یک هفته زندگی در تاریکی با کورسویی از امید
چهارشنبه قرار است فیلم «پیرپسر» اکران شود که خب این میتوانست خبر خوش هفتهمان باشد، اما هنوز پیشفروش شروع نشده درحالیکه فقط یک روز به نمایش فیلم مانده و اکتای براهنی، کارگردان فیلم در راهروهای وزارت ارشاد است.

۱- هرهفته میگویم اینبار باید یک ستون امیدوارکننده بنویسم. از یک اتفاق خوش بگویم. راستش خوشترین اتفاق این روزهایم دیدن سریال «دپارتمان کیو» است. یک سریال پلیسی که با قتلی مهیب و تیراندازی شروع میشود و کارآگاه اصلیاش هم آدمی افسرده و منزوی است. البته الان نمیخواهم برایتان از سریال بنویسم. میخواهم بگویم شما ببینید زندگی واقعی چه شده که من پناه بردهام به دیدن سریالی با این تم و بهنظرم تلخ و ترسناک نمیآید.
مگر میشود این سریال پلیسی یا هر فیلم و سریال دیگری، ترسناکتر از قتل یک دختر بیست و چندساله با چاقو بهخاطر دزدی باشد؟ یادتان میآید چند هفته پیش نوشتم اینکه دخترک فیلم «رها» بابت خرابشدن لپتاپش میمیرد، دیگر سیاهنمایی نیست و زندگی روزمرهی ماست؟ کاش حداقل این هفته شاهد مثالش را نداشتم.
بعد خبر میرسد بیژن اشتری، مترجم خوبمان بهدلیل ایست قلبی از دنیا رفته. آقای اشتری خیلی سال بود که به انزوایی خودخواسته تن داده بود و بهندرت از خانهاش بیرون میآمد، مگر برای رونمایی کتابهایش در نشر ثالث. کتابهای سرخ بهجا مانده از او، آثاری قطورند که همهشان عبرت تاریخیاند اگر کسی بخواند. با ترجمهی زندگی دیکتاتورهای کمونیست شوروی شروع کرد ولی بعد سراغ پل پوت، قذافی و صدام هم رفت. بیژن اشتری بهواسطهی سبقهی سیاسیاش تحلیلگر خوبی هم دربارهی مسائل تاریخی و سیاسی بود و صفحهی اینستاگرامش به همین دلیل هواداران زیادی پیدا کرده بود اما تلخ اینجاست که همان اینستاگرام باعث شد مورد هجمههایی قرار بگیرد.
از آن طرف چهارشنبه قرار است فیلم «پیرپسر» اکران شود که خب این میتوانست خبر خوش هفتهمان باشد، اما هنوز پیشفروش شروع نشده درحالیکه فقط یک روز به نمایش فیلم مانده و اکتای براهنی، کارگردان فیلم در راهروهای وزارت ارشاد است. آن هم از حاشیههای برخی از ورزشکاران ایرانی در کره که عاقبتاش هم معلوم نشد.
بعد مهمترین تصمیمگیری این روزها که نهایی شده، ممنوعیت سگگردانی است! خود من زمانی فوبیای سگ و گربه داشتم. خوشبختانه برطرف شد. اهل نگه داشتن حیوان خانگی هم کلاً نیستم. یعنی الان بهعنوان وکیلمدافع سگها و صاحبانشان این را نمینویسم. ولی واقعاً در این شرایط و با این خبرها، قانونی که تصویب و اجرایی میشود، باید ممنوعیت سگگردانی باشد؟! که آن معدود آدمهایی هم که دلشان به چیزی در زندگی خوش است، دچار نگرانی و اضطراب شوند که مبادا جریمه بشوند. هرچقدر فکر میکنم، منطقی نیست. یک جای کار میلنگد.
۲- ولی به هر حال زندگی ادامه دارد. درست است که عصبانی هستم اما فکر میکنم آخر هفته «پیرپسر» را دوباره در سینما میبینم و به شما هم دیدنش را توصیه میکنم هرچند که مدت زمان فیلم طولانی است و باید یادتان بیاید که سینما گاهی یعنی صبوری و این مدل فستفودی مصرف فیلم و سریال که در این سالها داشتهایم، ذائقهمان را خراب میکند. خب این هفته یک فیلم-کنسرت هم رفتم.
درواقع هری پاتر باب فیلم-کنسرت را در ایران باز کرده. کاری که در جهان بیشتر از همه توسط هانس زیمر و رامین جوادی صورت گرفته که روی سکانسهای از فیلمها و سریالشان، موسیقیاش را اجرا میکنند. اینکه برگزارکنندگان فیلم-کنسرت «هری پاتر» فهمیدهاند، جامعهی ایرانی نیاز دارد و از آن بالاتر استحقاق این را دارد که سرگرم بشود، اتفاق خوبی بود. فقط تماشای یک فیلم یا شنیدن یک موسیقی نبود. طراحی تجربهی تعاملی با دوستداران «هری پاتر» بود. واقعیت این است که ارتباط من منتقد سینما و روزنامهنگار حوزهی فرهنگ با نسل زد و نسل بعدی کاملاً قطع است.
ما حرف همدیگر را درک نمیکنیم. علایقمان کلاً متعلق به جهانهای متفاوتی است. سرگرمیهایمان هم فرق دارد. چیزی که در این فیلم-کنسرت خوشحالم کرد یافتن حلقهی اتصال با نوجوانان امروز بود. من همانقدر از تماشای پرچمهای مدرسهی هاگوارتز که از دیوارها آویزان بود لذت میبردم که دختربچهی ۱۰-۱۱ سالهای که با پدربزرگش آمده بود. بعید است که نسل ما دیگر از طریق نوشتن بتواند با نسل جدید حرف بزند. سینما و سریال آخرین دستاویزهاست برای اینکه کنار هم حس مشترکی را تجربه کنیم.