مشق امشب روایت مدرسه از زبان کودکان
گفتوگو با مهران عبداللهی از کارگردانهای مستند مشق امشب
گفتوگو با مهران نعمتاللهی از کارگردانهای مستند مشق امشب
اگر مستند «مشق شب» عباس کیارستمی را دیده باشید حتما نسبت بهعنوان مستند «مشق امشب»، ساخته اشکان نجاتی و مهران نعمتاللهی کنجکاو میشوید. قصه از این قرار است مضمونی که عباس کیارستمی در سال ۶۷ با فیلم ماندگار «مشق شب» به آن پرداخت را بهروزرسانی میکند و لایههای پنهانی از نظام آموزشی امروز را که از دید جامعه دور مانده است، به تصویر میکشد. با این حال مستند «مشق امشب» خود اثر مستقلی است که در پس محور اصلی سوژه خود که نقد نظام آموزشی است، لایههای اجتماعی و فرهنگی تنیده شده با این سوژه را هم صورتبندی و روایت میکند. چنانکه میتوان آن را مستندی درباره فرهنگ آموزشی و آموزش فرهنگی هم دانست که با رویکردی آسیبشناسی، تصویری واقعی هرچند تلخ از شکاف طبقاتی در جامعه ما و تاثیرات مخرب آن بر کودکان و آموزش و تربیت آنها را بازنمایی میکند. مهران نعمتاللهی یکی از دو کارگردان این مستند در گفتوگو با هممیهن، درباره این مستند و مضامین آن توضیحات بیشتری میدهد که در ادامه میتوانید بخوانید. مستند «مشق امشب» در سینماهای هنروتجربه در حال اکران است که توصیه میشود تماشای آن را از دست ندهید.
در نگاه اول با تماشای مستند«مشق امشب» که با ارجاع به فیلم «مشق شب» عباس کیارستمی ساخته شده، این پرسش پیش میآید که انگیزه ساخت این مستند آیا ادایدین به استاد کیارستمی و خوانش آن اثر بعد از 30سال بوده یا پیشازاین به نقد نظام آموزشی و تکالیف درسی مثل «مشق شب» فکر میکردید؟
واقعیت این است که هردو این نکاتی که اشاره کردید، در انگیزه ساخت این مستند نقش داشته است. ضمن اینکه توجه به فاصله طبقاتی در جامعه امروز و تاثیر آن بر تعلیم و تربیت کودکان هم مدنظر بوده است. ضمن اینکه هم من، هم اشکان نجاتی به استاد کیارستمی و سینمای او علاقمند بودیم. کیارستمی فیلمسازی مولف بود که در آثارش روح زندگی جاری بود. حتی در فیلمی مثل «طعم گیلاس» که موضوع آن درباره خودکشی است، باز هم این جریان زندگی است که بر آن حاکم است و گویی این زندگی است که دربرابر مرگ و نیستی جستوجو میشود. اساسا سینمای کیارستمی، عیار زندگی را میسنجد و مخاطب را به زندگی دعوت میکند. او سوژههای مهم را هدف قرار میدهد، گرچه بهظاهر ساده روایت میشود. بهگمانم سینمای کیارستمی همچنان قابلتأویل و درسآموزی است و حتی میتوان به تولید اثر درباره آثار او دست زد بهویژه در حوزه سینمای مستند. خب در کنار این علاقهای که به سینمای کیارستمی وجود داشت، میخواستیم ادایدینی به او کرده باشیم. اشکان فیلم «مشق شب» را پیشنهاد داد که من تا آن زمان ندیده بودم. وقتی فیلم را دیدم، خیلی برای من غریب بود و مجذوب آن شدم. با اینکه فیلم درباره "مشق شب» است اما لایههای بیشماری دارد. با پرسش «مشق شب» شروع میشود و به خانواده میرسد. به محیط آموزشی و نظام آموزشی میرسد و درنهایت به آسیبهای اجتماعی و درهم تنیدگی آنها را در نسبت با مسئله «مشق شب» بررسی میکند. قصد ما از ساخت این مستند این بود که آیا حرف کیارستمی شنیده شد؟ آیا این تحقیق مصور درباره «مشق شب» و نظام آموزشی بعد از 30سال توانست ضعفها و کاستیهای خود را برطرف کند یا انجام «مشق شب» توانست نقش موثری در تربیت دانشآموزان داشته باشد یا آیا تکالیف درسی و شیوههای آموزشی مدارس در دهه 60 در زندگی دانشآموزانی که حالا به میانسالی رسیدهاند نقش مثبتی داشته یا نه. درواقع انگیزه ساخت مستند «مشق امشب» این بود که دغدغههایی که استاد کیارستمی در مستند «مشق شب» مطرح کرده بود، حالا در چه وضعیتی قرار دارد و اینکه سرنوشت بچههای آن مستند، چه شد؟ آیا آینده درخشانی پیدا کردند و مسائلی از این دست که بهمثابه دغدغههای امروز هم مطرح هستند.
بههمین دلیل میتوان گفت مستند «مشق امشب» بهنوعی احضار مستند «مشق شب» کیارستمی است که به خوانش آن در شرایط امروز میپردازد. با این حال بهنظرم «مشق امشب»، مستندی مستقل هم محسوب میشود که صرفا طفیلی یا بازنمایی مستند کیارستمی نیست. مستندی که فارغ از نسبتاش با «مشق شب»، به روایت سوژههایی میپردازد که مربوط به جامعه امروز است و چهبسا ردی در مستند کیارستمی ندارد.
تحلیل درستی از ویژگیهای این مستند کردید. «مشق امشب» مستند مستقلی است که حرفهای خودش را میزند، ضمن اینکه به بخشهایی از مستند کیارستمی رجوع میکند تا به پژوهشی که انجام داده و روایتی که میکند، عمقی 30ساله ببخشد. ما یک برش تاریخی داریم از سال 67 تا 97 که قرار است در این برهه زمانی، وضعیت آموزشی و مسائل چندسویه مرتبط با آن بررسی شود. از این حیث میتوان آن را یک نوع پژوهش و روایت تاریخی از نظام آموزشی در یک برهه 30ساله هم دانست. ضمن اینکه یک مقایسه تطبیقی درباره نظام آموزشی دهههای 60 و 90 انجام میدهد. همچنانکه میتوان در این مستند تغییر و تحولات نسلی را هم شاهد بود. اینکه چه تفاوتی بین دانشآموزان دهه 60 با دانشآموزان دهه 90 وجود دارد و اینکه نسلها چگونه همدیگر را میسازند؟
چقدر تفاوت نسلی را میتوان در رفتار دانشآموزان در این دو مستند دید. در مستند «مشق شب» اغلب بچهها در حرف زدن مقابل دوربین مقاومت میکنند یا راحت نیستند و خجالت میکشند اما در مستند «مشق امشب»، بچهها راحتتر در مقابل دوربین حرف میزنند و انگار از اعتمادبهنفس بیشتری برخوردارند.
جالب اینکه برخی فکر میکردند ما این بچهها را برای حرف زدن مقابل دوربین هدایت کردیم یا غربال خیلی سنگینی انجام دادیم؛ به این معنا که مثلا از 500دانشآموز مصاحبه کردیم و 20نفر آنها که خیلی خوب حرف زدند یا مقابل دوربین راحت بودند را انتخاب کردیم درحالیکه اینطور نبوده، این بچهها خود واقعیشان بودند و درواقع همانطور که بودند، مقابل دوربین قرار گرفتند. واقعیت این است که بچههای امروز از توانمندی و اعتمادبهنفس بیشتری در خودبیانگری برخوردارند و این را ما میتوانیم از مقایسه کودکیهای خودمان با کودکان امروز هم بفهمیم. درواقع اتفاقاتی که در مستند میبینیم از قبل برنامهریزی نشده بود و مقابل دوربین و در لحظه رخ داد. اصلا فهم ما از مستندی که میخواستیم بسازیم با آنچه ساخته شد، فرق کرد. شاید بتوان گفت واقعیتی که مقابل دوربین خلق شد ما را هدایت کرد، نه اینکه ما واقعیت را هدایت کنیم. شرایطی مقابل دوربین پیش آمد که ما همواره با خود میگفتیم ایکاش بتوانیم در انتقال این حجم از واقعیتهای رخداده به مخاطب، موفق باشیم. مثلا تفاوتهایی که در امکانات آموزشی و سطح زندگی دانشآموزان بالایشهر با بچههای پایینشهر وجود داشت، شگفتانگیز بود.
