| کد مطلب: ۴۹۴۳۲

زلف گره زده‌ای که نباید در حاشیه بماند/درباره مهجوریت محمد صالح علا و دوری طولانی او از صداوسیما

محمد صالح‌علا، مردی است که باید بارها درباره‌اش نوشت و از او آموخت. مردی که کلماتش، ترانه‌هایش، تصویرهایش و حتی معماری‌اش، همه‌وهمه از هنری بی‌بدیل حکایت دارد.

 زلف گره زده‌ای که نباید در حاشیه بماند/درباره مهجوریت محمد صالح  علا و دوری طولانی او از صداوسیما

محمد صالح‌علا، مردی است که باید بارها درباره‌اش نوشت و از او آموخت. مردی که کلماتش، ترانه‌هایش، تصویرهایش و حتی معماری‌اش، همه‌وهمه از هنری بی‌بدیل حکایت دارد. من از سال ۱۳۷۸، درست پس از گرفتن دیپلم، خوش‌شانس بودم در کنارش شاگردی کنم و نخستین تجربه‌های کاری‌ام را با او بیاموزم. برای من و بسیاری از هم‌نسلانم، او فقط یک استاد نبود؛ بلکه مردی بود که در هر حرکت و هر کلام‌اش می‌شد هنر و ادب را آموخت.

مردی که حضورش آدم را وادار به رعایت ادب می‌کرد، چراکه خود سراپا تجسم احترام و متانت بود. صالح‌علا در تلویزیون سبکی نو در برنامه‌سازی و مجری‌گری پایه‌گذاری کرد؛ سبکی که هنوز هم بعد از سه دهه، بسیاری از برنامه‌سازان و مجریان از آن وام می‌گیرند. از «تا هشت‌ونیم» با اجرای رضا صفدری گرفته تا «نقد خنده» و «دو قدم مانده تا صبح»، او همواره جلوتر از زمانه بود.

در اجرای برنامه‌های مناسبتی و ترکیبی مانند «تا جمعه» یا «روزهای شفاهی»، بداعت و نوآوری او چنان بود که برنامه‌هایش با دیگر تولیدات تلویزیون فاصله‌ای چشمگیر داشت. حتی در جُنگ‌ها و ویژه‌برنامه‌ها، او همواره امضای شخصی خود را حفظ می‌کرد. در مقام مجری، خجالت همیشگی، شرم فروخورده و لرزش صدای صالح‌علا، نه ضعف، که تبدیل به شناسنامه او شد. همان ویژگی‌ها بود که به او رنگی ناب و منحصر داد و از یک مجری، یک پدیده ساخت. کلماتی که او در برنامه‌ها به‌کار می‌برد، به زبان مردم راه یافت: «زلف گره زدن»، «زعفرانی باشید»، «یه تُک پا بریم و برگردیم»، «مخاطبان جان» و... اینها فقط عبارت نبودند، بلکه امضاء و روح او بودند.

صالح‌علا فقط مجری و برنامه‌ساز نبود؛ او در عرصه ترانه هم جایگاه ویژه‌ای دارد. ترانه‌هایی که از دل مردم و از بطن ادبیات فولکلور جوشیده بود، اما به اوجی دلنشین و شاعرانه می‌رسید. ترانه‌های او از آن دست است که می‌توان بارها زمزمه کرد، با آن خندید، گریست و لحظاتی ناب را تجربه کرد. او توانست زبان مردم را به موسیقی و شعر پیوند بزند، بی‌آنکه دچار ابتذال یا ساده‌انگاری شود. «شما که سواد دارین لیسانس دارین روزنامه خونی/با بزرگون میشینی حرف میزنی همه چی میدونی/ شما که کلت پره معلم مردم گنگی/ واسه هرچیز که میگن جواب داری در نمیمونی/ بگو از چیه که من دلم گرفته».

در مقام تهیه‌کننده، باز هم آوانگارد و پیشرو بود. از یک پوستر قدیمی و نوستالژیک، سریالی ساخت با عنوان «عاقبت نقد و نسیه‌فروشی» که تجربه‌ای متفاوت در سریال‌سازی بود. یا در سریال «علی آقا ۱۲۱»، وجه دیگری از روایت تلویزیونی را به مخاطبان نشان داد. او همواره تلاش می‌کرد راهی تازه بیابد و قالب‌های مرسوم را به چالش بکشد. سینما نیز بخشی از هویت هنری صالح‌علاست. کافی است نقش‌های او در «تیغ و ابریشم»، «دستمزد» یا «تیغ آفتاب» را مرور کنیم تا دریابیم چگونه حتی در قاب سینما نیز توانست شخصیت‌هایی ماندگار خلق کند.

او به‌خوبی می‌دانست که بازیگری تنها ایفاکردن نقش نیست، بلکه خلق جهان تازه‌ای است که با کاراکتر عجین می‌شود. ترانه‌سرایی، مجری‌گری، سریال‌سازی و سینما همه بخشی از وجوه هنری اوست؛ اما کافی نیست، اگر از طراحی و معماری‌اش سخنی نگوییم. دفتر او در کوچه کبک خیابان جلفا، نمونه‌ای روشن از نگاه هنرمندانه‌اش در طراحی است؛ فضایی که نشان می‌دهد هنر برای او محدود به قاب تلویزیون یا صفحه کتاب و کاغذ نیست، بلکه در معماری، فضا و حتی جزئی‌ترین عناصر زیست روزمره هم حضور دارد.

زبانزد بود در راه‌اندازی نشریه «نشانی بهار» و مدیریت گالری هنری. این تجربه‌ها نشان می‌دهد صالح‌علا تنها در مقام هنرمند حضور نداشت، بلکه همواره در پی ایجاد فضایی تازه برای کشف، معرفی و پرورش هنر بود. صالح‌علا در همه این عرصه‌ها بی‌تردید یکی از خلاق‌ترین و اصیل‌ترین هنرمندان معاصر ماست. او شخصیتی است که در انزوا و گوشه‌نشینی قرار گرفته، درحالی‌که هنوز پُر از ایده، انرژی و اشتیاق است. تلویزیون و رسانه امروز، بیش از هر زمان دیگری به چنین چهره‌هایی نیاز دارد؛ کسانی که به‌جای تکرار مکررات، جهان تازه‌ای برای مخاطب خلق می‌کنند.

آنچه برای من که سال‌ها در کنارش بودم اهمیت دارد، نه‌فقط گستره فعالیت‌های هنری او بلکه ادب، متانت و رعایت حال اطرافیانش است. در همه آن سال‌ها، از نزدیک دیده‌ام که چگونه احترام، کرامت و مهربانی او بر هر چیز دیگری سایه می‌انداخت. شاید همین ویژگی‌هاست که آثارش را یگانه و غیرقابل تقلید کرده است. امروز، اگر صالح‌علا کمتر در عرصه عمومی حضور دارد، این خسارتی است برای فرهنگ و هنر ما. او همچنان چون جوانی، مملو از ایده است و هنوز هم می‌تواند برنامه‌هایی بسازد که جان تازه‌ای به رسانه بدهد.

اگر قدر او را ندانیم، فردا روزی با حسرت خواهیم گفت، چرا این سرمایه بی‌بدیل را در روزگار خودش جدی نگرفتیم. در یکی از ترانه‌های نابش نوشته: «سینه‌ام دکان عطاری است/ دردت چیست؟/ شمبلیله، رازیانه، شاهی و گیشنیز...». این دکان هنوز باز است؛ داروی درد فرهنگ ما در همان قفسه‌هاست. تنها کافی است سراغش برویم.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار