| کد مطلب: ۳۵۷۲۵

اولین فیلمساز ایرانی که دیر ‏رسید/درباره ابراهیم مرادی مخترع، کارگردان و نویسنده سینمای ایران

زندگی اجباری در مسکو باعث شد، ابراهیم مرادی فکر مبارزه را کنار بگذارد و سراغ علاقه‏‌اش به هنرهای نمایشی برود. او در آنجا در ابتدا جذب دوربین عکاسی شد و مدتی را به یادگیری این فن گذراند. در این دوران او با رتوش و چاپ فیلم هم آشنا شد.

اولین فیلمساز ایرانی که دیر ‏رسید/درباره ابراهیم مرادی مخترع، کارگردان و نویسنده سینمای ایران

24 فروردین‌ماه، سالگرد آغاز سومین سفر مظفرالدین‌شاه به اروپاست. سفرهای شاهان قاجار به فرنگ اگر بخش بزرگی از پول و خزانه مملکتی را خالی می‌کرد، اما معمولاً دستاوردهایی داشت که زندگی مردم را دچار تحول می‌کرد. سفر سوم مظفرالدین‌شاه، یک اتفاق مهم در زندگی ایرانی‌ها بود. او با خود دستگاه سینماتوگراف را به ایران آورد. دستگاهی که با همان اکران‌های محدود خانگی و محفلی برای اعیان، پیش از انقلاب مشروطه، به یکی از مهم‌ترین اتفاقات و قدم‌های ایرانی‌ها به‌سمت مدرنیته تبدیل شد. اما چرخ سینما 40 سال بعد از ورود این دستگاه، در ایران به‌راه افتاد.

افراد زیادی در زمینه سینما در ایران پیش‌قدم بودند. برخی بسیار شناخته شده‌اند و از برخی دیگر، کمتر حرف زده می‌شود. مثلاً 91 سال پیش در این روزها ـ یعنی در روزهای پایانی فروردین‌ماه سال 1313 ـ جوانی عاشق سینما، مشغول آخرین مراحل تدوین و ظهور فیلم خود بود. اما تقدیر، شانس، پول یا هر اسم دیگری که بشود برای آن گذشت، مانع از آن شده بود که او فیلم‌اش را زودتر از «دختر لر» به اکران برساند. او ابراهیم مرادی نام داشت، فارغ‌التحصیل سینما و بازگشته از فرنگ با ایده‌هایی نو. اما همیشه نام‌اش در درجه دوم قرار می‌گرفت، چون کسانی بودند که زودتر از او با پول و شانس بیشتر، نام‌شان را به‌عنوان اولین‌ها در سینمای ایران ثبت کنند.

از تولد تا فارغ‌التحصیلی سینما

در هر سند، منبع و خاطره‌ای که از زندگی ابراهیم مرادی وجود دارد، نوشته شده که در 12 سالگی به نهضت جنگل پیوسته است. این موضوع، تاریخ تولد او را در هاله‌ای از ابهام قرار می‌دهد. در برخی منابع نوشته شده، متولد سال 1286 بوده و در جایی دیگر او را متولد 1278 می‌دانند. اما باتوجه به اینکه در نوجوانی تصمیم می‌گیرد به یاران میرزاکوچک‌خان بپیوندد، بیشتر محتمل است که در 1278 به دنیا آمده باشد. مرادی زاده بندرانزلی بود. شهری که تا پایان زندگی‌اش، به آن تعلق‌خاطر داشت. 

ورود به مدرسه رشدیه بندرانزلی، تاثیر زیادی بر نگاه ابراهیم مرادی به جهان داشت. یکی از معلم‌های او گریگور یقیکیان، نمایشنا‌مه‌نویس آزادی‌خواه ارمنی بود که شاگردی او، ابراهیم را با دنیای هنر نمایش آشنا کرد. ابراهیم شانس این را داشت که در روزگاری نوجوانی‌اش را می‌گذراند که اولین سینمای بندرانزلی در باغ شخصی حاکم این شهر ـ یعنی عمید همایون ـ هم تاسیس شده بود.

او در سال‌های 1294 تا قبل از کودتای 1299، اوقات فراغاتش را با رفتن به این سینما و تئاتر شخصی می‌گذراند. اما همزمان با آشنایی‌اش با هنر، افکار مبارزاتی هم در ابراهیم شکل گرفت و او را به سوی میرزاکوچک‌خان و نهضت جنگل کشاند. احتمالاً یقیکیان در این موضوع هم بی‌تاثیر نبود، چون او هم یکی از مترجم‌های میرزا بود. اما نهضت جنگل در فرازونشیب‌هایی که طی کرد، درنهایت با شکست رو‌به‌رو شد و بیشتر طرفداران و اعضای فعال‌اش کشته، دستگیر یا فراری شدند. ابراهیم، فرار را به ماندن ترجیج داد و در سال 1294 به سختی خود را از راه دریا به مسکو رساند. 

زندگی اجباری در مسکو باعث شد، ابراهیم مرادی فکر مبارزه را کنار بگذارد و سراغ علاقه‌اش به هنرهای نمایشی برود. او در آنجا در ابتدا جذب دوربین عکاسی شد و مدتی را به یادگیری این فن گذراند. در این دوران او با رتوش و چاپ فیلم هم آشنا شد. پایان جنگ جهانی اول و تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی، شرایطی را به‌وجود آورد که ابراهیم بدون ترس از دستگیری در سال 1301 به ایران بازگردد. او در راه بازگشت به ایران یک دوربین کوچک روسی با خودش آورد و سعی کرد با آن عکاسی را تمرین کند. اما پس از مدتی دید عکاسی آن چیزی نیست که به دنبالش بوده. او باید درباره سینما بیشتر می‌دانست تا بتواند به رویایش برسد؛ رویای ساخت اولین فیلم ایرانی.

استودیو جهان‌نما و اولین فیلم ایرانی

خردادماه سال 1352، روزنامه اطلاعات در صفحه‌ای به‌نام «چهل سال قبل در چنین روزی»، خبری درباره راه‌اندازی اولین استودیوی فیلمسازی به‌نام «استودیو جهان‌نما» در رشت در سال 1311 کار کرد. ابراهیم مرادی که در آن روزگار دیگر از مرز 70 سالگی عبور کرده بود، به دفتر روزنامه اطلاعات می‌رود تا خبری که کار شده است را اصلاح کند.

او در آن روز برای خبرنگار روزنامه اطلاعات، ماجرای بازگشت‌اش به ایران و راه‌اندازی اولین استودیوی فیلمسازی ایرانی را اینطور تعریف کرده: «سال 1308 پس از اتمام تحصیلاتم، به ایران بازگشتم و استودیو جهان‌نما را در رشت با هزینه شخصی تاسیس کردم» اما او می‌خواست با تاسیس این استودیو، اولین فیلم ایرانی را بسازد. این واقعه یک‌سال قبل از این بود که آوانس اوهانیانس در تلاش برای ساخت فیلم «آبی و رابی» باشد. 

ابراهیم مرادی در فاصله سال‌های 1305 تا 1307 در مسکو مشغول یادگیری تخصصی سینما بود. در «کتاب تاریخ سینمای ایران» نوشته جمال امید، به نقل از برنامه تلویزیونی «آغازگران» پخش شده در سال 1352 که خود امید با ابراهیم مرادی مصاحبه‌ای داشته، او گفته که از سر کنجکاوی و علاقه به سینما به‌صورت متفرقه در کلاس‌های مختلف و زیر نظر اساتید به دانشی درباره سینما می‌رسد. اما کار مهم‌تری که مرادی در دوران اقامت دوم‌اش در مسکو انجام می‌دهد، خرید وسایل و تجهیزات مورد نیاز برای ساخت فیلم است.

در آن سال‌ها حکومت پهلوی قوانین سختگیرانه مرزی داشت و برای همین، رد کردن این وسایل از مرز آبی و رساندن‌شان به بندرانزلی، خود مسیر سختی برای ابراهیم مرادی بود. اما او بالاخره به ایران برگشت و با تاسیس استودیو جهان‌نما، شروع به کارهای اولیه ساخت فیلم‌اش کرد. او بسیاری از وسایل را تنها در مسکو دیده بود و نتوانسته بود همه‌چیز را با خودش بیاورد. برای همین برخی از تجهیزات را خود در کارگاه شخصی‌اش در خانه پدری، با چوب و فلز ساخت. 

بعد از تکمیل تجیهزات فنی، نوشتن سناریو، انتخاب بازیگر و از همه مهم‌تر، پیدا کردن کسی که هزینه کار را تامین کند، نزدیک به یک‌سال طول کشید. او نام فیلم‌اش را «روح و جسم» گذاشته بود که بعد به «انتقام برادر» تغییر نام داد. سینما در شهر کوچکی مانند بندرانزلی، کاری مذموم بود. کسی حاضر به همکاری نمی‌شد. مرادی خودش 1800 تومان سرمایه برای این کار گذاشت که بیشترش صرف مسائل فنی شد.

از چند بازیگر تئاتر دعوت کرد. اما چون به دو بازیگر زن هم احتیاج داشت، باید به دنبال کسی می‌گشت که حاضر باشد مقابل دوربین برود. دو بانوی ارمنی حاضر به حضور در فیلم او شدند. چون «انتقام برادر» پیش‌تر از «آبی و رابی» ساخته آوانس اوهانیانس جلوی دوربین رفته، درواقع گروه بازیگران فیلم او اولین بازیگران سینما محسوب می‌شوند. گروهی شامل عبدالحسین لجستی، رضا شهابی، احمد مرادی، کاظم پورحسن، علی فصیحی، ژاسمین ژوزف، ابراهیم مرادی، جاهد ایرگات و لیدا ماطاوسیان که بیشترشان بازیگران تئاتر گیلان بودند.

ابراهیم مرادی در اواخر سال 1308، «انتقام برادر» را جلوی دوربین برد. او خودش فیلمبرداری این فیلم را هم برعهده داشت. فیلم داستان خیانت یک برادر به برادری دیگری بود که با احضار روح و تکنیک‌های سینمایی همراه می‌شد. درنهایت 1700 متر فیلم صامت، نتیجه دو سال کار بی‌وقفه بود. او نتوانست فیلم‌اش را به‌عنوان اولین فیلم ایرانی به نمایش دربیاورد، چون «آبی و رابی» در دی‌ماه 1309 روی پرده سینما مایاک در تهران رفت. فیلم اوهانیانس، داستان منسجمی نداشت و چند پرده یا اپیزود کمدی بود که ارتباط چندانی هم به هم نداشت. «انتقام برادر» به‌سختی و با روشی که خود مرادی تنها به آن احاطه داشت، در خود دوربین تدوین شد و با زمانی تقریباً 55 دقیقه‌ای، چند اکران محدود در بهار 1310 در رشت و بندرانزلی داشت. 

شرکت فیلم ایران محدود

خبر ساخت فیلم «آبی و رابی» که به رشت رسید، ابراهیم مرادی را مجاب کرد که باید به پایتخت برود و علاقه‌اش به سینما را در آنجا پیگیری کند. او سال 1311 به تهران آمد و تلاش کرد با کسانی که در کار سینما هستند، ارتباط بگیرد اما خودش این کار را دور از ادب می‌دانست که به‌زور وارد دارودسته کسانی شود که پیش از این، فیلم «آبی و رابی» را با هم ساخته بودند. به همین دلیل در روزنامه اطلاعات، آگهی به چاپ رساند و با معرفی خودش، تجهیزات فیلمسازی‌اش و دانشی که درباره سینما دارد، از علاقه‌مندان به این حوزه دعوت کرد که همکاری کنند.

در همان روزها، سه‌نفر از گروه دوستان آوانس اوهانیانس که از بازیگران اصلی «آبی و رابی» هم بودند، با اوهانیانس به اختلاف رسیدند و از گروه مدرسه آرتیستی تازه‌تاسیس اوهانیانس جدا شدند. محمدعلی قطبی، احمد دهقان و احمد گرجی، گروه جداشده بودند. آنها خود، مدرسه آرتیستی دیگری را تاسیس کرده بودند که با آگهی مرادی در روزنامه مواجه شدند. این سه‌نفر سرمایه‌ هم داشتند و با گذراندن دوره‌های بازیگری و سابقه قرارگیری جلوی دوربین، بهترین گزینه برای مرادی محسوب می‌شدند. 

«شرکت فیلم ایران محدود» با مشارکت ابراهیم مرادی و آن سه‌نفر، در سال 1312 در تهران تاسیس شد. شرکتی که با وارد کردن دوربین جدید و دعوت از بازیگران و علاقه‌مندان به سینما، کار خود را شروع کرد. مرادی دوباره سناریویی نوشت و نام آن را «بوالهوس» گذاشتند. سناریوی فیلم براساس گفته منتقدان آن دوران ازجمله حسینقلی مستعان، خیلی عمیق بود و احساسات انسانی را برمی‌انگیخت. آنها به‌سختی در تهران و بخش‌هایی از گیلان کار فیلمبرداری را انجام دادند. احمد دهقان، احمد گرجی و قطبی به‌عنوان سه‌شریک مرادی، بازیگران اصلی فیلم بودند و سه بازیگر زن با نام‌های آسیه شریعتمداری، قدسی پرتوی و پوران ویسه هم در فیلم حضور پیدا کردند. 