این تفاوت و شکاف طبقاتی در دانشآموزان شاید تراژیکترین بخش مستند شما باشد. در چندین صحنه، تماشای این تفاوتها برای مخاطب میتواند دردناک باشد و تماشاگر را منقلب میکند.
همینطور است. خود ما هم در پشتصحنه برخیمواقع بهشدت منقلب میشدیم. در یکی از گفتوگوها با یکی از بچههای پایینشهر، عکاس ما نتوانست خودش را کنترل کند و زد زیر گریه یا برخی بچهها جملاتی میگفتند که ما را بهفکر وا میداشت و تا شب خوابمان نمیبرد. حتی در نمایشهای خارج از کشور و جشنوارهها ازجمله در آمستردام، شاهد منقلب شدن تماشاگران خارجی هم بودیم. شاید دردناکترین چیزی که ما در ساخت این مستند و در ارتباط با بچههای پایینشهر تجربه کردیم، این بود که آنها دوست دارند کودکی کنند اما فرصت و امکان کودکی کردن ندارند.
اصلا پشت برخی از حرفهایی که بچهها در این مستند میزنند، کلی حرف و تحلیل درباره وضعیت تاریخی و اجتماعی ما وجود دارد که میتوان درباره آنها تأمل کرد و به فهم جامعه امروز رسید. درواقع این مستند صرفا تفاوت دانشآموزان طبقات مختلف اجتماعی را نشان نمیدهد، بلکه شکافهای طبقاتی و تاثیرات آن در لایههای درونی اثر هم قابل تشخیص و تحلیل است. این مستند را هر مخاطبی، با هر سن و هر طبقه اجتماعیای ببیند، بخشی از دغدغههای فردی و اجتماعی یا رنجهای خود را در آن پیدا میکند.
من استادی داشتم که میگفت، یک فیلم خوب زمانی شروع میشود که تمام میشود. به این معنا که فیلم خوب، فیلمی است که وقتی تمام شد، تازه در ذهن مخاطب آغاز شود و تماشاگر کنش ذهنی خود را با آن ادامه دهد. امیدوارم آنچنان که شما گفتید، این مستند واجد چنین ویژگیای باشد و مخاطبان را به تأمل درباره سوژه خود وادارد. هدف ما هم این بود که ذهن مخاطب را نسبت به وضعیت آموزشی و مصائب آن که بچههای نسل امروز درگیر آن هستند، درگیر کنیم و از این طریق به تأمل جمعی درباره ساختار نظام آموزشی بپردازیم. این برای خود ما هم هست. یکبار همسرم به من گفت، تو حداقل 200بار این مستند را دیدی، چرا باز هم با این وسواس و دقت به آن نگاه میکنی؟ واقعیت این است که من هربار از لابهلای حرفهایی که بچهها در فیلم میزنند، به نکات تازهای میرسم که قبلا به آن توجه نکرده بودم. انگار در هر تماشایی، نکته تازهای از آن کشف میکنم. حتی گاهی این کشفها ازطریق تماشاگرانی که مستند را دیدند به ما منتقل میشود. مثلا درباره یکی از بچهها به اسم عمادرضا که بهنظر میرسید برخی از حرفهایش واقعی نباشد، یکی میگفت این کودک نه از واقعیت زندگی خودش که از آرزوها و رویاهایش حرف میزند. درواقع او آنچه نداشت یا نبود را به زبان میآورد. از اینطریق میتوان فهمید در جهان درونی و ذهنی کودکان پایینشهر چه رویاها و آرزوهایی وجود دارد و تجربه میشود. درواقع این بچهها اگر چیزی میگویند که در واقعیت زندگی آنها وجود ندارد، در حال دروغ گفتن نیستند؛ در حال بیان آرزوهای خویش هستند. آنها زندگیهای نزیسته خود را روایت میکنند. خیلی از این بچهها بهقول دوستی، در کودکی جوان میشوند و در جوانی پیر میشوند.
این را میتوان در رفتارها و واکنشهای بچههای طبقه بالا و پایین دید. چنانکه بچههای مرفهی که در مستند میبینیم، نشانههای کودکی یا کودکی کردن بیشتری در آنها میبینیم و بچههای فرودست انگار بزرگتر از سن و سالشان بهنظر میرسند؛ چه در ظاهر، چه در جنس حرفهایی که میزنند.
