| کد مطلب: ۴۷۳۱۵

ریشه در خاک

حکومت‌های تمامیت‌خواه در همه‌جای گیتی، نقطه مشترکی دارند. روزی‌که تمام جنایت‌هایشان برملا می‌شود، آن‌روز خنده و آرامشی که بازماندگان چنین رنج‌هایی در خود می‌بینند، به‌حدی دلپذیر است که جایی برای توصیف‌اش نمی‌ماند.

ریشه در خاک

حکومت‌های تمامیت‌خواه در همه‌جای گیتی، نقطه مشترکی دارند. روزی‌که تمام جنایت‌هایشان برملا می‌شود، آن‌روز خنده و آرامشی که بازماندگان چنین رنج‌هایی در خود می‌بینند، به‌حدی دلپذیر است که جایی برای توصیف‌اش نمی‌ماند. سکانس آخر فیلم تحسین‌شده «هنوز اینجا هستم» از کشور برزیل، موید این ادعاست. خانواده‌ای که زیر چتر اناولاغیری حکومت وقت، از آن رفاه و آسایش نسبی‌شان دورشدند.

وجه بارز فیلم باتوجه به داستان اولیه‌اش که سیاست و مابه‌ازاهای آن را در خود پنهان دارد، توجه به روح زندگی است و بس. توپ فوتبال و بازی در زمین خاکی کنار دریا و حتی بازی با فوتبال‌دستی؛ همه بیانگر آن است که این خانواده در پی داشتن آرامش نسبی با نیم‌نگاهی به مناسبات سیاسی و اجتماعی پیرامون هستند. پدر خانواده طبق اطلاع اندک فیلم (اصولاً فیلم در پی قهرمان نشان‌دادن هیچ کاراکتری نیست)، نماینده سابق پارلمان بوده که حالیه از بده‌بستان‌های سیاسی کناره‌گیری کرده است. هرچند در پنهان و خفا، دارودسته و تشکیلات خویش را دارد.

پنج فرزند خانواده نیز بی‌خبر از همه‌جا در پی زندگی روزانه‌شان هستند. بازی‌کردن جلوی در خانه و آمدوشد‌شان عجیب شباهت به کوچه و خیابان‌های خاکی خودمان دارد. فیلمساز، خانواده‌ای را نشان می‌دهد که از زندگی قابل‌قبولی برخوردار هستند. در پلان‌های ابتدایی، رگه‌هایی از اوضاع نابه‌سامان دهه 70 برزیل روایت می‌شود. این روایت با گشاده‌دستی نیست. هیچ‌گاه فیلمساز در پی داستان‌سرایی صرف نیست. چه‌که کاراکتر اصلی‌اش و احتمالاً فرجام‌اش را مخاطب شاید از پیش بدان آگاه باشد. کارگردان سعی نمی‌کند تماشاگر را رهنمون به نقطه خاصی کند.

تم سیاسی فیلم به ذوق نمی‌زند. باآنکه بسیار داستان آن آشناست و بارها در کشورهایی با حاکمیت توتالیتر (نمونه قابل‌توجه‌اش فیلم آرژانتین ۱۹۸۵)، این‌گونه فیلم‌ها ساخته شده است؛ ولی هیچ‌گاه مخاطب آزرده از توالی پلان‌هایش نمی‌شود. تماشاگر نیز ابتدا، میانه و انتهای آن را می‌داند. آگاه بدان هست که سکانس‌های پیش‌رویش از چه خواهند گفت. مقاومت بی‌سروصدای مادر فیلم، نماد استواری و امیدواری به آینده‌ای است که ساخته خواهد شد. کیان خانواده را بی‌آنکه خللی بر آن وارد شود، حفظ می‌کند. حتی آن دخترش که برای مدتی به لندن می‌رود نیز، آنچنان نمی‌تواند جای مادر را در این‌مبارزه بگیرد.

هرچند مادر استوار خانواده از پیش حدس‌هایی از اوضاع نابه‌سامان سیاسی کشور می‌زند. شناکردن‌اش در پلان‌های ابتدایی فیلم و پرواز جنگنده‌های ارتش، خبر از حادثه شومی می‌دهند. نگرانی و دلمردگی او در چهره‌اش آشکار است. گویی او می‌داند که باید برای شرایطی سخت آماده شود. حدس اینکه خانواده‌ای در کمال آرامش و زندگی  عادی روز‌مره به ساحل ناامنی برسند، فقط در چهره مادر هویداست.

حتی اصرارش به رفتن دختر به لندن و زندگی پیش یکی از آشنایان نیز گواه این مدعاست. فیلمساز برزیلی در اثرش نکته‌ای را بسیار زیرپوستی رعایت کرده است؛ اینکه مبارزه سیاسی، امر زودبازده‌ای نیست، سال‌ها طول خواهد کشید و در پس آن می‌توان نوع سبعیت حاکمان وقت برزیل را نشان داد. جالب آنکه حتی در نشان‌دادن این درنده‌خویی هم زیاده‌روی نمی‌کند. نهایت این آشکارسازی‌ها، لکه‌های خون فروریخته بر زمین اتاق بازجویی و شستن راهروی آن است.  و چه تمهیدی بارزتر از این نشانِ غیرمستقیم. حتی آن سرباز مامور به‌وظیفه نیز، در بیانی کوتاه خود را معذور می‌داند از نوع رفتاری که با زن داستان دارد.

همه اینها نشان از تیزهوشی سازنده اثر دارد. در پی آن نیست که فیلم‌اش شعاری شود. چه که خوب می‌داند، کار کردن در چنین فضایی و به‌دست‌آوردن دل مخاطب برای پذیرش فیلم، دوری‌گزیدن از رک‌گویی مطلق است. در هیچ‌جای فیلم و در هیچ‌پلانی آه، ناله و فغان دیده نمی‌شود. حتی در پسِ شنیدن هولناک‌ترین خبر نیز، مادر خانواده آن پرنسیب سیاسی‌اش را از دست نمی‌دهد. مادری که استاد دانشگاه بوده و مجدداً مجبور به بازگشت بدان می‌شود. بی‌آنکه در پی بازکردن چرایی دستگیری همسرش باشد. گویی این فیلم، زیرکی سیاسی این زن را نشانه رفته است.

پیوستگی مداوم‌اش بر سر آرمانی که آنچنان هم مبهم نیست. حتی زمانی‌که گواهی‌فوت همسر، بعد سال‌ها به‌دست‌اش می‌رسد، در گفت‌وگویی مطبوعاتی آن را به ساده‌ترین شکل ممکن شرح می‌دهد. زندگی و جریال سیال آن را می‌پذیرد. چهره و میمیک‌اش آنچنان عیان از ناگفته‌هاست که بی‌هیچ دیالوگی نیز، می‌توان منویات درون‌اش را تشخیص داد. آن آلزایمر سال‌های پایانی عمرش و آن حرکت لب و دهان و چشم‌اش بعد از دیدن تصویر همسر در یک برنامه تلویزیونی، موید درون خراشیده‌شده این زن است. این فیلم هرچند در ژانر سیاسی جای می‌گیرد، ولی می‌توان آن را در گونه روانشناختی نیز تعمیم داد.

شناخت روان انسان‌هایی که به‌واسطه تنگ‌نظری حاکمان‌وقت، آینده زندگی‌شان دستخوش مرارت‌های زیادی می‌شود که تنها ماوا و ملجاشان، گریه در وان حمام ـ آن‌هم بی‌آنکه کسی ببیند و درک‌اش کند ـ است. فیلم برنده اسکار کشور برزیل، بسان دریبل‌های بچه‌های کوچه‌های خاکی آن کشور، در کوتاه‌ترین زمان ممکن با مخاطب ارتباط می‌گیرد. فیلمی که توپ و زمین خاکی و هژمونی دیکتاتوری سیاسی وقت برزیل را توأمان در پنهان‌ترین زوایا، به تصویر می‌کشد...

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار