردزاده در این ارکستر بهعنوان آهنگساز بیشترین آثار فرهاد بعدتر بهشدت روی کارنامه کاری این خواننده تاثیر میگذارد.
در دهه 1960 اما دوباره گروههای جدیدی در موسیقی جهان ظهور کردند.
بله در دهه 1960 نقطهعطفی در موسیقی جهان رخ میدهد. در این دهه تحولات سیاسی چون ترور کندی، جنگ ویتنام، جنبشهای اعتراضی دانشجویی و... اتفاق میافتد و اگرچه فرمهای موسیقی دهه 50 به موسیقی این دهه نیز رسوخ کرده است، اما محتوای ترانهها متناسب با این تحولات سیاسی و اجتماعی تغییر میکند. در ایران نیز این اتفاق رخ میدهد و نوجوانانی گروههایی کوچک راه میاندازند که امروزه بهعنوان بیت بندها آنها را میشناسیم. کار همه این بندها این بوده که موسیقی روز دنیا را کاور کنند و در کلابها و کاخجوانان به ارائه همین کاورها بپردازند. از دل این بیت بندهاست که عمده چهرههای شاخص تاریخ موسیقی و ترانهنوین ایران در حوزههای خوانندگی و نوازندگی ظهور میکنند. فرهاد اما جزو کسانی بوده که استقلال بیشتری داشته و کمتر سراغ این بیت بندها میرفته. از لحاظ سنی نیز کمی از اعضای این گروهها بزرگتر بوده است. غالب اعضای این گروهها متولد اواخر دهه 1320 هستند. فرهاد متاثر از ری چارلز و... است اما بیت بندهای ایرانی دهه 1340 تحتتاثیر رولینگ استون، بیتلز، باب دیلن و دیگر چهرههای شاخص آن دورهاند و در اجراهایشان تفاوت فرم و محتوا با علایق فرهاد دارند. با این همه بهخاطر محبوبیت نسبی ستارههای دهه50 که به دهه60 میلادی هم رسوخ کرده بود، فرهاد بهعنوان مجری برجسته سبک آن خوانندگان در بین خوانندگان جوان ایرانی موقعیت ویژهای پیدا میکند. البته خیلیهای دیگر هم مانند فرهاد تحتتاثیر موسیقی دهه50 غرب آوازخوانی کردند، اما هیچکدام فرهاد نشدند.
در ایران دهههای 40 و 50 شاهد توسعه صنعتی و رفاه اقتصادی متعاقب آن و در کنار آن شکلگیری گروههای چریکی معترض و گفتمانهای مخالف غربزدگی هستیم. ترانهنوین هم در همین دوران است که پا میگیرد . نگاه فرهاد به این تحولات بهخصوص ترانهنوین چیست؟
تا سال 1348 که فرهاد «مرد تنها» را خواند، چیزی انتقادی یا سیاسی از او سراغ نداریم. اجراهای او از لحاظ فرم موردتوجه هستند. اصلا تا این زمان فرهاد بهجز آن آهنگ «یه جو شانس»، آهنگی فارسی ندارد. با این همه برای پرداختن به فرهاد باید به جریان ترانهنوین هم پرداخت. اواسط دهه40 تلویزیون رونق زیادی میگیرد و چون استودیوهای آن پاسخگو نبوده، استودیوهایی خصوصی تاسیس میشود که برنامههای خود را در اختیار تلویزیون میگذاشتند. در حوزه موسیقی این اتفاق برای اولینبار در استودیو طنین میافتد. استودیو طنین محملی برای اهالی موسیقی میشود و چهرههای شاخص تاریخموسیقی ما در همین استودیو پا میگیرند. برادران نگهبان، برادران اتابکی، بابک افشار، منفردزاده، واروژان، آندرانیک، برادران چشمآذر، ایرج جنتیعطایی، شهیار قنبری و... همه در این استودیو دور هم بوده و موظف بودند هفتهای چند اثر به تلویزیون ارائه کنند. در این زمان فرهاد هم در کلابها میخواند. اینها جایی به هم میرسند؛ زمانی که علی حاتمی فیلم موزیکال «حسن کچل» را با همین بچههای طنین میسازد، این جرقه در ذهنها زده میشود که میتوانیم مانند فیلمهای غربی، ترانه جدی و اوریجینال برای فیلم داشته باشیم و اولین ترانه فیلم مهم در تاریخ موسیقی ایران همین «رضا موتوری» است. ترانهای که جدا از اجرای خارقالعاده فرهاد، شاخصههای فرمی و هنری برجستهای در موسیقی و کلام دارد و آنچه اینجا مهم است این است که گروهی که بانی تحول موسیقی ایران است در میان خوانندگان شاخص آن دوره، فرهاد را برای اجرای این ترانه انتخاب میکند.
فرهاد چه ویژگی خاصی دارد که منفردزاده روی انتخاب او اصرار دارد؟
فرهاد در دهه40 ، دورهای به انگلستان میرود و آنجا موسیقی دهه 1960 را از نزدیک لمس میکند. این تاثیر مهمی روی اجراهای او میگذارد. در میانه دهه 1340 مجله جوانان کنسرتی بزرگ را در امجدیه برگزار میکند. هدف بانیان برنامه، بهادادن به موسیقی بهروز و متفاوت بیت بندها و ارائه زنده آنچه آن روزها ذائقه جمعی جوانان را در موسیقی شکل میداد، بود. فرهاد بهقدری از خود و صدایش برندی معتبر ساخته بود که در آن کنسرت که همه به صورت گروهی اجرا میکنند، او با یک گیتار و بهصورت مستقل در برنامه شرکت میکند و یکی از زیباترین برنامههای آن کنسرت را نیز اجرا میکند. اینجاست که مدیران کافه کوچینی از او برای اجرا در کافه بهعنوان خواننده اصلی گروه بلککتس دعوت میکنند. حضور فرهاد در بلککتس باعث دیدهشدن بیشتر او میشود. خارجیهایی که در کافه آواز فرهاد را می شنوند، به ایرانیها میگویند فرهاد بهتر از خود خوانندههای خارجی، آهنگهایشان را میخواند و اینگونه مردم و موزیسینها بیشتر متوجه میشوند فرهاد چه گوهر گرانقیمتی است. در چنین وضعیتی کیمیایی و منفردزاده سراغ فرهاد میروند.
و به زعم برخی، آغاز ترانهنوین رقم میخورد؟
برخی معتقدند این اثر آغاز ترانهنوین است. شهیار میگوید «دو ماهی» آغاز ترانهنوین است. من معتقدم اینها آغاز نیستند، بلکه نقاطعطف مهمی هستند. ترانهنوین سیری تکوینی داشته است و تاسیسی نیست؛ ناگهان به وجود نیامده است. ترانه مرد تنها بهواسطه نگاه نوی منفردزاده و شهیار در ترکیب همزمان کلام، ملودی و خلق اثری بدیع که هنوز هم یک نقطه بیتکرار در تاریخ ترانهنوین محسوب میشود، به بهترین گزینه ممکن در آن روزها برای اجرا سپرده میشود. با تمام این اوصاف آغاز ترانهنوین را نمیشود به یک ترانه مشخص ولو در این اندازههای شگرف از منظر کیفیت فنی و اجرایی نسبت داد.
فرهاد در دهه50 آثاری درخشان اجرا میکند، اما بسیار گزیدهکار است. یکی از تصاویری که از فرهاد در دهه 50 ساخته میشود، شمایل خواننده معترض سیاسی است. بهنظر شما اولویت فرهاد هنگام همراهی با منفردزاده، قنبری، شاملو، سرفراز، جنتی عطایی و کسرایی بیشتر موسیقی است یا سیاست و آن نگرشهای ایدئولوژیک چپ؟
کارنامه فرهاد بعد از مرد تنها، با ترانههای شاخصی مثل جمعه، شبانه، هفته خاکستری و کودکانه ادامه پیدا میکند و باتوجه به اینکه همگی این ترانهها کموبیش ترانههایی سیاسی محسوب میشوند مخاطب به این گمان میافتد که فرهاد نگرشی سیاسی هم داشته است. با احترام به آنها که فرهاد را خوانندهای سیاسی و برخوردار از تفکری سیاسی میدانند، من معتقدم فرهاد در ترانه و موسیقی، اصالت را به فرم و تکنیک میداده و سیاست و نگاه سیاسی در انتخابهای او اولویت نبوده است. در آن روزگار، تفکر چپ تفکر غالب هنرمندان و روشنفکران ایرانی بود و اکثر ترانههای باکیفیت هم محتوایی سیاسی و عمدتا چپگرایانه داشت. این بهاین معنا نیست که خواننده هم لزوما در پی انتقال این مضمون چپگرایانه بوده است، خصوصا در مورد فرهاد. فرهاد انسانی بهشدت هنرگرا و فرمگرا بود و بسیاری از اقوال نشان میدهد او دنبال سیاسیخوانی نبوده، اما آنچه فرهاد را سیاسی جلوه میدهد ناگزیر بودن او از انتخاب چنین ترانههایی بوده است چون ترانهسرایان باکیفیت عمدتا در ترانههایشان مضامین ایدئولوژیک و سیاسی را منعکس میکردند. خوانندهای مانند فریدون فروغی اینگونه نیست. او شخصا دنبال ترانهای اعتراضی است که به سیستم انتقاد کند. ترانهای مانند «سال قحطی» را می خواند که صرفا در سوژه و مضمون سیاسی و اعتراضی است، اما ارزشهای ادبی روشنی ندارد. همین اجرا هم باعث میشود سهسال ممنوعازکار شود. او بعد از انقلاب نیز اینگونه است، اما فرهاد بهدنبال این سوژهها و مضامین نبود و نخست، کیفیتفنی اثر را مدنظر داشت.
بهنظرم مهم است که میان چپگرایی ایدئولوژیک و اعتراض به وضع موجود فرق بگذاریم. برخی از ترانههایی که چپ خوانده میشوند بیشتر اعتراضی هستند به وضع نامطلوب موجود تا القای آموزههای ایدئولوژیک.
فرهاد انسان معتقدی بوده و البته اهل تظاهر هم نبوده است. فریدون هم اینگونه بود. جذابیت ایدئولوژی چپ برای آنها آنجا بود که با نگاه انسانیشان پیوند میخورد و به اعتراض به بیعدالتیها و... منجر میشد. فرهاد روحیه و جسارت داریوش و فریدون را در ارائه عریان گرایشهای اعتراضی نداشت، زیرا آنها با علم به سیاسیبودن آنچه میخواندند، ترانهها را اجرا میکردند اما تمام تمرکز فرهاد روی تکنیک و کیفیت اثری بود که ارائه میکرد؛ موسیقی و کلام درست. همین هم فرهاد را الگو میکند زیرا او ترانه را برمبنای سوژه و مضمون انتخاب نمیکرد و معیار او کیفیت ادبی و هنری اجزای ترانه بود. فرهاد انسان باهوشی نیز هست و میداند که نباید کیفیت را فدای شعار کرد. در دهه50 فرهاد درمجموع حدودا 14ترانه دارد که همگی از نمونههای شاخص موسیقی ایرانی در فرم و محتوا بهویژه در کیفیت تکنیکی اجرای خواننده هستند.
از نظر خوانندگی چه ویژگیهایی در اجرای فرهاد منحصربهفرد است؟
فرهاد ظاهرا تحتتاثیر سبکها و چهرههای مختلف دهههای 50 و 60 میلادی خصوصا سبک راک، ترانه میخواند. یکی از معضلات ترانهسرایی راک ایرانی عدم تلفیق درست و اکسنتگذاریهای غلط روی کلام فارسی است. ما میخواهیم عین موزیک راک غربی را بیاوریم روی شعر کلاسیکفارسی یا ترانه پاپ. تلفیق اینها بسیار دشوار است و بهتر است نخست موسیقی راک ساخته شود و بعد یک ترانهسرای قابل روی آن ملودی، ترانه بنویسد. عکس این مسیر به احتمال زیاد موجب آسیب موسیقی یا کلام میشود. برای نمونه در ترانه «آرایش غلیظ» همایون شجریان که روایتی از فولک راک ایرانیزه شده است، این معضل وجود دارد. از صدای همایون، تنظیم، نوازندگی و... لذت میبریم اما اگر کسی شعر مولانا را نداند، ممکن است کلام را به روشنی متوجه نشود چون ساختار موسیقایی شعر نابود شده است؛ اتفاقی که در عمده اجراهایی با گرایش راک که تا امروز شنیدهایم در تلفیق با کلام فارسی افتاده است. فرهاد اما این هوشمندی را دارد که میداند در ترانه راک عموما اصالت را به کلمه میدهند، نه به جمله. کلمات را شفاف با شیوه مخصوص به خودش ادا میکند و شما مخلوطی از کلمات را از زبان فرهاد میشنوید که زیباست و بعد مفهوم کلی را نیز در کنار این بازآرایی موسیقایی واژهها درمییابید. او حس کلمات را بروز میدهد و وقتی میگوید رنج، رنج را با رنج میگوید. ممکن است خوانندگان دیگری نیز این کار را کرده و میکنند اما بسامد و کیفیت آن در آثار دیگر خوانندگان پایینتر است. فرهاد برای هر واژه در ترانه برنامهای دارد. او در تلفیق کلام فارسی با ملودیهای غربی، همیشه چندقدم از آهنگساز جلوتر حرکت کرده و اجرایی ارائه میکند که نهتنها به کلام آسیبی نمیرساند بلکه آن را رساناتر هم میکند. در این زمینه شاید نزدیکترین خواننده به فرهاد، فریدون فروغی باشد؛ برای نمونه آهنگ «تنگنا». البته کار سادهای نیست. بسیاری کوشیدند از فرهاد در این زمینه تقلید کنند اما موفق نشدند. آثار نخست خواننده بزرگی چون ابراهیم حامدی را که میشنوید گمان میکنید فرهاد دارد میخواند. او تلاش میکند شبیه فرهاد شود اما بعد متوجه میشود این کار شدنی نیست و سبک خوانندگی خود را عوض میکند و البته که در مسیر خودش بسیار موفق و نمونه است. کسی فرهاد نشد چون شیوه او نیازمند ممارست، آشنایی با ادبیات، موسیقی، نوازندگی، گوش موسیقایی خارقالعاده و درمجموع نگاهی ویژه به هنر خوانندگی است.
فرهاد در آثار پس از انقلاب خود، با توجه به این سابقه و نبوغ، در مقام خوانندهای همهکاره ظاهر میشود که خود آهنگ میسازد و ضمن استفاده از اشعار نیما، اخوان، خویی و...، جایی خود نیز میسراید. انگار اینجا او اجراکننده نیست، مولف است.
بسیار دشوار است که خواننده را مولف دانست زیرا در خلق یک موسیقی با کلام، ترانهسرا، ملودیساز و به احتمال زیاد، تنظیمکننده، مولف هستند. فرهاد در مسیر هنرش شرایطی ایجاد کرد که برایش آهنگ و ترانههایی ویژه ساخته شود. او بود که در بیشتر موارد تعیین میکرد موسیقیاش به چه سمتی برود؛ البته بهجز محتوا که بخشهایی از آن همانطور که عرض کردم امری ناگزیر و تا حدی هم تمایل خود او بود. فرهاد اما بعد از انقلاب مولف بودن خود را اثبات میکند و نشان میدهد اثر او در درجه اول متکی به خود اوست. دو آلبوم «برف» و «خواب در بیداری» نشان میدهد او چقدر خوب تلفیق را میشناسد و از این رهگذر، ملودیساز خوبی است. جای صدای خود را میشناسد. بجا روی کلمات تاکید میکند، بجا سکوت میکند، حتی بجا تحریر میزند و همه چیز او بجاست. هرچند استفاده او از شعر نویفارسی برای او ترانههایی زمزمهپذیر مانند همکاریهایش با بزرگان ترانهنوین به ارمغان نیاورد اما آلبومهای آخر او چکیده تکنیک و نگاه فنی فرهاد به تلفیق و آوازخوانی است.