ما ابتدا صحنههای مربوط به بچههای بالاشهر را گرفتیم بعد سراغ بچههای پایینشهر رفتیم. سوالات مشترک بود اما حس کردم باید تغییراتی در سوالات داد چون برخی از سوالاتی که ما از بچههای بالایشهر میپرسیدیم، برای بچههای پایینشهر قابل درک نبود؛ از این حیث که اساسا آنها چنین موقعیتهایی را تجربه نکرده بودند. مثلا یکی از سوالات مشترک، درباره سفر به خارج بود که یکی از بچههای پایینشهر مرز افغانستان با ایران را خارج میدانست یا یکی دیگر فکر میکرد خارج، اسم یک کشور است. درواقع خیلی از مفاهیم در ذهن بچههای پایین بهدلیل عدمتجربه، بیشتر یک مفهوم ذهنی بود یا در مقابل بچههای بالایشهر اسم برخی ماشینها یا اماکن تفریحی را میگفتند که خود ما که بزرگتریم، درباره آن چیزی نمیدانستیم یا اصلا اسمش را نشنیده بودیم. جالب اینکه برخی اشتراکات طبقات بالا و پایین در این بچهها هم از اختلافات طبقاتی میآمد. مثلا برخی از آنها نمیدانستند یا نمیخواستند درس بخوانند و به مدرسه بروند، منتها طبقه پایین بهدلیل مشکلات معیشتیای که در زندگی داشت و طبقه بالا بهخاطر اینکه در زندگی و در خانه آنقدر اقناع میشد که نوعی بینیازی به درس خواندن در خود احساس میکرد. در بین طبقه متوسط که بیشترین تعلق خاطر به آموزش و مدرسه را داشتند هم باز اختلافاتی بین خانوادهها و مدارس وجود داشت و یکدیگر را نقد میکردند که نقش موثر خود در تربیت و آموزش کودکان را بهدرستی ایفا نمیکنند. شاید یکی از مهمترین آموزههای این مستند بهعنوان یک مسئله جدی و عمومی که باید درباره آن چارهسازی کرد این است که نظام آموزشی و مدارس ما جذابیت خود را برای همه طبقات اجتماعی از دست داده و شاهد نوعی مدرسهگریزی هستیم.
بهنظرم یکی از مهمترین جامعه مخاطبان مستند شما، مسئولان و سیاستگذاران آموزشی و همه نهادها و مراکز تصمیمگیرندهای هستند که با کودکان سروکار دارند. آیا مستندی نیست که صرفا برای سرگرمی یا حتی آگاهیبخشی صرف باشد، بلکه باید به آگاهی معطوف به ارادهای تبدیل شود که به حل مسئله و بهبود شرایط آموزشی کودکان این سرزمین کمک کند.
بهنظرم در مستند «مشق امشب» هم شاهد برنامهریزی آموزشی هستیم، هم عملکرد نظام آموزشی. درواقع «مشق امشب» روایت نظام آموزشی و مدرسه از زبان خود کودکان و دانشآموزان است. 100درصد با حرف شما موافقم. مخاطب اصلی این مستند متولیان آموزشی کشور هستند. از معلم و مدیر بگیر تا سیاستگذاران آموزشی که برای دانشآموزان و شیوههای آموزشی در مدارس تصمیم میگیرند. مثلا همه دانشجویان تعلیم و تربیت یا روانشناسی و همه مراکز تربیت معلم و مدرس، مخاطبان اصلی این مستند هستند. یکی از دوستان میگفت، این مستند باید بهعنوان یک کارگاه آموزشی در مدارس کشور بهنمایش دربیاید. این مستند نشان میدهد دانشآموزان هر منطقهای فارغ از نیازهای مشترک آموزشی یا ویژگی مشترک رشد، ویژگیها و نیازهای اجتماعی خاص خود را دارند که باید در شیوه آموزش و تربیت آنها لحاظ شود و هر معلمی بهجز مهارت آنچه تدریس میکند، باید شناختی روانشناختی و جامعهشناختی از این دانشآموزان داشته باشد تا بتواند به رشد و بالندگی آنها کمک کند.