فیلمبرداری «بوالهوس» شهریورماه 1312 در یکی از روستاهای شهرستان لنگرود در گیلان که از املاک اجدادی پدر محمدعلی قطبی بوده، شروع می‌شود. داستان این فیلم یک درام عاشقانه با استفاده از روابط پیچیده احساسی است. پسر یک خان‌زاده به‌نام خسرو (احمد گرجی)، در بازاری محلی عاشق دختری به‌نام نزهت (آسیه شریعتمداری) می‌شود و با اصرار می‌خواهد با او ازدواج کند.

درصورتی‌که نزهت، عاشق پسری روستازاده به‌نام احمد (احمد دهقان) است. خسرو در جریان یک حادثه به‌شدت آسیب می‌بیند و برای معالجه راهی تهران و خانه دایی‌اش می‌شود. اما در آنجا بدون توجه به همسر جوانش که در روستا منتظر اوست، عاشق دختردایی خود ثریا (قدسی پرتوی) می‌شود. این درحالی‌است که ثریا با پسری به‌نام پرویز (محمدعلی قطبی) نامزد کرده.

درنهایت ثریا نامزدی خود را با پرویز به‌هم می‌زند و با خسرو ازدواج می‌کند، اما بوالهوسی‌های او خسرو را مستأصل می‌کند. پرویز هم در این میان معتاد و تارک‌دنیا می‌شود. خسرو به روستا برمی‌گردد اما متوجه می‌شود که نزهت ـ همسرش ـ پس از شنیدن خبر ازدواج او با ثریا، می‌خواسته خود را در رودخانه غرق کند که احمد، عشق قدیمی‌اش او را نجات می‌دهد. پایان راه برای خسرو، دربه‌دری و مرگ در یک خرابه است و ثریا هم به رختشویی در خانه‌های مردم می‌رسد.

ابراهیم مرادی، خلاقیت‌ زیادی برای ساخت این فیلم به‌خرج داد. مثلاً زمانی که شخصیت خسرو با بازی احمد گرجی قرار بود از اسب بیفتد، چون چیزی به‌اسم بدلکار وجود نداشت و گرجی هم به این کار وارد نبود، دوربین را برعکس می‌کند و بعد فیلم را از عقب به جلو تدوین می‌کند تا صحنه پرتاب از اسب، واقعی به نظر بیاید. او حتی به اینکه به‌شکلی صدا را به فیلم منتقل کند هم فکر کرده بود؛ یعنی «بوالهوس» را با تکنیکی ناطق بسازد. اما با اتفاقات و حواشی‌ای که در جریان ساخت فیلم پیش آمد، تصمیم گرفت فیلم‌اش را به‌شکل صامت به پایان برساند. تصمیمی که بازهم او را یک‌پله به عقب برد. 

کار ساخت فیلم به این آسانی نبود. بزرگترین مشکل، ترخیص کالا و از همه مهم‌تر، نگاتیو بود که باید از بندر خرمشهر وارد می‌شد. این موضوع کار را دشوار می‌کرد. آنها تصمیم گرفتند به‌جای نگاتیو، از پوزیتیو استفاده کنند که همین موضوع باعث تغییر رنگ و نور در هنگام نمایش فیلم بود. بزرگترین درگیری فیلمسازی در آن دوران، مجاب‌کردن مردم محلی به کاری بود که در حال انجام آن بودند و بارها از سوی مردم محلی روستاهای لنگرود، مورد هجوم و اعتراض قرار گرفتند. آنها اصلاً تصوری از فیلمبرداری نداشتند و آن را یک کار شیطانی می‌دانستند. این مسائل همه بر طولانی‌شدن زمان فیلمبرداری اثر می‌گذاشت. اما فیلم که تمام شد، باید به فکر ظهور آن می‌افتادند.

«بوالهوس» در سینماها

91 سال پیش در چنین روزهایی در تهران، ابراهیم مرادی در تلاش بود که هزاران‌متر فیلم را ظاهر و تدوین کند. برای اینکه وقت کمتری بگیرد، یک حلقه فلزی ساخت که فیلم را دور آن بپیچاند و بخش‌بخش در تشتِ حاویِ محلولِ ظهور قرار دهد تا کار زودتر به پایان برسد. اما باز هم دیر شده بود. چون وقتی گروه ساخت «بوالهوس» در روستاهای گیلان به‌سختی مشغول کار بودند، خبر نداشتند که عبدالحسین سپنتا در هند مشغول ساخت فیلم «دختر لر» است؛ فیلمی که به‌دلیل پیشرفت هند در زمینه فیلمسازی و سرمایه‌گذاری که پشت‌سر این اثر بود، خیلی زودتر از «بوالهوس» آماده نمایش شد.

ابراهیم مرادی و گروهش هنوز داشتند کارهای فنی فیلم‌شان را انجام می‌دادند که در پاییز 1312، «دختر لر» در تهران اکران شد. فیلم، ناطق بود و بازیگر زنی داشت که صدایش در سینما می‌پیچید. دوباره همه تلاش‌های مرادی برای ساخت اولین فیلمی که داستانی درام، تراژیک و منسجم داشته باشد، به بن‌بست رسید. چند صباحی بعد از «دختر لر» هم «حاجی‌آقا آکتور سینما»، دومین ساخته اوهانیانس، اکران شد. البته این فیلم کمدی و درواقع با محتوایی کاملاً متفاوت از ساخته‌های مرادی بود. 

بالاخره تلاش‌های گروه در اردیبهشت‌ماه 1313 به نتیجه رسید و «بوالهوس» آماده نمایش شد. اما مخاطبی که «دختر لر» را دیده بود، دیگر فیلم صامت برایش جذابیتی نداشت. باوجود اینکه بسیاری از روشنفکران آن دوران معتقد بودند، پیچیدگی‌های داستانی «بوالهوس» و تکنیک‌های سینمایی‌ای که در آن به‌کار رفته، خیلی پیشروتر از «دختر لر» است، اما مخاطب عام، صدا می‌خواست. این موضوع سینماداران را به این نتیجه رساند که هنگام پخش فیلم در سالن سینما، موسیقی پخش کنند و از طرفی صدایی، زیرنویس‌های فیلم را بخواند تا جذابیت بیشتری پیدا کند.   

images copy

سال‌ها بعد، یعنی همان روزی که در 28 خردادماه 1352، ابراهیم مرادی به دفتر روزنامه اطلاعات رفته بود، وقتی خبرنگار روزنامه از او پرسید، می‌گویند اولین فیلم ایرانی «دختر لر» بوده، با اعتراض جواب داد: ««دختر لر» اصلاً فیلم ایرانی نبود و محصول هندوستان بود که تمام کارهای فنی آن به‌دست یک‌عده هندی تحت‌نظر متخصصان انگلیسی در بمبئی انجام گرفته بود. به‌علاوه اولین فیلم هم نبود؛ چون چهار سال پیش از «دختر لر» حتی جلوتر از فیلم «آبی و رابی» که موضوع نداشت و فیلم‌هایی که به‌هم مربوط نبودند و تیکه‌تیکه به‌قدر چهار پرده سرهم چسبانده بودند، نخستین‌بار فیلم «انتقام برادر» توسط اینجانب برداشته شده بود.» 

پس از جنگ جهانی دوم

صنعت نوپای سینما در ایران، پس از سال 1314، ناگهان دچار رکود عجیبی شد. تا سال 1318 دیگر هیچ کارگردانی نتوانست فیلم بسازد و پس از آن هم، شروع جنگ جهانی دوم و اشغال ایران در شهریورماه 1320، همه معادلات را به‌همریخت. برخی معتقدند که سینماداران در فاصله سال‌های 1314 تا 1318، جلوی ساخت فیلم‌ها را می‌گرفتند و در مسیر کارگردان‌ها سنگ‌اندازی می‌کردند؛ چون نفع آنها در فروش فیلم‌های خارجی بود. اما این شاید تنها یک‌دلیل از دلایل مختلفی باشد که مسیر پرشوری را که در فاصله سال‌های 1309  تا 1313 برای ساخت فیلم‌های سینمایی طی شد، متوقف کرد. 

بعد از پایان جنگ، ابراهیم مرادی هم مانند دیگران به کار بازگشت. او در سال‌های جنگ و اشغال، بیشتر مشغول اختراع وسایل و تجهیزاتی برای بهبود اکران فیلم در سینماهای ایران بود. مثلاً در سال 1322 با کمک خان‌بابا معتضدی، دستگاه زیرنویس فیلم‌ها را ابداع کرد. یا در سال 1326 دستگاه تبدیل صدای فیلم با نوار مخصوص را انجام داد که شکل تکامل‌یافته‌اش بعدها همان سیستم صداگذاری فیلم بود.

اما مرادی نام «دستگاه مترجم فیلم» را برایش انتخاب کرده بود. او با وجود تمام مشکلات مالی، قحطی و اوضاع نامناسب کشور در طول جنگ و سال‌های ابتدایی بعد از آن، مرکز تولید فیلم‌های خبری وزارت معارف را هم فعال کرد اما به دلیل نبود سرمایه‌گذار و مشکلات در وزارتخانه این مرکز تعطیل شد.

14Kamarshekan copy

اما از اواخر دهه 20، مرادی دوباره به علاقه اصلی‌اش یعنی فیلمسازی برگشت. او در سال 1328 فیلم «کمرشکن» را ساخت که در سینماها موردتوجه قرار گرفت و با فروش خوبی هم همراه بود. اما با آغاز دهه 30 و سیر تحولاتی که در سینمای ایران اتفاق افتاد، دیگر آثار مرادی آنچنان که باید، مورد توجه قرار نمی‌گرفتند. او در سن 60 سالگی و با وجود کهولت‌سن در سال 1338 فیلم «گوهر لکه‌دار» را ساخت. فیلم در قیاس با تولیدات آن‌روزها و ظهور افرادی مثل ساموئل خاچیکیان و دیگر کارگردان‌ها، با شکست رو‌به‌رو شد. اما ابراهیم مرادی به گفته خودش، بعد از همه شکست‌ها هیچ‌وقت ناامید نشد. 

IMG_0481 copy

ابراهیم مرادی سال 1339 تصمیم گرفت فیلمی بسازد به‌نام «لاله دریایی» و با روش ابداعی خودش، نگاتیو آن را با دست رنگ کند. سال‌ها بعد، محمد تهامی‌نژاد محقق سینما، به‌دنبال نسخه‌ای از این فیلم به خانه خواهر ابراهیم رفته بود. اما خانواده مرادی هیچ‌وقت این فیلم را منتشر نکردند و ترجیح دادند در گنجه خانه‌شان باقی بماند. خود مرادی درباره تکنیک رنگ‌آمیزی این فیلم به جمال امید گفته بود: «مثلاً در صحنه قایقرانی در مرداب انزلی، رنگ ابتدا سبز است، ولی بعد هنگام غروب که قایق در مرداب پیش می‌رود، تصویر رنگ قرمز و نارنجی می‌گیرد» این کار از این منظر قابل اهمیت است که رنگ در سینمای ایران از اواسط دهه 40 به‌صورت رسمی وارد شد. اما فیلمی که مرادی خودش با دست آن را رنگ‌آمیزی کرد، هیچ‌گاه دیده نشد.

آخرین قدم، تاسیس موسسه استعدادیابی

کهولت‌سن و تغییر ذائقه مخاطب سینمای ایران در دهه‌های 40 و 50، باعث شد که مرادی دیگر دست از فیلمسازی بکشد. اما او که همیشه در تلاش بود کودکان و نوجوانان را با سینما از نظر علمی آشنا کند، تصمیم گرفت موسسه‌ای به‌نام «کودک پاد» تاسیس کند؛ موسسه‌ای که هدف‌اش کشف استعداد و پرورش کودکان برای تبدیل آنها به افراد استثنایی در حوزه‌های هنری بود.

او این موضوع را از همان سال‌های پایانی جنگ جهانی دوم در سر داشت، چندباری هم تلاش کرده بود موسسه‌ای راه‌اندازی کند تا برای کودکان و نوجوانان به‌صورت مجزا از خانواده، فیلم به نمایش دربیاید و تحلیل و یادگیری سینما را برای آنها به یک اتفاق ویژه تبدیل کند. اما تا سال 1351 این اتفاق نیفتاد. مرادی پنج سال در همان موسسه‌ای که تاسیس کرده بود وقت‌اش را با بچه‌ها گذراند و در سال 1356 درگذشت. اما با وجود تمام تلاش‌هایش در راه سینما، بسیاری حتی نام او را هم نشنیده‌اند.

به کانال تلگرام هم میهن بپیوندید

دیدگاه

ویژه فرهنگ
پربازدیدترین
آخرین اخبار