آیا صحنهها، موقعیتها و مصاحبههایی هم دارید که در مستند نیامد و در راشهای آن وجود داشته باشد؟
ما در راشهای خود، واقعیتهای از نظام آموزشی داریم که ظرفیت بیان و پذیرش آن وجود نداشت و در مستند نیاوردیم و اگر واقعا کسی میخواهد بیپرده درباره مصائب و چالشهای نظام آموزشی و آسیبهای آن بداند آن راشها را ببیند. حتی میتوان از بین آن راشها، مشق امشب دو و سه را هم تولید کرد. من از تجربهای که در ساخت این مستند بهدست آوردهام بهجرأت و صراحت میگویم که اگر برخی از این بچهها با این عقدهها و کمبودها بزرگ شوند، بزرگسالی خطرناکی خواهند داشت که هم برای خودشان، هم برای جامعه خطرناک است اگر میخواهیم جامعه سالم و پویاتری در آینده داشته باشیم، امروز باید به تربیت و آموزش این کودکان فکر کنیم. مستند «مشق امشب» هشدار و تلنگری به این وضعیت است. هشدار نسبت به آینده جامعهای که با کودکان و دانشآموزان آسیبپذیری که در این مستند ترسیم شده، نگرانکننده است. اگر به اصلاح و بهبود نظام آموزشی و تربیتی که البته خانواده را هم دربرمی گیرد دست نزنیم، در آینده با نسلی سرخورده و سردرگم مواجه خواهیم شد که امیدی به زیستن نخواهد داشت و نمیتواند از زندگی و زیستن خود لذت ببرد و بهرهمند شود. هر کشوری که پیشرفت کرده، در آموزشوپرورش خود سرمایهگذاری کرده یا دست به فرهنگسازی زده است. بهنظرم سینمای مستند میتواند حلقه وصل نهادهای گوناگون فرهنگی و آموزشی ما برای گفتوگو با هم باشد. درحالیکه ما چندان به سینمای مستند اهمیت نمیدهیم. مستند «مشق امشب» بعد از چهار سال بهشکل محدودی به نمایش درآمده است و این نه فقط یعنی چهار سال فرصت تماشای این اثر به تاخیر افتاد که به این معنا هم هست که چهار سال فرصت تأمل درباره نظام آموزشی و اصلاح و بهبود آن که میتوانست حاصل نمایش این مستند باشد هم به تاخیر افتاد.
یکی از عوامل بازدارنده در نمایش این جنس مستندها که رویکرد آسیبشناسی دارد این است که ازسوی برخی با برچسبهایی مثل سیاهنمایی تفسیر میشود و به همین دلیل مورد مداقه و تأمل قرار نمیگیرد.
متاسفانه همینطور است. این درحالیاست که مستندساز از سر مسئولیتپذیری و دغدغهمند بودن نسبت به مسائل جامعه خودش، بهسمت ساخت مستندی درباره یک سوژه اجتماعی میرود با این هدف که در فهم یا حل چالشها و معضلات جامعه خودش نقش موثری ایفا کند اما نگاههای بدبینانه و سوءظن موجب میشود به خیلی از این آثار برچسب سیاهنمایی بخورد و حرف و پیامشان شنیده نشود.
مستند سال 97 ساخته شد، کیارستمی سال 95 فوت کرد و آن را ندید. آیا پسران کیارستمی -بهمن و احمد- این مستند را دیدهاند یا از ساخت آن مطلع هستند؟ بهویژه بهمن که در مستند پدرش «مشق شب» هم حضور داشت و آنموقع کودک بود.
متاسفانه این سعادت را نداشتیم که کیارستمی زنده باشد و این مستند را ببیند، اما پسرش بهمن آن را دید و خوشبختانه نظر مثبتی درباره آن داشت. البته ما مستقیم با او صحبت نکردیم ولی بهواسطه آقای اطبایی که پخشکننده کار هستد نظر بهمن کیارستمی را درباره این مستند شنیدیم. من اولینبار این مستند را به آقای سیفالله صمدیان نشان دادم که واکنش مثبتی به آن داشت و خیلی ما را دلگرم کرد. با این حال این حمایت و دلگرمی نهادهای سینمایی یا سیاستگذاران سینمایی از مستند است که میتواند به رشد و بالندگی آن کمک کند که البته سود آن فقط در جیب سینمای مستند نمیرود بلکه به اصلاح و بهبود و درنهایت رشد و توسعه جامعه کمک میکند. به نظر من نباید فقط از مخاطب انتظار داشت که به تماشای مستند بنشیند، باید از سوی متولیان سینمای مستند هم برای فیلمهای مستند مخاطبیابی کرد.